هدایت شده از جهاد تبیین
285-esra-fa-maleki.mp3
4.95M
هدایت شده از جهاد تبیین
هدایت شده از جهاد تبیین
285-esra-ta-1.mp3
7.72M
هدایت شده از جهاد تبیین
285-esra-ta-2.mp3
7.38M
هدایت شده از جهاد تبیین
24.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بی دین ترین کشورها شدند دوست های ما
#شبهه
🔹پاسخ دقیق را حتما بشنوید و یاد بگیرید
@jahadetabeen8
هدایت شده از جهاد تبیین
#شهدای_امام_رضایی(۵)
🌷مهدی از من کوچکتر بود. عاشق شهادت بود. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم. به او میگفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا (ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد...راوی: خواهر شهید مهدی لطفی
🌷شهید مدافع حرم حسن عبداللهزاده ارادت خاصی به ساحت امام هشتم (ع) داشت. او عاشق زیارت امام رضا (ع) از صحن گوهرشاد بود. خودش را مقید کرده بود که حداقل سالی چند بار پابوس آقا برود. وقتی از مأموریت برمیگشت، چند روزی را با خانواده همراه میشد، بعد از دیدن پدر و مادر، بار سفر را میبست و همراه با همسر و فرزندانش راهی دیار امام رئوف (ع) میشد. وقتی وارد صحن گوهرشاد میشد، بعد از عرض ادب به ساحت امام رضا (ع) یک گوشهای مینشست و یک دل سیر به گنبد طلای حرم نگاه میکرد و بعد مشغول خواندن زیارت جامعه کبیره میشد. از میان زیارات مأثور، عاشق زیارت جامعه کبیره بود...
☀️گاهی اوقات که خیلی مشغولیت کاری داشت. بلیط قطار میگرفت و فقط سه چهار ساعتی زیارت میکرد و بعد از زیارت هم راهی راهآهن میشد و به تهران برمیگشت، به اطرافیان میگفت: این زیارتهای سه چهار ساعته خیلی خوبه؛ هم خیلی حال میدهد، هم آدم میتواند به آقا بگوید یا امام رضا (ع) فقط به عشق خود شما آمدم و الان هم بر میگردم. البته شهید عبداللهزاده این یکی دو سال آخر به واسطه مأموریتهای متعدد و دورههای فشردهای که داشت موفق نشده بود به پابوس آقا علی بن موسی الرضا (ع) برود. برای همین دلش برای یک اَلسَلامُ عَلَیکَ یا عَلیبِن موسَی الرِضا گفتن در صحن گوهرشاد تنگ شده بود. هر بار که صحبت از مشهد میشد، یک آه از ته دلش میکشید و میگفت: یک سال میشود که نتوانستم پابوس مولا بروم.
کتاب شهداواهل بیت، ناصرکاوه
هدایت شده از جهاد تبیین
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷آلوده و گناهکارم ولی، یا امام رضا(ع).... التماس دعا، ناصرکاوه
هدایت شده از انجمن راویان فتح البرز
🍂 طنز جبهه
«شوخ طبعیها»
•┈••✾✾••┈•
🔹 خدا نکند کسی ولو از سر ناچاری و اضطرار دو مرتبه پشت سر هم مرخصی ميرفت. مگر بچهها ولش می کردند. وقتی پایش می رسد به گردان هر کسی چیزی بارش می کرد.
مثلا از او سوال میكردند: «فلانی پیدات نیست کجایی؟»
دیگری به طعنه جواب می داد: «تو خط تهران - اندیمشک کار می کنه» و گاهی هم می گفتند: «مرخصی آمدی جبهه؟»
🔹 حرفها كشيده شد به اينكه ما شهيد بشوم چه میشود. مثلا يكی كه روزه قضا بر گردنش بود میگفت: «مگه شما همت كنید وگرنه من اينقدر پول ندارم كسی را اجير كنم»
خلاصه شوخی و جدی قاطی شده بود تا اينكه معاون گردان هم به حرف آمد و گفت: «من اگر شهيد شدم فقط غصه ۳۵ روز مرخصيم را میخورم كه نرفتم...»
هنوز كلامش به آخر نرسيده بود كه يكی پريد وسط و گفت: «قربان دستت بنويس بدهند به من!»
🔹هميشه خدا توی تداركات خدمت میكرد. كمی هم گوش هايش سنگين بود. منتظر بود تا كسی درخواستی داشته باشد، فورا برايش تهيه میكرد.
يك روز عصر، كه از سنگر تداركات میآمديم، عراقیها شروع كردن به ريختن آتش روی سر ما. من خودم را سريع انداختم روی زمين و رساندم به گودالی. در همين لحظه ديدم كه حاجی هنوز سيخ سيخ راه میرود. فرياد زدم: «حاجی سنگر بگير!» اما او دستش را پشت گوشش گرفت و گفت: «چی؟ سنگك؟» من دوباره فرياد زدم: «سنگك چيه، سنگر، سنگر بگير...!!»
سوت خمپارهای دیگر آمد ولی هنوز میگفت: «ها...؟ سنگك؟»
زدم زير خنده. حاجی هميشه همينطور بود. از همه كلمات فقط خوردنیهايش را میفهميد.
•┈••✾💧✾••┈•
#طنز_جبهه
#طنز_اسارت
هدایت شده از انجمن راویان فتح البرز
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 روایتگری|اربعین حماسه
آخونده گفت تو اگر بخواهی آدم بشی باید بری مشهد!
🔸 روایت توبه شاهرخ ضرغام
🎤 به راویت : آقای #قاسم_صادقی
⬇️ دریافت نسخه با کیفیت
🎞 مرکز چندرسانه ستاد مرکزی راهیان نور کشور
هدایت شده از انجمن راویان فتح البرز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دوران دفاع مقدس بسیاری از شهدا بعد از زیارت آستان مقدس امام رضا علیهالسلام به جبهههای حق علیه باطل اعزام شدند و خون پاکشان را نثار آبیاری درخت تنومند اسلام و قران کردند و در وصایای خود با اشاره به رخصت از امام هشتم (علیهالسلام) خواستار آزادی راه کربلای معلی بودند ...