eitaa logo
@Imam7tom
386 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
کانال امام موسی کاظم علیه االسلام حاوی مطالب مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 📌 7⃣ 🔰در کتاب روزگار رهایی نیز احادیث متعددی درباره ترکان ذکر شده و تاکید می شود که در قرقیسیا انجام می پذیرد (30) . ☘در اینجا به برخی از احادیثی که در کتاب یاد شده آمده و ظاهرا در ارتباط با نبرد قرقیسیا است اشاره می کنیم; درنخستین وایت به نقل از پیامبر اکرم (ص) چنین آمده است: ✨برای ترکها دو خیزش است که در یکی از آنها آذربایجان می شود و در دیگری وارد (31) می شوند و پرده نشینان را به وحشت می اندازند . خداوند مسلمانان را پیروز می گرداند که کشتار بزرگ الهی در آن روز است (32) . 💫در روایت دیگری نیز چنین می خوانیم: ✨بدون تردید سپاه ترک وارد جزیره خواهند شد تا اسبهایشان از فرات شوند، آنگاه خداوند بر آنها را مسلط می کند و همگی به وسیله طاعون از بین می روند و به جز یک نفر از آنها باقی نمی ماند . 💫خداوند بر آنها برف و تگرگ همراه با سرمای سوزان و طوفان خانمان برانداز فرو می فرستد و همگی نقش بر زمین می شوند . مسلمانان به یکدیگر نوید می دهند که خداوند آنها را هلاک کرد و شر آنها را از شما کوتاه نمود (33) . پی نوشتها: 1 . سلیمان، کامل، روزگار رهایی، ترجمه علی اکبر مهدی پور، ص 894، به نقل از: الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 136 . 2 . همان، ص 896 . 3 . دخل، علی محمد علی، الامام المهدی، ص 344 . 4 . الطوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه، ص 422، ح 12 . 5 . المجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 52، ص 237 . 6 . سلیمان، کامل، همان، ص 1120، به نقل از: بشارة الاسلام، ص 56 . 7 . فقیه، محمد، السفیانی و علامات الظهور، ص 127 . 8 . کورانی، علی عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، ص 130 . 9 . ابن حماد، الفتن، ص 195، ح 797 . 10 . همان، ص 208، ح 838 . 11 . قاموس اعلام ترکی، ج 5
🔵⚪️ 👈🏼👈🏼 در کتاب از سيدجليل وعالم نبيل _که به‌شرف خدمت حضرت حجت عجل الله فرجه رسيده _ از محمدآقا که ازبزرگان حله واديب وخطيب وشاعر وعارف به‌کتب تواريخ وسير بود نقل می‌کند که گفت: ◽️من دربغداد ميهمان بودم. او و پدر و عموهایش از اشرف و اعاظم اهل‌بغداد بوده و با پاشاي بغداد زانو بزانو مي‌نشستند. محمدبیک مردي ثروتمند بود، طوري که منافع املاک ومستقلاتش دربغداد وحله وکربلا، روزي يک‌وقيه طلا _ که تقريبا يکصد تومان مي‌شود _ بود. از قصايد واشعار وتواريخ وسير واخبار واحاديث و آگاه بود. وقايع و ، و اموري‌که ميان صحابه واقع گرديده بود، را تتبع کرده و مطلع بود. در مذهب خود و طريقه اهل‌سنت، نبود، بلکه و و بود. ◽️محمدآقا مي‌گويد: شبی درمنزلش ميان من و او و درخصوص ودر باب و واقع شد، لکن به‌طريق و و و از طرفين تا آن‌که نصف بيشتر شب گذشت. محمدبيک برخواست وبه‌اندرون خانه نزد خانواده‌اش رفت. ◽️در آن ایام، بیماری در بغداد واطرافش شیوع داشت ومردم ترسان وهراسان بودند. من برخواستم ودر اطاقِ خود را بستم و به‌رختخواب خود دراز کشيدم، اما ترس وبا خواب از چشم برده بود، ونزديک سه ساعت بی‌خوابی داشتم تا خوابم برد. ◽️ناگهان صدای در اطاق بلند شد که کسي آن‌را به‌شدت مي‌کوبد، طوري که از ترس برخود لرزيدم، گفتم: کيستي؟! ديدم صدای محمدبيک بلند شد: در را بگشا. برخواستم و در را گشودم. داخل گرديد، مضطرب و لرزان و هراسان بود. طوري‌که رنگش پریده، رويش زرد، اعضايش متحرک، گرفته وبدنش بود به‌حدي که در سر و رويش مانند ناودان عرق جاري بود. چون اين حالت را ديدم، گمان کردم که عيال واطفالش مبتلاي به‌وبا شدند، از او پرسيدم: چه شده؟ مگر کسي از اهل‌خانه وبا گرفته که این‌طوری آمدی؟! ◽️آه جانسوزي از جگر کشيد و گفت: کاش جميع اهل خانه من مبتلاي به‌وبا مي‌شدند و نمي‌ديدم آنچه را که ديدم!! به‌او گفتم: مگر چه چيز ديده‌ای؟! گفت: چون از نزد تو به‌حرم خانه خود رفته، خوابيدم، ناگاه درخواب ديدم که قيامت شده وخلق اولين وآخرين محشوراند. شدايد و وقايع آن روز را به‌طوري که خداوند درکتاب خویش فرموده، ظاهر دیدم: (و تري الناس سکاري وما هم بسکاري و لکن عذاب الله شديد). ◽️از اهل و گروه‌هایی را ديدم که آب چشم و مخ استخوان‌هاي آن‌ها از شدت سيلان مي‌کند. گروه ديگر را ديدم که زنجيرها از آتش درگردن کردند وملائکه آن‌ها را به‌جهنم مي‌کشند و هريک به‌عذابي معذب بودند وساير مردم ضجه وصيحه مي‌زدند. جمع بسياري را ديدم که ازشدت تشنگي زبان‌ها از دهان بيرون آمده ومن هم از شدت تشنگي مانند ايشان بودم. ◽️ناگاه از دور عَلَم و بزرگي را دیدم که در مکاني مرتفع نصب کردند وسايه آن برزمين کشيده شده است. از کسي که نزديک من ايستاده بود، پرسيدم: اين بيرق وپرچم بزرگ از آنِ کيست؟! گفت: اين بيرقِ علیه‌السلام است. تا شنيدم با سرعت به‌سوي آن‌پرچم دويدم تا به‌آن رسيدم. حوض بزرگي در زير آن‌پرچم دیدم که در پيش روي مبارکِ آن حضرت بود. نور روي آن بزرگوار بر نور آفتاب درخشنده غالب، و آب (کوثر) مانند سينه ماهيان درخشان بود. شيعيان آن‌حضرت فوج فوج به‌نزدش رفته وبه‌دست مبارکش از آن حوض، با که مانند مي‌درخشيدند، می‌شدند. پيش رفتم وعرض کردم: يا اميرالمومنين! مرا هم از اين آب سيراب فرما؛ زيرا که جگرم از تشنگي تفيده است!! ◽️آن حضرت روی به‌من کرد و فرمود: "من به‌تو آب نمي‌دهم، برگرد به‌سوي مولاي خود که آنها را دوست مي‌داشتي تا آن‌که تو را آب دهند"!! تا اين سخن شنيدم، از مهابت آن حضرت لرزيدم، با شدت خوف وفزع از خواب بيدارشدم! ◽️ محمدآقا مي‌گويد: چون اين حالت را ديدم گفتم: محمدبيک! آيا بعد از اين واقعه هم توقف مي‌نمائي و از بيزاري نمي‌جوئي و بر آن‌ها نمي‌کني تا خود را در زير آن علم بزرگ جا داده و در شمار شيعيان آن‌حضرت داخل کنی؟! ديدم سرش را زيرانداخته ومتفکر گرديد. ◽️ فاضل مي‌گويد: گفت که: محمدبيک بعد از اين خواب شد، لکن به‌جهت امرخودرا از خویشان و قومش پنهان می‌کرد. 📚 ، شیخ محمود میثمی عراقی، ص۸۱۴