داستان حماسی رو شرکت کنید. جایزه شم خوبه. صرف میکنه لپ تاپ رو بکشید بیرون.🤔
کلا داستانهای حماسی بنویسید. داستان حماسی روحیه سلحشوری رو توی جامعه زنده میکنه و خیلی خاصیت داره که امیدوارم یک وقتی بتونیم در موردش حرف بزنیم.
یا فاطمة الزهرا:
به گزارش خبرگزاری مهر، فراخوان جشنواره داستانکوتاه «داستان خرمشهر» بهتازگی توسط دبیرخانه اینجشنواره منتشر شده است.
اینجشنواره، یازدهمین دوره جشنواره یوسف است که به مناسبت چهلمین سالروز آزادسازی خرمشهر برگزار میشود و اختتامیه آن سوم خرداد ۱۴۰۱ در شهر خرمشهر برگزار میشود.
طبق اینفراخوان حجم آثار ارسالی حداکثر ۵۰۰۰ کلمه باشد. همچنین تألیف و ارسال آثار برای همه گروه های سنی، آزاد است. آثاری که از طریق پست و یا از طریق پست الکترونیک جشنواره در فرمت های doc.docx. وpdf همراه نشانی دقیق پستی و الکترونیک، شماره تلفن ثابت و همراه و شرح حال کوتاهی از نویسنده ارسال شود به بخش مسابقه راه پیدا میکنند.
آثاری به اینمسابقه راه پیدا میکنند که پیشتر منتشر نشده، و یا در سایر مسابقات ارائه نشده باشند. آثار ارسالی مخاطبان برگشت داده نشده و مهلت ارسال اثر به اینرویداد، ۳۰ بهمن امسال است.
جوایز برگزیدگان اینجشنواره به اینترتیب اهدا خواهد شد:
- نفر اول ۱۰۰ میلیون ریال به همراه دیپلم افتخارو تندیس جشنواره
- نفر دوم ۷۰ میلیون ریال به همراه دیپلم افتخار و تندیس جشنواره
- نفر سوم۵۰ میلیون ریال به همراه دیپلم افتخار و تندیس جشنواره
- نفر چهارم تا دهم ۱۰ میلیون ریال به همراه لوح تقدیر
دبیرخانه جشنواره داستان خرمشهر در خیابان استاد شهید مطهری خیابان میرعماد نبش کوچه یکم پلاک ۴ با کدپستی: ۱۵۸۷۹۱۳۱۱۹ (سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس) قرار دارد. پست الکترونیک جشنواره داستان خرمشهر هم به اینترتیب است: khoramshahrdastan@gmail.com
📎لینک خرید کتاب دین، انیمیشن و سبک زندگی (بررسی انیمیشن هایی از ایران، آمریکا، چین، ژاپن، هند و کشورهای اسلامی) بررسی انتقادی مهم ترین رویکردهای فرهنگی، صنعت پویانمایی در غرب و شرق:
ketabejamkaran.ir/114183/
🆔 eitaa.com/farajnezhad110
🆔 instagram.com/dr.farajnezhad
الحمدلله.
آقایان و خانم ها امیدورام همگی صحیح و سالم باشید. و هیچ وقت معتل نشوید. چه لفیف چه مفروق.
و در پناه رب الارباب سکنجبین تگری بزنید.
و تمام باغ اناری های مجرد به زودی زود همسر اختیار کنند. و آنان که بچه ندارند چند دانه بچه تخس بهشان عطا شود تا روزگارشان خوش شود.🤓
و آنان که پول ندارند روی بنده اصلا حساب نکنند🙄 بروند نماز شب بخوانند و از خدا بخواهند.
آنان که اخلاق ندارند که خااااک واقعا که🧐...حتما لیسانس هم دارید؟🤔 آقا اگر اخلاق نداشته باشید فایده ندارد..کلا ریزیت کنید دوباره از اول زندگی رو شروع کنید. منم میخوام رویخودم کار کنم تا با اخلاق بشوم. شاید خدا خواست و من هم اخلاق حمیده به دست بیاورم. حمیده خیرآبادی هم خدا رحمتش کنه فیلمای خوبی بازی کرد در نقش مادربزرگ....خدا مادربزرگ پدری منو هم رحمت کنه مادر شهید بود❤️🍎🤓
May 11
هدایت شده از جشنواره {راز}
هو
از گروه های شرکت کنندهای که اثر تولید کردن برای این جشنواره خواهشمندم روند نوشتن داستانشان را، اتفاقاتی که در این مسیر برایشان افتاد، تجربه هایی که کسب کردند، نکات مثبت و منفی و در نهایت آنچه از #یاس آموختند را برای بنده ارسال کنند تا به عنوان تجربه زیستی در اختیار بقیه قرار بگیرد.
@evaghefi
با سپاس از همگی شما.
امیدوارم قلم هایتان همیشه درخشان باشد..
جان جونز» در تحقیقات دقیق خود بر آثار «داستایُوفسکی»، از پذیرفتن «اَبله» به عنوان برجستهترین اثر این نویسنده خودداری کرده است. از نظر او، این کتاب تنها رمان «داستایُوفسکی» است که از زبان پیچیده و بازیهای زبانی برخوردار نیست. برخی دیگر از منتقدان شکایت دارند که پرنس خوب «اَبله» زندگی همه را بدتر میکند و هیچ چیز به دست نمیآورد. دنیا نمیداند با او چه کند.
به نظر من، «اَبله» مثل دیگر شاهکارهای ادبی گاهی خستهکننده، دچار نقصان یا پرکار میشود اما اهمیتش به اندازه «برادران کارامازوفِ» کاملا دراماتیک و یا «شیاطینِ» ترسناک و ماهرانه است. در آن دو رمان، مثل «جنایت و مکافات» که سادهتر است، «داستایوفسکی» پیرنگ و ایدههای سیاسی و مذهبی را در کنار هم به کار بسته است. در «ابله» او تقلا میکند تا داستان و شخصیتی را به چنگ آورد که از فضای گوتیک به زندگی قِدیسان تغییر مسیر میدهد.
بازخوانی و اتمام کتاب ابله
درباره نویسنده:
فیودار میخایلاویچ داستایفسکی متولد 1821 نویسندهٔ مشهور روسی در مسكو بدنیا آمد. فئودور، دومین فرزند از هفت فرزند خانواده بود. پدرش، پزشک نظامی بازنشستهای بود که از اوکراین به مسکو هجرت کرده بود؛ مسیحی سخت معتقدی که در بیمارستان مارینسکی ِ مسکو بیماران تهیدست را رایگان مداوا میکرد. آنها در خانهای محقر از زمینهای بیمارستان مارینسکی واقع در یکی از پایینترین مناطق شهر در کنار قبرستان مجرمین، تیمارستان و پرورشگاه کودکان سر راهی زندگی میکردند. هر چند والدینش به وی سخت میگرفتند، ولی او دوست داشت در حیاط بیمارستان-جایی که بیماران آفتاب میگرفتند- قدم بزند؛ کنارشان بنشینند و داستانهاشان را بشنود.
در ۱۸۳۴ همراه با برادرش به مدرسهٔ شبانهروزی منتقل شدند و در پانزده سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکدهٔ مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در تابستان ۱۸۳۹ خبر فوت پدرش به او رسید. در ۱۸۴۳ با درجهٔ افسری از دانشکدهٔ نظامی فارغالتحصیل شد و در ادارهٔ مهندسی وزارت جنگ مشغول به كار شد ولی یك سال بعد از كارش استعفا داد و به سراغ نویسندگی رفت.
در زمستان ۱۸۴۴–۱۸۴۵ رمان کوتاه “بیچارگان” را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستانهای “همزاد”، “آقای پروخارچین” و “زن صاحبخانه” را نوشت. یک جاسوس پلیس در این محفل رخنه کرد و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد. پلیس در سال ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد. دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در ۱۹ دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت. اما او را تا پای دار بردند و در آنجا حکم بخشش او را خواندند. تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژهای بنگرد. در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت. در سال ۱۸۵۴ از زندان بیرون آمد و با خانمی آشنا میشود و چند سال بعد با او ازدواج میکند. این دوستی و وصلت بیشتر بر غمهایش میافزاید و در نوشتههایش از آن زن به عنوان موجودی طماع و سطحی و سبک سر یاد میکند، ولی زندگی سرشار از ناملایمات و بدبختی او را از نوشتن باز نمیدارد. در سال 1859 بالاخره با لغو تبعید او موافقت میشود و به سن پترزبورگ باز میگردد ولی کماکان تحت نظر پلیس باقی میماند. در این شهر دوباره با محفلهای ادبی و هنری رابطه برقرار میکند.
شاهکار او برادران کارامازوف است. جنایت و مکافات و قمار باز است.
در سالهای 1865 فقر مادی به او فشار میآورد؛ طلب کارها و رباخواران به او هجوم میآورند به طوری که زندگی او به حراج گذاشته میشود. رمان «جنایت و مکافات» در سال 1866 منتشر میشود و بعضی معتقدند که این نوشته، الهامبخش رمان «مسخ» بوده است. «نیچه» فیلسوف بزرگ آلمانی آثار داستایوفسکی را ستایش می کند و بخصوص در مورد این کتاب می گوید"داستایوفسکی تنها کسی است که به من مطالبی از روانشناسی آموخت.