دیکشنری مهدوی.pdf
404.6K
فایل #پی_دی_اف
#دیکشنری_مهدوی
📎حاوی آرشیو ۴۰ مطلب ناب ، مختصر ، مهم ، کاربردی ، تاثیرگذار
📜مخصوص انتشار در کلیه شبکه های فضای مجازی با ذکر لینک کانال
@dokhtaranehazrateAgha
{ــــــــــــــ♡♥♡ــــــــــــــ}
#بچہ مسلمونــ♥️ــ
یہ چتد دیقھ🕰
گوشیو بزار کنار بریم واس خدا 🍃
بندگے کنیم💕
نمازاتون پر از عشق بخدا
فعلا یا علے
🍃🌸 @dokhtaranehazrateAgha 🌸🍃
{•🌻🌙•}
#دلبرآنه😍
میدونستینــڪلمہ↓
«لاالهالاالله»جملهڪاملیستــ
ڪهنگامتلفظش
لبــتڪوننمیخوره؟😶
وگفتنــاینــذڪرباعثــرفعتشنگـےمیشہ؟
دانشمندانــ👓
ثابتڪردهاندڪگفتن🍃
«لاالهالاالله»بزاقدهانــ رابہ
ترشحمادهاے🌸
وامـےداردڪتشنگـےراازبینمیبرد.😍
هیچڪارخدابـےحڪمتــنیستــ
حتـےگفتناذڪارش🌙
↓. 💎 .↓
@dokhtaranehazrateAgha
✅ چگونه امام زمانی شویم
🍂قدم هایی برای خودسازی یاران امام زمان (عج)
🌱قدم اول: نماز اول وقت
🌱قدم دوم: احترام به پدرومادر
🌱قدم سوم: قرائت دعای عهد
🌱قدم چهارم: صبر در تمام امور
🌱قدم پنجم: وفای به عهد با امام زمان(عج)
🌱قدم ششم: قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
🌱قدم هفتم: جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
🌱قدم هشتم: پرداخت روزانه صدقه
🌱قدم نهم: غیبت نکردن
🌱قدم دهم: فرو بردن خشم
🌱قدم یازدهم: ترک حسادت
🌱قدم دوازدهم: ترک دروغ
🌱قدم سیزدهم: ڪنترل چشم
🌱قدم چهاردهم: دائم الوضو بودن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 ⃟🌸 @dokhtaranehazrateAgha 🌸 ⃟🌸
♡♡♡♡♡♡
♡♡♡♡♡
♡♡♡♡
♡♡♡
♡♡
♡
ݕسم ࢪݕ اݪعشق ♥️
#رمان_تنها_میان_داعش
#نویسنده : فاطمه ولی نژاد
#قسمت_پنجم
من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن عمو برایمان عین پدر و مادر بودند . روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم ، زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند : 《چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟ 》رنگ صورتم را نمی دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود ، خوب می فهمیدم که حالم به هم ریخته است . زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می کرد که چند قدمی جلوتر رفتم ، کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم : 《این کیه امروز اومده؟ 》زن عمو همانطور که به پشتی تکیه زده بود ، گردن کشید تا از پنجره های قدی اتاق ، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد : 《پسر ابو سِیف ، مثل اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب . 》و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد : 《نهار رو خودم براشون می برم عزیزم ! 》خجالت می کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می دانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه ، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم ، این چنین پاره کرده است . تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد . صبح زود برای جمع کردن لباس ها به حیاط پشتی رفتم ، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریبا چشمم را بسته بود ، لباس ها را در بغلم گرفتم و به سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابلم ظاهر شد . لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی توانست کنترش کند ....
ادامه دارد .....
تایپ : ادمین کانال
کپی ممنوع/حرام🚫 است . پیگرد الهی دارد .....🌸
@dokhtaranehazrateAgha
♡
♡♡
♡♡♡
♡♡♡♡
♡♡♡♡♡
♡♡♡♡♡♡
♡♡♡♡♡♡
♡♡♡♡♡
♡♡♡♡
♡♡♡
♡♡
♡
ݕسم ࢪب اݪعشق ♥️
#رمان_تنها_میان_داعش
#نویسنده : فاطمه ولی نژاد
#قسمت_ششم
تا مرا دید با نگاهی که نمی توانست کنترلش کند بلند شد . شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی پوشاند که من اصلا انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم . دستانی که پر از لباس بود ، بادی که شالم را بیشتر به هم می زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی داد . با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش می کردم خودم را پشت لباس های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هرطرف می کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی پروا بر اندازم می کرد . در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم ، نه می توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم . دیگر چاره ای نداشتم ، به سرعت چرخیدم و با قدم هایی که از هم پیشی می گرفتند تا حیاط پشتی تقریبا دویدم و باورم نمی شد دنبالم بیاید ! دسته لباس ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نجسش بود ، خودم را با بند رخت و لباس ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد ، اما دست بردار نبود که صدای چندش آورش را شنیدم : 《من عدنان هستم ، پسر ابو سِیف ، تو دختر ابو علی هستی؟ 》 دلم می خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود ، آتشش بزنم و نمی توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس های روی طناب خالی می کردم و او همچنان زبان می ریخت : 《امروز که داشتم میومدم اینجا ، همش تو فکرت بودم ! آخه دیشب خوابت رو می _ دیدم ! 》....
ادامه دارد .....
تایپ : ادمین کانال
کپی ممنوع / حرام 🚫 است . پیگرد الهی دارد ...... 🌸
@dokhtaranehazrateAgha
♡
♡♡
♡♡♡
♡♡♡♡
♡♡♡♡♡
♡♡♡♡♡♡