🍃🌸🍃
#داستان⚜
#ولایت_علی_علیه_السلام⚜
💠 فرود سنگ از آسمان بر سر حارث بن نعمان
💢ثعلبى و ابن صباغ و ديگران نوشتهاند كه: چون در روز 18 ذيحجه رسول خدا (ص) ، على (ع) را به جانشينى خود منصوب نموده و فرمود: " من كنت مولاه فهذا على مولاه." ؛ حارث بن نعمان پس از شنيدن اين خبر خدمت آن حضرت آمد و گفت:
💢ما را به شهادت يگانگى خدا و نبوت خود از جانب خدا امر كردى قبول نموديم، و سپس به نماز و زكوة و حج و جهاد و روزه دستور دادى، پذيرفتيم. به اينها قناعت نكردى در آخر كار اين جوان را كه پسر عموى تست به ولايت نصب كردى!؟ آيا اين كار از جانب تست يا به دستور خدا است؟
💠 رسول اكرم فرمود: " قسم بخدائى كه جز او خدائى نيست كه اين امر به #دستور خدا است." حارث بن نعمان در حاليكه بسوى ناقه خود ميرفت گفت: خدايا اگر اين مطلب صحيح است بر ما از آسمان #سنگ بفرست يا به عذابى دردناك معذب گردان . هنوز به ناقه اش نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش افتاد و فورا #هلاكش نمود. آنگاه اين آيه نازل شد كه
✨"سأل سائل بعذاب واقع."✨
📚فصول المهمه صفحه26
📚كفاية الخصام صفحه488
🍃🌸🍃
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔸 #داستان 🔸
🍁 ترک«بسم الله الرحمن الرحیم»🍁
☑️عبدالله بن يحيى بر اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شد، صندلى "كرسى" در برابر آن حضرت بود، حضرت امر فرمود كه بر آن كرسى بنشيند؛ عبدالله نشست، چيزى نگذشت كه چيزى بر سرش افتاد و سرش شكست و خون جارى گشت.
💢حضرت امر فرمود آب آوردند و خون سرش را شستشو داد و فرمود: نزديك شو به من؛آنگاه دست بر شكاف سرش گذارد، در حالى كه عبدالله سخت بى تابى مى كرد، جراحت سر را به هم آورد و بهبود پذيرفت، گويا شكستگى پديد نگشته بود؛ پس از آن فرمود: 'اى عبدالله! سپاس خدايى را كه قرار داد گرفتاريها را كفاره گناهان پيروان ما در دنيا، تا در فرمان بردن حق، سالم بمانند و سزاوار مزد و اجر شوند'.
🔶عبدالله عرض كرد: 'اى اميرالمؤمنين به من مى فرموديد كه چه گناهى سبب محنت مجلس شد، بسيار نيكو بود كه ديگر مرتكب نشوم؟'
حضرت فرمود: 'هنگام نشستن، بسم الله نگفتى، اين مصيبت كفاره گناهت گشت؛
🔆عبدالله عرض كرد: 'پدر و مادرم فداى شما! ديگر بسم الله را ترك نمى كنم'.حضرت فرمود: 'پس تو سعادتمند خواهى گشت'!
📘 تفسيرالبرهان ج۱ ص۴۵
❤️اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❤️
🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#داستان👈✨امام زمان در کنار قبر عمه اش✨
💠 مرحوم حاج محمد رضا سقا زاده که یکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: روزی به محضر یکی از علمای بزرگ و مجتهد مقدس و مهذب، حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زینب (س) جویا شدم، او در جوابم فرمود:
💠 «روزی مرحوم آیت ا... العظمی آقا ضیاء عراقی (که از محققین و مراجع تقلید بود) فرمودند: شخصی شیعه مذهب از شیعیان قطیف عربستان به قصد زیارت امام رضا (ع) عازم ایران می گردد او در راه پول خود را گم می کند.
💠 حیران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقیه ا. .. امام زمان (عج) می گردد. در همان حال سید نورانی را می بیند که به اومبلغی مرحمت کرده و می گوید: این مبلغ تو را به سامره می رساند.
💠 چون به آن شهر رسیدی، پیش وکیل ما حاج میرزا حسن شیرازی می روی و به او می گویی: سید مهدی می گوید آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملا علی کنی طهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بودید، ازدحام جمعیت باعث شده بود که حرم عمه ام کثیف گردد و آشغال ریخته شود شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی و حاج ملا علی کنی نیز آن اشغال ها را بیرون می ریخت و من در کنار شما بودم!
💠 شیعه قطیفی می گوید: چون به سامرا رسیدم و به خدمت مرحوم شیرازی شرفیاب شدم جریان را به عرض او رساندم.
💠 بی اختیار در حالی که اشک شوق می ریخت، دست در گردنم افکند و چشمهایم را بوسید و تبریک گفت و مبالغی را برایم مرحمت کرد. چون به تهران آمدم خدمت حاج آقا کنی رسیدم و آن جریان را برای او نیز تعریف نمودم. او تصدیق کرد، ولی بسیار متاثر گشت که ای کاش این نمایندگی و افتخار نصیب او می شد.
🌸منبع : عباس عزیزی، 200 داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب( س)، صفحه 174 و 175
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
1⃣ #داستان_معراج_پیامبر(ص) #چیست و ایشان(ص) در معراج چه دید⁉️
🍀#داستان #معراج #رسول_خدا(ص) در یک شب از #مکه معظمه به #مسجدالاقصی و از آنجا به آسمانها و بازگشت به مکه در قرآن کریم در دو سوره به نحو اجمال ذکر شده، یکی در سوره «اسراء» و دیگری در سوره مبارکه «نجم»، و تاویلاتی که از برخی چون حسن بصری، عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات کریمه قرآنی و صریح روایات متواترهای است که در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچگونه اعتباری برای ما ندارد(1)، و ایرادهای عقلی دیگری را هم که برخی کرده اند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد.
در کیفیت #معراج و اینکه چند بار بوده و آن نقطهای که #رسول_خدا(ص) از آنجا به سوی مسجدالاقصی حرکت کرد و بدانجا بازگشت، آیا خانه امهانی بوده یا مسجدالحرام و سایر جزئیات آن اختلافی در روایات دیده میشود که ما به خواست خداوند در ضمن نقل داستان به پارهای از آن اختلافات اشاره خواهیم کرد و آنچه مشهور است، آنکه این سیر شبانه با این خصوصیات در سالهای آخر توقف آن حضرت در شهر مکه اتفاق افتاد، اما آیا قبل از #فوت #ابیطالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبی از شبهای سال بوده، باز هم نقل متواتری نیست و در چند حدیث آن شب را شب #هفدهم_ربیع_الاول و یا شب #بیست_و_هفتم_رجب ذکر کرده و در نقلی هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یکم آن ماه نوشتهاند.
👈 معروف آن است که #رسول_خدا(ص) در آن شب در خانه #امهانی #دختر_ابیطالب بود و از آنجا به #معراج رفت و مجموع مدتی که آن حضرت به سرزمین #بیتالمقدس و #مسجدالاقصی و آسمانها رفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید، به طوری که صبح آن شب را در همان خانه بود و در #تفسیر_عیاشی است که امام #جعفرصادق(ع) فرمود: #رسول_خدا(ص) نماز عشاء و نماز صبح را در مکه خواند، یعنی اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد و در روایات به اختلاف عبارت از رسول خدا(ص) و ائمه معصومین روایت شده که فرمودند:
#ادامه_مطلب👇
📚. فقه السیرۀ، صص 151 - 150.
#تربیت_نسل_مهدوی
♨️ راهکارهای انس کودکان با #امام_زمان عجل الله هماهنگ با روانشناسی رشد کودک
💢قسمت اول1⃣
🔹 مادران یا مربیان عزیز اطلاعات خود را درباره حضرت افزایش دهید.
🔹برنامه مطالعه منظمی برای شناخت بیشتر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشید.
🔹 بخشی از کتابخانۀ شما و کودک تان را کتاب هایی با موضوع #مهدویت تشکیل دهد.
🔹 #اطلاعات_کودک خود را درباره امام معصوم علیه السلام افزایش دهید.
🔹 #نرم_افزارهای_مهدوی مناسب را شناسایی کرده و خریداری نمایید.
🔹 #نواها و #نغمه های مهدوی را در تلفن همراه و خودرو خود داشته باشید و به تناسب از آن ها استفاده کنید.
🔹 #داستان کسانی که با حضرت ارتباط داشته اند را بخوانید و برای فرزندان نقل کنید.
🔹 #احترام به امام را به کودکان خود یاد دهید. مانند بلند شدن به احترام #نام خاص حضرت.
🔹 خودتان را #آماده پاسخ گویی به #سؤالات کودکان درباره امامِ شان نمایید.
🔹 امام را به عنوان #پدری_مهربان که به همه کودکان توجه دارد، معرفی کنید.
🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚🌿
💚🌿🔚باصلوات برای سلامتی #امام_زمان ❣عج همࢪاهیمون کنید•
#داستان بسیار زیبا بخوانید و بخاطر شادی دل مولا نشر دهید
قنبر❤️❤️
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود .
جوان نزد عمو رفت و گفت:
عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری .
پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت: هرچه باشد من میپذیرم.
شاه گفت: در شهر بدي ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟
گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند. جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد.
به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟
گفت: تو را با علی چکار است؟
گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است.
گفت: تو حریف علی نمی شوی.
گفت: مگر علی را میشناسی؟
گفت: آری هرروز با او هستم و هرروز او را میبینم.
گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟
گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من.
گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست.
مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟
گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان.
گفت: پس آماده باش.
جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش.
شمشیر را از نیام کشید. سپس گفت: نام تو چیست؟
مرد عرب جواب داد: عبداللّه. پرسید: نام تو چیست؟
گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک می آید. گفت: چرا گریه میکنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر.
پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود...
جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی...
بدین گونه بود که "فتاح" شد "قنبر" غلام علی بن ابیطالب.
بحارالانوار ج3 ص 211
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
🎇🎇🌌
🎇
2🏷شرحی بر خطبه11🎈
#داستان📚
... بعد رو به «طلحه» و «زبیر» کرد و فرمود: «شما همسران خود را در خانه پنهان کرده اید، ولى همسر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را به میدان، در برابر همه آورده اید! ⛔️
🍃شما مردم را تحریک مى کنید و مى گویید ما براى خونخواهى «عثمان» این جا آمده ایم و مى خواهیم خلافت، شورایى شود (در حالى که مردم انتخاب خود را کرده و خود شما نیز بیعت نموده اید)!
☢☢
به «زبیر» فرمود: «آیا به خاطر داراى که روزى در مدینه من و تو با هم بودیم و تو با من سخن مى گفتى و تبسّمى بر لب داشتى، پیامبر از تو پرسید آیا على را دوست دارى؟💕
تو گفتى چگونه او را دوست نداشته باشم در حالى که میان من و او، هم خویشاوندى و هم محبّت الهى است در حدّى که درباره دیگرى نیست! ❣
در این جا پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: تو در آینده با او پیکار خواهى کرد، در حالى که ظالم هستى! تو گفتى پناه مى برم به خدا از چنین کارى»!🔥
باز هم على(علیه السلام) به نصیحت ادامه داد و به پیشگاه خداوند عرضه داشت: «خداوندا من بر اینان اتمام حجّت کردم و مهلتشان دادم تو شاهد و گواه باش!»❕
سپس قران را گرفت و به دست «مسلم مجاشعى» داد و فرمود: «این آیه را براى آنها بخوان:🔅 «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤمِنینَ اَقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما...; اگر دو گروه از مؤمنان با هم پیکار کنند در میان آنها صلح برقرار سازید».
او به لشکرگاه دشمن نزدیک شد و قرآن را به دست راست گرفت و آیه را خواند. آنها حمله کردند و دست راست او را قطع نمودند. ✋
قرآن را به دست چپ داد، دست چپش را قطع کردند. با دندان گرفت او را کشتند. این جا بود که على(علیه السلام) فرمود: «هم اکنون پیکار کردن با این گردنکشان براى ما گواراست»!✔️
در این جا بود که سخن بالا را خطاب به «محمّد بن حنفیّه» بیان فرمود.
🎇
🎇🎇🌌
📗📙📕📘
#داستان
#اهلبیت ع
#امام_عسکری ع
#میلاد_امام_حسن_عسکری ع
📕 مرحوم كلينى ، طبرسى ، ابن حمزه طوسى و... به نقل از ابوهاشم جعفرى حكايت كند:
🌻 در آن زمانى كه در زندان بودم ، چون مرا با زنجير بسته بودند، بى طاقت شدم و ناراحتى خود را در ضمن نامه اى به امام حسن عسكرى عليه السلام نوشته و برايش ارسال نمودم .
📨 امام عليه السلام در جواب فرمود: همين امروز آزاد خواهى شد و نماز ظهر را در منزل خود به جا مى آورى.
📙 لحظاتى بعد از آن مأمورى آمد و مرا آزاد كرد.
و چون در فشار زندگى قرار داشتم خواستم قبل از آزادى خود، نامه اى ديگر براى حضرت بفرستم و تقاضاى مقدارى پول كنم ، وليكن شرم و حيا مانع شد و تقاضاى خود را ننوشتم .
🌸 همين كه به منزل رسيدم و طبق پيش بينى حضرت ، نماز ظهر را در منزل خواندم ، شخصى مقدار صد دينار آورد و اظهار داشت :
🍃 اين مقدار را حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام به همراه نامه اى فرستاده است .
🌺 نامه را گرفتم و گشودم ، در آن مرقوم فرموده بود:
💖 شرم و حيا را كنار بگذار و هر موقع نياز پيدا كردى ، درخواست كن كه آنچه دوست داشته باشى به آن خواهى رسيد. 💖
#داستان واقعی
🍃✨پیوند دو عشق
🍃💐🍃هنگامی که حضرت علی علیه السلام برای خواستگاری فاطمه علیهاالسلام رفت، پیامبر در خانه ام سلمه بود.
🌾🌺حضرت علی علیه السلام در زد؛ ام سلمه پرسید:کیست؟ قبل از پاسخ خواستگار، پیامبر دستور داد:«در را باز کن و بگو داخل شود. کسی پشت در است که محبوب خدا و رسول است».
💫🌱حضرت علی علیه السلام وارد شد، سلام کرد و در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله نشست. چشمان خود را بر زمین دوخت؛شرم از پیامبر صل الله علیه وآله مانع گفتن خواسته اش می شد.
🍃🌸پیامبرصل الله علیه واله که خود حضرت علی علیه السلام را بزرگ کرده و از روحیات او باخبر است، سکوت را شکست و فرمود:👇👇
«می بینم برای حاجتی اینجا آمده ای. خواسته ات را بر زبان آور و آنچه در دل داری بازگو که خواسته ات پیش من پذیرفته است».
✨🍀✨حضرت علی علیه السلام با سخنانی محترمانه خواسته اش را چنین بازگو کرد:👇👇
🍃🌾«پدر و مادرم فدای شما، وقتی خردسال بودم مرا از عمویتان ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتیدبا غذای خود و به اخلاق و منش خود بزرگم کردید؛نیکی و دل سوزی شما درباره من از پدر و مادرم بیشتر و بهتر بودتربیت و هدایتم به دست شما بوده
و شما ای رسول خدا به خدا سوگند ذخیره دنیا و آخرتم می باشید
ای رسول خدا اکنون که بزرگ شده ام، دوست دارم خانه و همسری داشته باشم تا در سایه انس با او، آرامش یابم؛ آمده ام تا دخترتان فاطمه را از شما خواستگاری کنم. آیا مرا می پذیرید؟»
🍃✨🍃چهره پیامبر چون گل شکفته شد؛ گویا انتظار این لحظه را می کشید خوشحال شد، ولی جواب قطعی را برعهده حضرت فاطمه سلام الله علیها گذاشت.
🍃🌼حضرت فاطمه سلام الله پس از اطلاع از خواستگاری امام علی علیه السلام موافقت کرد .
🍃💐و سپس به دستور پیامبرص؛ علی ع به سوی مسجد رفت تا پیامبر ص نیز در پی او بیاید
🍃💫پیامبر(صلی الله علیه و آله) به بلال دستور داد که مهاجر و انصار را در مسجد گردآورد.
🍃🌷پس از مدتی کوتاه، همگی در مسجد بودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر منبر بالا رفت و پس از ستایش خداوند فرمود:👇👇
🍃🌺ای مردم! بزرگان قریش، فاطمه را از من خواستگاری کردند و جبرئیل نیز بر من نازل شد و گفت:👇👇
🍃🌼خداوند فرموده است که اگر علی را برای فاطمه نیافریده بودم از آدم ابوالبشر تا روز قیامت، شوهر و همسری هم تراز فاطمه پیدا نمیشد؛
🍃🌹 و فرشته وحی مرا آگاهی داد که خداوند جلیل، علی و فاطمه را در آسمانها به نکاح هم درآورده است و از فرشتگان گواه گرفت و فرمان داد تا من نیز در روی زمین، فاطمه را به نکاح علی درآورم و شما را گواه بگیرم.
🌿💫 پس بدینگونه فاطمه را به ازدواج علی درآوردم.
🍃🌱در آن زمان تمام دارایی حضرت علی علیه السلام منحصر به شمشیر و زرهی بود که می توانست به وسیله آن ها در راه خدا جهاد کند
🍃🌾 و شتری نیز داشت که با آن در باغستان های مدینه کار می کرد و خود را از دیگران بی نیاز می ساخت.
🍃✨ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پذیرفت که حضرت علی علیه السلام زره خود را بفروشد و به عنوان جزئی از مهریه فاطمه سلام الله علیها در اختیار پیامبر بگذارد.
🍃🌺زره به چهارصد درهم به فروش رفت.
🍃🌸 پیامبر قدری از آن را در اختیار بلال گذاشت تا برای حضرت زهرا(س) عطر بخرد .
🍃🍀و باقیمانده را به عمار یاسر و گروهی از یاران خود داد تا برای فاطمه (س) و علی (ع) لوازم منزل تهیه کنند.
🍃💐 از صورت جهیزیه حضرت زهرا سلام الله علیها می توان به وضع زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد.
🍃🌼مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها الگویی برای پیوندهای امروزی
🍃🌹پیامبر گرامی اسلام (ص) ازدواج دخترش را به ساده ترین و راحت ترین شیوه انجام داد تا برای همه جوانانی که در آستانه زندگی مشترک هستند، سرمشق نیکویی باقی بماند.
🍃🌺 مهریه 500 درهمی برای فاطمه علیهاالسلام مهتر زنان نیز، به همین هدف صورت گرفت.
🍃🌸 در روایات، افزون بر این مهریه که جنبه مادی و مالی دارد، مهریه های معنوی دیگری نیز برای آن بانوی بزرگ گفته شده است. در روایتی می خوانیم که حضرت زهرا علیهاالسلام از پدر تقاضا کرد که آن حضرت از خدا بخواهند تا مهریه اش را شفاعت از مسلمانان گناهکار قرار دهد این خواسته حضرت مستجاب شد و فاطمه علیهاالسلام شفیع و واسطه بخشش گناهکاران قرار گرفت.
4_5963190408321173145.mp3
3.4M
#داستان شخصی که در روز غدیر ولایت حضرت علی (ع) را نپذیرفت!
🎙 حجت الاسلام استاد عالی
🎤 #استاد_عالی✅
┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅┄
#هر_که_در_این_بزم_مقرب_تر_است🕊
#داستان
به کارگاه آجرپزی رفته بودم تا یکی از دوستانم را ببینم. در آنجا بود که با تولید آجر بیشتر آشنا شدم.
من همیشه خیال میکردم که برای تهیّه آجر، ماده ای مثل چسب به خاک اضافه میکنند تا آجر محکم شود. در آنجا دیدم که کارگران خاک را فقط با آب مخلوط میکنند تا گل درست شود. بعد آن گل را قالب میگیرند و به شکل آجر درمی آورند و سپس آن را در آفتاب قرار میدهند تا خشک شود.
این آجرها بسیار سست بودند و حتّی اگر باران بر روی آنها میبارید شکل خود را از دست میدادند و دوباره به همان خاک تبدیل میشدند.
دوستم برای من توضیح داد که همین آتشِ داغ باعث میشود تا این آجرها محکم و بادوام شوند، در واقع ارزشی که آجر دارد به خاطر همین آتش است.
آن روز متوجّه شدم هر آجری که به شعله آتش نزدیک تر باشد محکم تر میشود و هر آجری که از آتش دور باشد سست است.
یکی از کارگرها آجری را به من نشان داد و گفت: اگر بتوانی این آجر را با کلنگ بشکنی به تو جایزه میدهم! این آجر از بتن و سیمان، محکم تر است زیرا بسیار نزدیک آتش بوده است.
آن روز من به فکر فرو رفتم و به یاد بلاها و سختیهایی که در زندگی
پیش میآید افتادم. به راستی، این مشکلات هستند که انسان را میسازند و محکم میکنند.
آیا شنیده ای که خدا هر کس را بیشتر دوست دارد بلای بیشتری برای او میفرستد؟
بلا و سختیها همان آتشی است که باعث میشود ما قیمت پیدا کنیم، ارزش پیدا کنیم و ساخته بشویم.
روح انسان فقط در کوره بلا است که میتواند از ضعفها و کاستیهای خود آگاه شود و به اصلاح آنها بپردازد.
پس بلا چیز بدی نیست، بلا باعث میشود تا از دنیا دل بکنیم و بیشتر به یاد خدا باشیم و به درگاه او رو آورده و تضرّع کنیم.
اگر بلا نباشد دل ما برای همیشه اسیر دنیا میشود، ارزش ما کم و کم تر میشود، این بلاست که دلهای ما را آسمانی میکند.
قرآن میگوید:
(فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).
آنان را به رنج و بلا وسختی گرفتار کردیم تا به درگاه ما تضرّع و زاری کنند. [۱]
تدبّری در آیه:
آیا میدانی چه تفاوتی میان واژه «دعا» و «تضرّع» وجود دارد؟
«دعا» همان سخن گفتن با خدا و خواندن او میباشد. گاه حاجتی داری و از خدا میخواهی تا تو را به آرزویت برساند و برای همین دعا میکنی، گاه از روی عادت دعا میخوانی و هیچ توجّه قلبی نداری، امّا موقعی که شرایط بر تو سخت شده باشد، احساس میکنی که دنیا برایت کوچک شده است، سختی و مشکلات فشار آورده است و غوغایی در درونت بر پا شده است.
اینجا دیگر با تمام وجود خدا را صدا میزنی و از او میخواهی تو را نجات بدهد. به این حالت تو، «تضرّع» میگویند.
پس «دعا»، خواندن خداوند در همه حالتها است؛ امّا «تضرّع» وقتی است که تو خدا را با تمام وجودت صدا میزنی زیرا بلا و سختی به سویت هجوم آورده است و تو هیچ پناهگاهی جز خدای خودت نداری. [۱]
قرآن میگوید که خدا بندگان خود را به بلا گرفتار میکند تا آنها تضرّع کنند و وقتی آن حالت تضرّع برای انسان پیش میآید، او ارزش پیدا میکند، زیرا او از دنیا دل بریده و رو به خدا آورده است.
منبع:یک سبد آسمان، نوشته مهدی خدامیان آرانی
----------
[۱]: ۱۲. انعام آیه ۴۲.