eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
599 دنبال‌کننده
991 عکس
353 ویدیو
3 فایل
احمدکریمی @ahmadkarimii کمی نویسنده، کمی معلم، کمی طراح ... کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (با مشارکت نویسندگان محفل منادی) #محفلِ_محترم (با مشارکت نویسندگان محفل منادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
کودکِ کربلا دیگر تشنه نیست! و خودش ساقی شده... @ALEF_KAF_NEVESHT
بالاترین آمار مراجعه‌ی پزشکی در مشّایه همین رسیدگی به تاول پاهاست... @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#نودُ_هفت بقیه خوابند. از موکب یخچال آمده‌ام بیرون بنشینم دمِ مشّایه، زائر سِیر کنم. مردِ موکب‌دار
ایرانی همیشه گُلِ سرسبد مشّایه بوده، بعد از جنگ تحمیلی دوازده روزه عزیزتر هم شده توی عراق. و حالا یک پسوندِ «بالستیک» چسبیده به ایرانی که عراقی‌جماعت از اسم‌بردنش حال می‌کنند. جوانکِ تپلِ عراقی بالای سه‌چرخه پرچمِ پشتِ کوله‌مان را دید که چند بار پشت سر هم داد زد «بالستیک!» و من برای تکمیلِ شادمانی‌ش انگشتم را فایر کردم بالا و شیرجه بردم به سمت پایین و این را اهل معنا هم نباشی به راحتی می‌فهمی که یعنی له کردن و بیچاره کردن اسرائیل! به هر حال امسال بیشتر از هر سال غرور دارد حمل کردن پرچم سه‌رنگ خوشگل‌مان. همیشه داشتیمش؛ ان‌شاءالله که یک روز خدای حسین بخواهد و خوشش بیاید و بپسندد برای تزیین روی تابوت‌مان... @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#نودُ_هشت ایرانی همیشه گُلِ سرسبد مشّایه بوده، بعد از جنگ تحمیلی دوازده روزه عزیزتر هم شده توی عراق
یخ کردیم تا صبح. کولر زده بود به شنگول‌بازی و دوبله خنک می‌کرد. صبحی روی ویبره بیدار شدیم، نمازمان را شکستیم و آماده رفتن شدیم؛ که آدمی مسافر است و باید بگذارد و برود! پیرمردِ موکب‌دار یک دشداشه پوشِ دست به عصا بود و آن وقت صبح داشت پا‌هایش را با پماد چرب و چیلی می‌کرد. دم رفتنی چفیه‌ی یکی مانده به آخری را خواستم خرجش نکنم که نگاه آخری‌اش دلم را بابِ هدیه دادن کرد. چفیه را نداده دستش بوسید. لابد می‌دانید چفیه یک بِرَندِ مقاومت است که سید علی خامنه‌ای تِرِند کرده! همان طوری در گوشش زمزمه کردم «حاجی، هذا چفیه متبرک فی مرقد علی بن موسی الرضا... هدیه!» و کاری ندارم که چقدر این کلمات درست ادا شده یا کدامشان اصلأ عربی هست، کدام فارسی! چفیه را گذاشت روی صورتش و شانه‌هایش تکان‌تکان خورد. چند ثانیه‌ای صبر کردم که حرکتِ مرسومِ تشکر را بگیرم و بروم تنهایش بگذارم با حالش؛ چفیه را برنداشت از صورتش. اکتفا کردم به زدنِ روی شانه‌اش و دِ برو که رفتیم! پیرمرد را که از دور دیدم، هنوز مشهد بود...! @ALEF_KAF_NEVESHTی
ترسوندن شما رو از گرما؟! گفتن بهتون مشّایه جای زن و بچه نیست؟! اینطوری بگم که شاید ۷۰ درصد جمعیت مشّایه زن و بچه‌ست؛ البته به جز زن و بچه‌های سیدالشهداء که تو مسیرن...! @ALEF_KAF_NEVESHT
بیا ساقی، آن می که هوش آورد دل خفتگان را بجوش آورد بمن ده که هشیاریم آرزوست از این خواب، بیداریم آرزوست @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#نودُ_نه یخ کردیم تا صبح. کولر زده بود به شنگول‌بازی و دوبله خنک می‌کرد. صبحی روی ویبره بیدار شدیم،
محمدمهدی سفیر اهدای عضو است و حسین این چند روز عکسش را پشت کوله از نجف می‌برد کربلا. یک تعداد گُلِ سر و عروسک‌های کوچولو هم خریده یا مادر محمدمهدی داده برای بچه‌های مشّایه. همراهِ حسین است و راه به راه به این و آن هدیه می‌شود... مادر محمدمهدی این روزها پیام داده به حسین که بعد از چند سال خواب پسرش را دیده و پی‌جویِ هدیه‌دادن‌های او شده... محمدمهدی کربلا نرفته بود، چه برسد به رفتنِ پیاده‌روی اربعین، اما آدم حس می‌کند این روزها کنار سیدالشهداء توی جاده نشسته دارد زائرها را سِیر می‌کند... و شریک شدن یعنی همین! یعنی به حضوری یا مالی یا حمایتی یا اثری در این مسیر شریک شدن. همیشه شریک امام حسین باشید الهی... @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#صد محمدمهدی سفیر اهدای عضو است و حسین این چند روز عکسش را پشت کوله از نجف می‌برد کربلا. یک تعداد
از عمود ۱۳۰۰ رد شده، مسیر خلوت‌تر شد و موکب‌ها هنوز راه نیفتاده‌تر! ظلِ آفتاب مغزْ پخت‌مان می‌کرد که زدیم توی موکبی چادری. شبیه همه‌ی موکب‌های دیگرِ این آخرهای راه... دو تا کولرِ پرتابل داشت. لاجرم دادیم خانم‌ها و خودمان با فاصله‌ی بیشتری منتظرِ کور سویی از نسیم ماندیم. چیزکی نگذشت که گرما پخش‌و‌پلایمان کرد. خوش‌خواب‌ها توی سوناطورِ دورِ از کولر خوابیدند، من و دو سه تایی رفتیم زیر درختِ بیرون نشستیم. و صادق رفت سراغ کولرِ آبیِ تعطیلِ موکب. امیدی به راه افتادنش نداشتم. مخصوصاً وقتی پوشال‌هایِ پارسالی کولر داد می‌زد خود عراقی‌ها حوصله‌ی سرویس‌ش را پیدا نکرده‌اند... و صادق قهرمانِ امروزِ مشّایه شده! بعد از پَر دادنِ میوه‌فروشِ عراقی به خاطر سر و صدای بلندگویش، ما را به نان و نوای کولر آبی خنک هم رسانده و امیدِ به زندگی‌مان را هزار درصد افزایش داده. توی عکس پاچه‌هایش را می‌بینید! دارد با شلنگ آب جبرانِ وصل نبودنِ کولر به سیستم آب رسانی را می‌کند... @ALEF_KAF_NEVESHT
زندگی جلوه‌هایی دارد که توی زیستنِ غیرِ تکراری‌هایِ بنی بشر خودش را بیشتر و بهتر نشان می‌دهد... و من دنبالِ این غیر تکراری‌هایِ آدم‌گریز هستم @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#صدُ_یک از عمود ۱۳۰۰ رد شده، مسیر خلوت‌تر شد و موکب‌ها هنوز راه نیفتاده‌تر! ظلِ آفتاب مغزْ پخت‌مان
ایرانی‌جماعت توی هر چیزی رونوشت زده، این یکی هنوز توی معادلاتش جایی باز نکرده! موکب‌السِراتو مد نظرم است. اینطوری که مثلاً داری توی حال و هوای خودت کنار خیابان‌های شهر کربلا قدم می‌زنی، یک‌هویی یک سراتویِ توش پر از آدم می‌زند کنارت و مادرِ خانواده به یکی‌یکی همراهانت نوشمک‌العراقی بدهد! قشنگ‌تر بنویسم اسم موکبش را که دست‌تان بیاید ماجرا؛ اسمش را باید گذاشت «موکبِ سیارِ خانوادگیِ سِراتو.» آقای موکب فرماندارِ موکب است، خانومِ موکب کارتنِ نوشمک گذاشته روی پا و دانه‌دانه به زوار می‌دهد و بچه‌های پشت سر رونق کرده‌اند... دو باری هم از کنارمان می‌گذرد. بار دوم که دور زد و آمد، فهمید همین چند دقیقه قبل نوشمک‌مان داده و رفت برای بقیه‌ی زائرها... چقدر خوشگل و خواستنی موکب‌داری و میهمان‌داری می‌کند این عراقی‌جماعت توی اربعین... @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
من اینجای دنیا که می‌رسم برایم عادی شده نفهمیدن! حتی خودم را بیشتر به نفهمی زدن! حتی‌تر خودم را دادنِ دستِ خودِ خودش. و منْ هیچ، منْ تمام، منْ بی پِلن‌ترینِ زائر ممکن در میان زائرها! من اینجا حتی آن مدعیِ کلمه ردیف کردن‌هایِ برای خودم کسی هستم هم نیستم! یک دائرة‌المعارفِ برهوت که خشک افتاده و یکْ نَمِ کلمه ندارد پس بدهد. نویسنده بودن یعنی اینجا بتوانی صحنه‌پردازی کنی، شخصیت‌ها را روایت کنی و حالاتشان را؛ حتی کمی روالِ تکنیکِ کار را ببری بالاتر و بو بدهی به فضای نوشته و شامّه‌ی مخاطبت را هم به بوی حرم تحریک کنی. نویسنده باشی بعد از نوشتنِ تو نباید هیچ مخاطبی آدم قبل از خواندن متن‌ت باشد، باید زده باشی طرف را توی موج آدم‌های حرم غرق کرده باشی، باید نفسش را پر از عطرِ سیبِ حرم کرده باشی. باید کاری کرده باشی که کلماتت توی گلوی مخاطب گیر کند و چشمش به اشک بنشیند. کاری کنی بعد از متن تو در به درِ راهی شود برای رسیدن به اینجای دنیا که شبیه هیچ کجا نیست، الّا خودش... من اینجا نه نویسنده که حتی یک زائر هم نیستم! من بی روایت‌ترین دست به کلماتی‌ام که حیران مانده در بهترین نقطه‌ی زمین و زمان... ... @ALEF_KAF_NEVESHT