#تمرین98
اگر جای علی لندی بودید چه میکردید؟ با این تفاوت که شما میدانستید اگر به درون آتش بروید با سوختگی و درد کشته خواهید شد.
لحظه تصمیم گیری پنج ثانیه است. این پنج ثانیه را اول شخص بنویسید. این پنج ثانیه در دنیای ذهنی بیش از هزار کلمه است. واگویه های یک نوجوان چگونه است؟ آیا هدفهای دور و دراز میتواند مانع شود؟ نمیتواند یا چی...
از لحظهای شروع کنید که تمام چشمتان را شعله های سوزان پر کرده و دو زن در انتظار کمک شما هستند.
#تمرین98
#علی_لندی
#فتح_الفتوح
#نوجوان
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از عکسهای خام با کیفیت
اینجا به یاد تک تک باغ اناری ها هستم 🤓
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
یا امام رضا من بد بودم. کم بودم. نبودم. هیچم. پوچم. ولی هنوز زنده ام. زنده به امید. امیدم رو ناامید نکن آقا.
بطلب آقا...همونجایی که خودت میدونی...
هدایت شده از فادیه !
خیلی عجیبه، و خیلی سخت. در جایگاه بلف زن میتوان نوشت تمام هدف هایم را رها میکنم و برای رضای خدا به آتش هجوم میبرم امّا در جایگاه خودم .............. منتظر میمانم بقیه علی لندی شوند.
#مونواعتراف
هدایت شده از Farhangian🍟🛵
🕊بسم رب العالمین🥀
شعلههای آتش چشمانم را میزند.
تنها صدای کمک خواستن دو زن را میشنوم که در میان شعلههای آتش، به دنبال راه فراری می، گردند.
تنها تصویر شعلههای آتش را میبینم که زبانه میکشند و ترس را به جانم میاندازند.
پاهایم به زمین میخ شده و قادر به حرکت نیستم.
دستانم از ترس میلرزد.
باید چه کار کنم؟
عجله کن علی باید از کسی کمک بخواهی!
نه تا کسی را پیدا کنم که حاضر شود به دل آتش بزند، آن زنان میسوزند.
یا ابالفضل عباس...
به پاهای میخ شدهام حکم حرکت میدهم و با تمام سرعت، به سمت آتش میدوم.
گرمای آتش به تمام وجودم رخنه میکند.
میان شعلههای سوزان آتش و دود غلیظ، دو زن را پیدا میکنم که گوشهای گیر افتادهاند.
به سمتشان میدوم و هردو را به گوشهای که کمتر در معرض آتش است، میبرم.
یکی از آنها که حال وخیمتری دارد، روی دوشم بلند میکنم و از آن جهنم بیرون میبرم.
او را گوشهای در فضای باز میگذارم و سراغ آنیکی بر میگردم.
تمام تنم از آتش سوخته.
با این حال، زن را روی دوشم میگذارم و از میان شعلههای آتش که سلول به سلول جانم را میسوزاند، بیرون میبرم.
هر دوی آنها زنده هستند و این برای التیام تمام زخمهایم کافیست!
شاید اگر علی بود، این چنین مینوشت.
اما اگر من جای او بودم...
از دروغ متنفرم.
با شرمندگی میگویم: من به انتظار دیگر علیها مینشستم و همچنان، مدعی عشق به شهادت میماندم
#رجینا
#تمرین98
#نقد🙏🏻