eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
528 دنبال‌کننده
621 عکس
196 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
از دیروز «پاییز آمدِ» گلستان جعفریان را شروع کرده‌ام و دارم روایت‌های زنی را می‌خوانم که دوره‌ی نوجوانی و جوانی‌اش مصادف شده با انقلاب و جنگ. دختری که تا هجده سالگی روی زانوی پدرش می‌نشسته، غذا بلد نبوده بپزد، طلا انداختن را دوست نداشته، به جای لباس‌های شیکان‌پیکان‌ی که مامان لعیا براش می‌خریده لباس ساده می‌پوشیده و توی کیف‌ش به جای عطر و کِرِم و لوازم آرایش، داس و پنجه بوکس می‌گذاشته و تا مدت‌ها حتی سمتِ پدرش نماز می‌خوانده! حالا حساب کنید این آدم یک‌جور چه‌جورِ عجیب‌غریب عضو فعالِ سپاه تبریز هم هست و سر و ته‌ش را که می‌گیری، جایی دارد یک آتشی را می‌سوزاند! فخرالسادات موسوی در «پائیز آمد» آمده خاطرات خودش را برای گلستان جعفریان گفته و خانم جعفریان هم آن را نوشته و جالب اینکه از کتاب‌های مورد توجه رهبری هم قرار گرفته... و حالا یک کتاب خوب، همراه با لبخندها و اشک‌هایی که برای خواننده به ارمغان می‌آورد، تقدیم به نگاه شما... پی‌نوشت: هشتک زیر را لمس کنید و مطالب مرتبط با کتاب را بخوانید اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
شاهنامه قسمت اول_۲۰۲۴_۱۱_۰۹_۲۰_۱۱_۲۳_۶۹۷.mp3
15.49M
از مجموعه‌هایی که دارند کنار هم کار می‌کنند و نتیجه‌ی کارشان را دوست دارم همین «رویِ‌موجِ‌تعالی» است. فکر می‌کنم شما هم از این ظرفیت خوب استفاده ببرید بد نیست؛ حله ان‌شاءالله؟! یا بیشتر بنویسم :) پی‌نوشت: یکی از پادپخش‌های روی موج تعالی را برای نمونه گذاشتم گوش کنید... کانالِ مجموعه «روی‌موج‌تعالی» https://eitaa.com/Roye_mojetaalei
نگفته‌هایِ راهیانِ نور! اتوبوس‌ها وقتی توی اقامت‌گاهی تعیین شده می‌زدند کنار، یک جمعیتِ قابل توجهی از دخترها می‌ریختند سمت سرویس‌های بهداشتی! ساعت‌ها حبسِ توی ماشین، راضی نشدنِ راننده‌ها برای توقف‌های کوتاهِ میانِ‌راهی و بدتر از همه، مسافرت‌اولی بودنِ خیلی از دخترها آن هم با این سطح، ایضاً استرس‌هایی که آدم توی این شرایط دچارش می‌شود، همه از دلایلی بود که سرویس‌های بهداشتی را به هم می‌ریخت. جالب اینکه هر جا توقف کردیم سرویس‌های بهداشتی زنانه دچار مشکلاتِ عدیده‌ای از جمله نداشتن روشنایی یا در و پیکر و این چیزها بود و برعکس‌ش سرویس‌های مردانه کاملاً مهیا و آماده بود، اما با نفراتِ استفاده‌کننده‌ی کمتر! و ما حتماً همان کاری را می‌کردیم که به ذهن شما هم رسید! چند تا آقای همراه ماشین‌ها سریع می‌رفتند و بیرون می‌آمدند، آن وقت سرویس مردانه هم در قبضه‌ی خانم‌ها در می‌آمد... یکی از جاهایی که بالاخره راننده با هزار تا ناز و ادا زد روی ترمز و جمعیت ریخت پایین، سرویس بهداشتیِ یک پمپ‌بنزینیِ بود. دو تا سرویس مردانه و زنانه به تسخیر دخترها در آمد و آقایان تأمین و همراه دورآدور حواس‌شان به امنیت بچه‌ها بود. توی همین وقت‌ها بود که راننده‌ی بی اعصابی از ماشین‌ش زد بیرون و سرآپاکـَنده دوید سمت سرویس‌ها. بنده‌خدایِ شکم‌پیشِ سبیل‌درشت وقتی دید ای دل غافل، صفِ دسشوئی به اندازه‌ی صف‌های نفتِ دهه‌ی شصت کشیده شده و هیچ جوری هم پیش نمی‌رود، دادش در آمد! رو کرد سمت من و محمدحسن که «آقا، اینها مالِ شمان؟ بیا بگو برن سمتِ مالِ خودشون!» و این را یکی دو بار گفت که محمدحسن جواب‌ش را داد: «اینها مال ما نیستن! ربطی به ما ندارن!» یعنی گردن‌نگیری در حدِ لالیگا! و دوباره که صدای‌ش بلند شد خودمان را زدیم به بی‌خیالی! راننده‌ی بی‌اعصابِ تحت فشار هم بلند بلند به این و آن می‌گفت که دخترها مربوطِ به این‌ها می‌شوند و می‌گویند به ما ربطی ندارد و فلان و بیسار! و مدام داشت شکایت می‌کرد. انصافاً راست هم می‌گفت! راننده اما وقتی نوبتش شد که سرویس‌ها خالی و اتوبوس ما پر شد... و توی ماشین با محمدحسن چقدر به این گردن‌نگیری خندیدیم! خدایا ببخش، خودت می‌دانی چاره‌ای نداشتیم :) پی‌نوشت: آقایانِ مسئول، مسیرِ رسیدنِ به یک جای تعیین شده از طرف شما، جزئی از همان مکان می‌شود! آن را هم اصلاح کنید! به خدا واجبه... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
21.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمدرضاست توی مجلس شورای اسلامی... ای ولله رفیق اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
آقای رئیس‌جمهور با من بیا سر کلاس! حالا که دارند مدام از رفع فیلترینگ می‌گویند و چپ و راست به اسمِ حقوقِ مردم برای استفاده از این ظرفیتِ پیچیده‌ی ساده‌انگاشته‌شده دنبال آزاد کردنِ افسارِ اینستاگرام هستند، بگذارید نکته‌ای بنویسم و بعد بفرستم برای عزیزانی که دمِ دست و بالِ بالادستی‌های قوه‌ی مجریه هستند. برای کسانی که خبری از همه‌ی ماجرا ندارند! درست است منِ بوتیک‌ی، تزئینات‌فروشی، کتاب‌فروشی؛ منِ مشغولِ شغل خانگی، منِ بازاریاب، حتی بیشتر از همه، منِ مسئول و مدیری که می‌خواهم از این ظرفیت برای نشان دادن خدمات‌م به مردم بهره ببرم، به اینستاگرام به عنوان یک نیاز نگاه می‌کنم؛ و اتفاقاً سمبه‌ی نقطه‌نظر من هم توی دست‌گاه‌های دولتی و قوه‌ی مجریه برای باز کردن افسارِ اینستاگرام خیلی پر زور است و حرف‌م برو دارد و مدام هم از من دم می‌زنند! اما... اما منِ خود را ببینِ بقیه را بی‌خیال، یک بخش از جامعه را فراموش کرده‌ام که می‌شود گفت از مظلوم‌ترین آدم‌های دوران تاریخ ما هستند! نوجوانان! بچه‌هایی که با یک فضای مدیریت‌شده‌یِ پیچیده طرف‌ند و دارند ضربه‌هایی می‌خورند که آن سرش ناپیدا! آقای مسئول، آقای مدیر و آقای رئیس جمهور که امیدوارم این متن به دست‌ت برسد و من سعی می‌کنم این اتفاق بیفتد! بیا با من برویم سر کلاسِ نوجوانانِ این کشور، بنشین و ببین چه به روزگارشان آمده! ببین که ظرفیت‌های ساختنِ آینده‌ی این کشور به جای تمرکز روی زندگی نوجوانانه و درس و خانواده به چه ناکجاآبادی که گذرشان نیفتاده! بیا و ببین در فقدان برنامه‌ریزی درست و عدم مدیریت شما مسئولِ نوعی، چه استعدادهایی که به خاک سیاه ننشسته! آقای رئیس جمهور! من به عنوان یک مربی، معلم و یک فعالِ اجتماعی وقتی می‌روم سر کلاس، از درون می‌سوزم، زار می‌زنم، فریاد می‌کشم سرِ خودِ بی مسئولیت‌م که این نسل را توی قتلگاه رها کرده‌ام و حتی مثل برخی از مدیران، نشسته‌ام پای تحلیل‌های صاحبانِ منقل‌هایِ روشنفکری! روزی امام فریاد می‌زد به داد اسلام برسید! امروز یکی فریاد زده به داد این بچه‌ها برسید که توی قتلگاه مجازی رها شده‌اند؛ و چه، بدترین قسمتِ این ماجرا برای شمای مدیر، مسئولیت‌یست که در آن دنیا گریبان‌گیر است در حالی که شاید روح‌تان از آن خبر نداشته باشد... بله؛ فیلترینگ ناقص البته جیب فیلترشکن‌فروش‌ها را پر و آسیبِ بیشتری به نسل نوجوان ما زد، چون راه‌های انحرافی بیشتری را برای آنها باز کرد؛ و طبیعتاً باید این جریانِ سخیف را مدیریت کرد، اما رها کردن افسارِ یک نرم‌افزارِ تحتِ قانونِ مملکت در نیامده با انبوهی از تقصیرات و اتهامات در ریختنِ خونِ بیگناهان و انحراف بچه‌های ما، چه مبنای عقلی می‌تواند داشته باشد؟! در حالی که همه دنیا دارند می‌روند سمت محدودیت‌های سنی برای استفاده از این فضا! آقای رئیس‌جمهور اگر دنیای بچه‌ها برایتان مهم است و آخرت خودتان و آنها، اتفاقاً فیلترینگ اینستاگرام را محکم‌تر و دقیق‌تر اجرا کنید؛ منِ مدرسِ سواد رسانه می‌دانم این گرگِ مجازی حتی اگر قوانین ما را قبول کند هم قرار نیست جنسِ پاکی باشد، البته قبول هم نمی‌کند، نیازی هم ندارد که قبول کند وقتی صدای‌ش از حلقومِ برخی از مسئولینِ نمی‌دانم اسم‌شان را چه بگذارم، دارد توی این کشور شنیده می‌شود و عن‌قریب هم ممکن است به آزادی کامل‌ش بینجامد...! آقای رئیس جمهور، با من بیایید سر کلاس‌ها... تا مقتولینِ نوجوان این مملکت را نشان‌تان بدهم! تا نخواسته در قتل آنها سهیم نباشید! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
نگفته‌هایِ راهیانِ نور! اتوبوس‌ها وقتی توی اقامت‌گاهی تعیین شده می‌زدند کنار، یک جمعیتِ قابل توجهی
نگفته‌هایِ راهیانِ نور (2) پرایدِ پوکیده‌ی یک اهوازیِ شاد و شنگول از سمت راست پیچید جلوی ما تا لاییِ خودش را با ماشین جلوییِ ما کامل کند؛ نتوانست! مالید به سپرِ اسکانیایِ نارنجی و جفت راهنماهایِ کوچولویِ آن را از یک پیچ کند! سست کرد. اما باز پا را کشید روی گازِ نحیف کوچولویِ سفید و در رفت. راننده‌ی پیرمردِ اسکانیایِ ما یک بوق حواله‌ی اهوازی کرد! اهوازی صد متر جلوتر زد روی ترمز. پیرمرد پیاده شد. کمک‌پیرمردِ راننده هم که خودش پیرمردی دلنشین بود از صندوقِ جای خواب زد بیرون و آمد کمک. طبیعتاً مقصر صد در صد پراید بود اما راننده‌ی جوان هیچ‌جوره کوتاه نمی‌آمد؛ گردن‌نگیرتر از ما پیدا شده بود و خلاف صد در صد را انکار می‌کرد. دو سه تا همشهریِ اهوازی هم آمدند کمک! کمک همشهری‌شان نه‌ها! کمکِ پیرمردها تا حالیِ راننده‌ی شنگول کنند که اگر پلیس بیاید بیچاره‌ای! و بعد از ده پانزده دقیقه که دو تا پیرمرد و دو سه تا جوان با کمک هم توانستند حالیِ طرف کنند که مقصری، قضیه به خیر و خوبی تمام شد...! حینِ دعوا البته چراغک‌های کوچولو را جا زدم تا یک ذره قیافه بگیرد سپر اسکانیا. پیرمردها البته همین که توانسته بودند حالیِ اهوازیِ گردن‌نگیر کنند که مقصری، راضی و خندان آمدند توی ماشین؛ انگار نه انگار که پراید مثل گربه ناخن کشیده بود روی نارنجیِ‌شان :) اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
از اون کلیپ ها که تقریباً هر روز می بینم ... #تلاوت #مصطفی_اسماعیل اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_K
29.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این آیه و چقدر این تکرار به دل می‌شینه؛ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ... همه ستایش ها ویژه خداست که را از ما برطرف کرد... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
آقای رئیس‌جمهور با من بیا سر کلاس! حالا که دارند مدام از رفع فیلترینگ می‌گویند و چپ و راست به اسمِ
[فرستاده شده از ماه قصه‌ها/ جهاد علمی میبد/امامی] متن خوب دوست عزیزم احمدآقا کریمیِ👆👆😔😔 پی نوشت: من مدرس هوش مصنوعی و هوافضا، طبیعتا نمی توانم مخالف فناوری باشم، درست؟ ولی به شدت مخالف هوش مصنوعی نرم افزار اینستاگرام هستم. یعنی مخالف یک محصول فناوری خاص. شاید فقط در همین هفته گذشته، سه نفر به من گفته اند که اینستا روی گوشی مان باز بوده داشتیم صحبت می کردیم با هم در فضای حقیقی بعد که به اینستا سر زده ایم، محتواهایی دقیقا شبیه حرف هایی که می زدیم، آورده!!! یعنی درباره رفتن به خانه خاله حرف می زده اند، پیشنهادات اینستاگرام، کلیپهایی درباره خاله و... بوده. من مدرس هوش مصنوعی که همین امشب هم سر کلاس کدنویسی، با تدریس یک دکتر از دانشگاه صنعتی شریف، برای هوش مصنوعی بوده ام، می فهمم از چه حرف می زنم... چه کنم که عده ای نمی فهمند؟! بماند برای تاریخ سیدجواد امامی میبدی ٢١.آبان ماه. ١۴٠٣ چشم به راه در حوزه هوش مصنوعی ایرانم ماهِ قصه‌ها👇 https://eitaa.com/qesseha/11664
چند هفته‌ای‌ست تعقیباتِ نمازِ صبح‌های دوشنبه‌ام قاتی شده با اول‌های جلسه‌ی نقد کتاب محفل منادی! اینطوری که دقایق اولی جلسه دوشنبه‌ها را وسط سین‌سین‌های سبحان اللهِ تسبیحات و اللهم ارزقناهای نمی‌دانم کدام دعا گوش می‌کنم! این وقت‌ها توضیحات اول جلسه‌ی مجازی قاتی می‌شود با لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین و واژه‌ها چنان به هم می‌ریزند که انگار دارم از کتاب و کتاب خواندن و جلسه‌ی صبحگاهی توبه می‌کنم. البته کار فرشته‌های سمت راستی ان‌شاءالله از سمت چپی‌ها دقیق‌تر باشد این جاها! همین دو سه کلامی که توی تاریکیِ صبحگاهی می گویم را اگر مثل موی تمیز از ماستِ اعمال نکشند که کلاهِمان پس معرکه است! شروعِ نقدِ جلسه اما هر هفته گردنِ یکی‌ست که لابد روزهای قبلش را حسابی توی اینترنت و توی کتابِ مورد نظر چرخیده و توی جملاتِ این و آن نوک زده تا برسد به یک متن آدم‌وار که سرِ صبحی برای ده پانزده نفرِ مستمعِ نویسنده بگوید. هر کسی هم نوعی ارائه دارد توی کلاس. از سطح‌های پیچیده‌ی سَبکی و تاریخِ ادبیاتی همراه با یک عالمه کلمه و جمله قلمبه‌سلمبه که دم صبحی هیچ‌جوره مغز هضم‌ش نمی‌کند تا نقدهای ساده‌تر که یک مغزِ عادیِ ویندوزش بالا نیامده هم راحت می‌فهمد... و خود این نقد ساعتِ پنج که هر هفته یک کتاب جدید را شامل می‌شود یک سیخونک کردنِ خوشی‌ست انصافاً! اصلاً ادم خودش یک حالی می شود اینطوری آزارِ فرهیختگی ببیند! به قول یکی از منادیون «سر صبحی اسم خودم را هم یادم رفته اما مجبورم در مورد اتوپیا و دیس‌اتوپیا و آرکاتایپ و ده‌ها کلمه و موضوعِ یک‌طور چه‌جورِ مسلمان نشنود کافر نفهمدِ بالای دیپلم حرف بشنوم؛ نظر بدهم، رد کنم، تایید کنم!» و همه‌ی اینها یک طرف، بعدش هم باید حالی‌ت بشود چه گفتی و چه شنیدی! دوشنبه‌ها سر صبح، بعد از نماز جلسه نقد کتاب داریم! هر هفته یک کتاب! خوش‌خوشان‌مان هم شده اتفاقاً! چون هیچ بنی‌بشرِ زنده‌ای آن وقت صبح جلسه ندارد و اهل عالم یا توی خوابند یا در حال چرخیدن توی مجازی که بالاخره ایران، اسرائیل را پاره کرد یا نه؟! یکی مثل من اما یک دستم به قوری چایی‌ست و سفره‌ی نان و یک دستم به گوشی و دو تا گوشم به نقدهای اهل منادی... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT