حکایت
❤️ امام رئوف ❤️
🌺 به مناسبت ولادت
امام رضا علیه السلام 🌺
#ابو_محمد_غفاری می گوید :
روزگاری مبتلا به #قرض سنگینی شدم . با خود گفتم راه چاره ای برای پرداخت قرضم نیست ، مگر اینکه به مولایم #علی_بن_موسی_الرضا علیه السلام پناه ببرم .
فردا صبح که شد ، به منزل حضرت رفتم . اذن ورود خواستم . حضرت اجازه فرمودند .
همین که وارد شدم ، قبل از اینکه حرفی بزنم ، فرمود :
« يَا أَبَامُحَمَّدٍ ! قَدْ عَرَفْنَا حَاجَتَكَ وَ عَلَيْنَا قَضَاءُ دَيْنِكَ ...
ای ابامحمد ! ما #حاجت تو را می دانیم و قرض تو را ادا خواهیم کرد . ... »
وقتی که شب شد ، حضرت برای افطار غذا آوردند و با هم خوردیم . سپس فرمود :
امشب اینجا می خوابی یا می روی ؟
عر ض کردم : آقا ! اگر حاجتم را روا کنید ، رفتن برایم بهتر است .
حضرت دست مبارکش را زیر فرش برد و مقداری پول به من داد .
پول را گرفتم و خارج شدم . نزدیک چراغ رفتم و دیدم تمام آن ها طلای ناب سرخ و زرد است .
اولین دیناری که به دستم رسید ، چنان به چشمم خورد که گویی روی آن نوشته بود :
« ای ابامحمد ! اینها پنجاه دینار است که بیست و شش دینار آن برای ادای قرضت و بیست و چهار دینار دیگر برای مخارج خانواده ات باشد . »
صبح که شد ، هر چه جستجو کردم آن دینار را نیافتم ، ولی پنجاه درست بود و چیزی از آن کم نشده بود .
🗂منبع :
عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج ۲ ، ص ۲۱۸
#امام_رضا_علیهالسلام
#گره_گشایی
#سخاوتمند
#قرض
📜 @alsqlyn