eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
898 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | مرور سال ۱۴۰۰ 🔻رسانه KHAMENEI.IR در این نماهنگ دیدارها و جملات به‌یاد ماندنی رهبر انقلاب در سال ۱۴۰۰ را مرور می‌کند. 📥 سایر کیفیت‌ها👇 https://khl.ink/f/49895
1_910090185.mp3
10.01M
🔊 بشنوید | شرح مناجات شعبانیه جلسه1 توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی از دقیقه هفده تا بیست‌اش را گوش‌کنید و یک موقعیت داستانی خلق کنید.
یا بقیة الله الاعظم من در جایی کوچک، متعفن و تاریک هستم. من را تطهیر کن و به جایی وسیع، معطر و روشن دعوت کن.
روزی ما را به سفر بردند جای که من در کل عمرم حتی اسم انجا را هم نشنیده بودم یک جای عجیب با یک حس متفاوت یک جای که حس کردم چقدر با دنیایی که من در ان زندگی میکردم متفاوت است انجا از ادم های برایم گفتند که در کل عمرم از انها فقط یک جمله میدانستم ان هم اینکه افرادی که در راه کشورشان کشته می شوند راشهید می گویند کل فهم من از شهید و شهادت فقط همین بود و بس... اما ان روز یک جمله عجیب به من گفتند: (( شهدا مثل یک شیشه عطر هستند که وقتی در ان باز میشود بوی ان ها کل فضارا میگیرد و همه ی کسانی که انجا هستند بوی انها را میگیرند )). گفتند اگر میخواهید بفهمید بوی شهدا را گرفتید یا نه ؟ وقتی رفتید خونه ببینید اولین کسی که بغلتان کرد به شما میگوید :چه بوی خوبی میدی !مگه کجا بودی،!چه عطری به خودت زدی ؟! این حرف روای در معراج شهدا در سفر راهیان نور برای من یک چیز عجیب و غیر قابل درک بود همان جا که بودیم خیلی به ان فکر کردم که ایا راست است یا دروغ ؟ اما من همان جا ان حرف را فراموش کردم تا بعد از سه روز که برگشتم خانه ،نصف شب ساعت یک وقتی رسیدم همه خواب بودند من ارام وارد شدم که کسی بیدار نشود اما یهو در خانه به رویم باز شد و دیدم خواهرم منتظر من مانده و نخوابیده ،مرا همانجا در آغوش گرفت و بهم گفت زیارتت قبول باشه،و چند لحظه محکم مرا بویید .. ناگهان ازم پرسید دختر توکجا بودی مگه ؟؟ چقدربوی خوبی میدی ؟ چه عطری زدی به خودت ؟؟!! ان لحظه یک شوک عجیب بهم واردشد یادم امد حرف روای، باور نمیکردم که دقیقا همان حرف هارا به من گفته باشند ؟؟ همان طور که گفتند شد ..‌ یعنی من بوی شهدا را گرفته بودم ؟؟ یعنی بوی شهدا میدادم ؟؟ اولین لحظه ی زندگیم بود که نمیدانستم چه واکنشی باید داشته باشم .. ان لحظه تازه من فهمیدم شهدا کی هستند !!! ان لحظه انقدر تعجب کرده بودم که خواهرم ازم پرسید مگه چی شده ؟؟ وقتی کل قضیه را برایش گفتند انقدر باهم تعجب کردیم که زدیم زیر گریه ... از ان روز تا الان خواهرم هروقت کسی از راهیان نور برمیگرده انها را بو میکند و دنبال بوی ناب ان شب است ... و من سال ها است که در انتظار رفتن به دیار مردان خدا مانده ام ... .راهیان‌نور
بسم الله الرحمن الرحیم یازهرا سلام‌الله‌علیها ... وطن ... پارت اول نمیدانم در انتظارم چه نشسته... از سفر قبلی ام چیزی به یاد ندارم... مداح می‌خواند: "کرب و بلای ایران، شش گوشه ی خوزستان"... دلم هوایی شده است. شهدا! برای دل هایمان چه آماده کرده اید؟این منزل گاه گناه و سیاهی... ظلمت روح مان را آورده ایم... نور می‌دهید؟! پذیرایی تان چیست؟ قطعا در خور خودتان است نه در حد لیاقت ما! مداح بعدی می‌خواند : "کجایید ای شهیدای خدایی"... خودکار به دست آمده ام به خلوتگاه خویش، کلبه ی نوشته ها... در اتوبوس چهل نفره نشسته ام اما چهل و سه نفریم! کف اتوبوس کنار جایگاه آب خوری، خودکارم را به دست گرفته ام و دل داده ام به بلندگویِ درحال پخش فضای معنوی... تازه الان متوجه می‌شوم پشت به یکی از بچها نشسته ام. عذر خواهی که میکنم یک بطری از صندلی های آخر می رسد دستم. پر میکنم برایشان. امروز صبح هم آخرین برگه ی امتحان را پر کردم. معاون دید دارم اذیت می‌شوم و نمی‌توانم ادامه بدهم، برگه ی دیگری داد تا پر کنم. چشمی تشکر کردم و آغازی دوباره را شروع کردم که تذکر دادند سریع تر باش، بچها جایت گذاشتند. از ترس جا ماندن ایندفعه فقط پر کردم. نمی‌دانم چه. تحویل دادم و مادرم را بوسیدم و دویدم که برسم. حتی کلاهک خودکار را نگذاشتم سرش. و حتی تر بدون جای دادن در جامدادی داخل کیف پرتش کردم. طبیعی است مادرم تا آخرین لحظه ی سوار شدن و راهی شدن همراهم باشد. تا در یکی از صندلی ها جا گرفتم یک آخيش عمیق از دم و بازدم ام خارج شد. در همان لحظه ی اول به مادرم پیامک زدم اینترنت بفرستد. کارت پولم رمز دوم ندارد و این بانی خیر می‌شود تا از پدر و مادرم درخواست کنم. پیامک می‌زند معتاااااد. راست می‌گوید. معتاد شده ام. نت می‌فرستد اما بیشتر با رفیقم حرف میزنم تا با مجازی ها. از هردری می‌گوییم. از امتحان صبح و سوال 3 و سوال آخر تا شمارش دایی ها و عمو ها و اخلاقیات و فرزندان شان. یکی از بچه ها طعنه میزند حرف های شما تمامی ندارد. هماهنگ چشم غره می‌رویم و ادامه می‌دهیم. بعد از سه ساعت می‌ایستند : وضو و نماز بیست دقیقه!.. ما اما با خیالی آسوده می‌رویم می‌خریم و می‌خوریم. بعد هم از شوق شکسته بودن نماز هردو دو رکعت را سریعا تلاوت می‌کنیم. با حالات روحانی تسبیحات که آغاز می‌کنیم جناب راوی مان هم وارد می‌شود. می گوید هنوز اذان نگفته اند نماز برای که خوانده اید؟! آخر همان چهار رکعت سهم مان شد. این هم نشانی دیگری که خدا مارا بیشتر می‌خواهد و ما نمی‌خواهیم. یعنی این مدل خواستن، عین نخواستن است..... ✍️
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
🔊 بشنوید | شرح مناجات شعبانیه جلسه1 توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی #شعبان #شعبانیه #مناجات_شعبان
چهل بار یا هشام...یا هشام...یا هشام... وقتی اهل بیت حرفشون رو قیچی می‌کنند تو می‌گیرن و ...چون طرف دهانه فهمش کوچک و تنگه... چون حضرت طبق فهم راوی صحبت می‌کند. وقتی اهل‌بیت نامه می‌نویسند دایره فهم طرف ملاک قرار می‌گیرد و ... وقتی دعا می‌خوانند محدودیت فهم مخاطب نداره و سطحش خیلی بالاست. وقتی معصومین همه‌شون دعا و مناجاتی می‌خوانند یعنی شرح حال خودشان است ...(مناجات شعبانیه). امام زمان وقتی می‌آیند...وقتی شروع می‌کنند به تربیت انسانها..انسانها گریه می‌کنند که توی این مدت حروم شدند...تازه معلوم می‌شه انسان چی‌چی‌بود... وقتی میان تازه انسان رو پرده برداری می‌کنند...تازه معلوم میشه انسان چی بود.
توصیه می‌کنم بخوانید.
حالا برایم روشن شد که این تمدن آمریکایی از کجای عالم برخواسته. تمدن یونان از فرهنگ مادی سرچشمه گرفته و فرهنگ اش از نوعی تفکر بدون وحی.
هنگام مطالعه تمدن یونان فقط یک جا خیلی به فکر فرو رفتم و آن هم جام شوکران سقراط بود. مردی که یونانیان را در گردابی از سوالات گیر می‌انداخت تا به حماقت خود پی ببرند و اشراف و عالم‌نما ها تاب نیاوردند و جام شوکران را توسط شاگردانش به او خورانیدند.
فصل یونانش را خواندم. برایم جالب بود. نسبت جامعه جهانی امروز و وحی دقیقا مانند نسبت یونان باستان و وحی است.