eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
547 دنبال‌کننده
685 عکس
205 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#پنج مراسم سیزده‌ی آبان امسال را در جوار شهدا و در اردوگاه شهید عاصی‌زاده‌، برگزار کردیم ... #روای
دهلاویه خودش یک ماجراست توی جنگ هشت ساله و اگر نبود مصطفی چمران، انگار چیزی توی این هشت ساله‌ی مقدس کم بود! دکتر مصطفی چمران همان عشقِ «غاده»ی کتاب نیمه‌ی پنهان ماه‌ست که بعد از زندگی عجیب و غریبی که داشته، توی دهلاویه آسمانی می‌شود... الان دهلاویه بوی بهشت می‌دهد، هوا تمیز و ماورایی‌ست با بارانی که می‌زند و نمی‌زند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
هویزه قصه‌ی زیر سمِّ تانک رفتنِ تن‌های شهداست... ما و بعثی‌ها دقیقاً مثل امام و پیشوایان خودمان برخورد کردیم، سال ۶۱ قمری آنها روی تن شهید کربلا اسب با نعل تازه دواندند، سال ۱۳۵۹ شمسی این‌ها با شنی تانک به مصافِ تن‌های بی‌جان شهدای دانشجوی خط امام رفتند... می‌گویند پاره‌های پیکر شهید سید محمدحسین علم‌الهدی را از روی قرآن جیبی‌ش شناختند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
از کتاب‌هایی که به تازگی تقریظ رهبری بر آن ثبت شده و من کنار شهدای هویزه بالاخره خریدمش... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#نه اینجا بی‌روایت‌ترین روایت‌خانه‌ی دنیاست برای من که کوچک‌تر از نوشتن برای اینجام... #معراج_الشه
هر کسی نشست سر سفره اولین سوالش این بود که «چطوری درِ اینو باز کردین؟!» و بقیه هم طبق یک بازخورد تکراری می‌زدند زیر خنده! البته همه با نوک خودکار سلفون‌های درپوشِ سالادهای الویه را سوراخ و کندند و با خفتی از توی آن سالاد کشیدند بیرون و خوردند... امشب چند تا از راوی‌ها دعوتِ نیرو‌های تأمین بودیم؛ تفاوت سفره‌ی ساده اتاق ما با سفره‌ی آنها، دلستری بود که بانی داشت :) اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#ده هر کسی نشست سر سفره اولین سوالش این بود که «چطوری درِ اینو باز کردین؟!» و بقیه هم طبق یک بازخور
هوا یاری کند و آن روی آبکی خودش را نشان اهوازی‌ها ندهد، شب خوبی برای بچه‌ها رقم می‌خورد. دخترها می‌روند رزمایش و رزمایش شبیه‌سازیِ بخشی‌ها از تاریخ انقلاب اسلامی تا همین موضوع مدافعان حرم است در محدوده‌ای میان چند تا تپه... فردای برگزاری و تماشای رزمایش، دنیای دخترها با دنیای قبل از آن فرق می‌کند یک‌جورهایی؛ بعد از تماشای واقعیت‌های که در مقیاس کوچک‌تر دیده‌اند و صداهایی که از چیزی شبیه جنگ شنیده‌اند... و به نظرم رزمایش یک لطف است به آنها تا نمایی از خشونت جنگ را نه از صفحه مجازی، که در تئاتری زنده تماشا کنند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#یازده هوا یاری کند و آن روی آبکی خودش را نشان اهوازی‌ها ندهد، شب خوبی برای بچه‌ها رقم می‌خورد. دخت
ما راوی‌ها آزاد بودیم نرویم رزمایش، بر خلاف تأمین‌ها که اسلحه روی دوش توی همه‌ی صفر تا صد ترددها حاضرند. راوی‌ها تنها فرصت نفس‌کشیدنمان همین زمان رزمایش رفتنِ بچه‌هاست. من توی فکرم که چطور خودم را راضی کنم بروم یک دوش بگیرم و دوستان دیگرم تعدادی‌شان رفته‌اند همراه بچه‌ها... یکی از راوی‌ها که با ما مانده اردوگاه، پایش را در آورده گذاشته کنار خودش که هوا بخورد و دارد خاطرات مربوط به رزمندگان یزد را مطالعه می‌کند. صاحب این پای مصنوعی، پای خودش را توی طلائیه و در عملیات خیبر جا گذاشته؛ یک مینِ عراقی آب زیرِ خاک می‌رود زیر پای مسئول دسته و می‌شود اینی که می‌بینید! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT