🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
🌹
#قرارگاه_لشگر10
#عملیات_کربلای_یک
#جلسه_فرماندهان_عملیات_با_فرمانده_سپاه
7 تیر ماه 65
#فرمانده_سپاه اومده بود تا در جریان طرح مانور فرماندهان #لشگر_10 برای انجام ماموریتشون قرار بگیره.فرماندهان گردان ها و واحدهای پشتیبانی کننده رزم یکی یکی گزارش هاشون رو دادند و نوبت به #فرمانده_تخریب_شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی رسد.میله نقشه رو دستش گرفت و چنان مسلط بر همه ی جوانب کار گزارش داد که همه رو حیرت زده کرد.
گفت: با توکل بر خدا ما آمادگی کامل برای عملیات داریم. راه کار ها و معبر ها به نحو احسن پیش بینی شده.
#بچه های تخریب شناسایی خوبی کردند و اطلاع کامل از آرایش میدون های مین دشمن دارند.
تیم های با تجربه ای رو سازماندهی کردیم تا با زدن معبرها نیروها رو با امنیت کامل از معبرها عبور دهند. و بعد از عبور نیروهای رزمنده از معبر و درگیری با دشمن ، #بچه_های_تخریب برای عبور دادن دستگاههای مهندسی از میدان مین معبر ها رو عریض میکنند تا خدای نکرده بلدوزرها آسیب نبینند.
همه چیز به لطف خدا به خوبی انجام شد و #مهران_آزاد_شد و....
#قلب_امام_شاد_شد
✨🌷 @alvaresinchannel
#شهید_امیر_مسعود_صادقی_یکتا
معروف به صمد صادقی یکتا
فرمانده گردان المهدی(ع) لشگر10 سیدالشهداء(ع)
شهادت : #عملیات_کربلای_یک
10 تیرماه 1365
@alvaresinchannel
20.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امشب_شب_عملیات_است
ساعت 23.30 دقیقه 9 تیرماه 1365
بچه های لشگر10 سیدالشهداء(ع) از نقطه رهایی به سمت دشمن رها شدند..
گردان حضرت علی اصغر(ع) به فرماندهی مهدی قندیل و
گردان المهدی(ع) به فرماندهی شهید صمد یکتا...و ....
لحظه اعلام رمز #عملیات_کربلای_یک توسط..
فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) حاج علی فضلی
بسم الله الرحمان الرحیم
رزمندگان اسلام.
با رمز یا ابوالفضل العباس(ع)....بپیش....
شنیدید بگوشم.......
@alvaresinchannel
قبل از #عملیات_کربلای_یک #گردان_تخریب تقریبا نیروی کامل گرفته بود و دسته ها تشکیل شده بود و آموزش بچه ها هم در جریان بود.
عزاداری شب های چهارشنبه و دعای توسل رونق داشت
من و #شهید_مسعود_تابش خوننده های گردان بودیم وبین خودمون تقسیم کرده بودیم که چه کسی نوحه بخونه ،یا دعا و روضه بخونه.
خیلی هوای هم رو داشتیم و سعی نمیکردیم توی مداحی رقابت کنیم هر دو رفیق بودیم
یه شب من داشتم توی چادر نوحه میخوندم و یادم نمیاد که بلندگو بود.و شهید تابش میونداری میکرد و بچه ها خیلی پرشور سینه میزدند.
#شهید_مجید_برخورداری که توی عملیات #کربلای_یک شهید شد،قدش ازهمه بلندتر بود وهی وسط نوحه آه میکشید و سرصدا میکرد چند بار هم دستش خورد به فانوس وسط چادر
به #شهید_تابش اشاره کردم که مسعود کنترلش کن
تابش بهش تذکر داد اما اون گوش نکرد
داشت جلسه بهم میخورد
به مسعود گفتم کار خودمه
تو واحد بخون من میرم سر وقتش.
شهید تابش واحد رو شروع کرد و من در کنار #شهید_برخورداری قرارگرفتم وگفتم برادربگذار با هم سینه بزنیم،اون نازنین مودب و عزیز و دوست داشتنی قبول کرد.
خدایی مثل بارون ازچشمهاش اشک میومد
حقش شهادت بود
#جعفر_طهماسبی
🌹
🌹🌹
@alvaresinchannl
هدایت شده از انجمن راویان فتح البرز
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌹
🌹🌴
#دکتر_دلدار
#دکتر_هم_دکتر_های_قدیم
#دکتر_گردان_تخریب
#مرحوم_حاج_شعیب_میر_ابوطالبی
✍️✍️✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
#مقر_قلاجه بودیم و تازه از منطقه #عملیات_کربلای_یک اومده بودیم.
نزدیک یک ماه #بچه_ها_ی_تخریب شب و روز مشغول بودند تا منطقه عملیات تثبیت بشه.
بعد از عملیات گردان نیرو گرفته بود و بچه های آموزش هم مشغول یاد دادن #جنگ_مین به نیروهای جدید بودند
غروب دیدم بچه ها توی چادر پچ وپچ میکنند مثل اینکه بو برده بودن که رزم شبانه در کاره.
نماز مغرب و عشا رو توی حسینیه گردان خوندم.. #حاج_شعیب اومد سمتم و گفت: جعفر بی حالی... گفتم جای بخیه های پام درد میکنه و سردرد شدید هم دارم.
گفت بیا بریم شام پیش من حالت میارم
ما هم از خدا خواسته. چون سابقه میهمان نوازی حاج شعیب رو داشتم. حقا مثل یک مادر دلسوز به بچه هایی که ناخوش بودن میرسید.
با حاجی رفتم چادر بهداری.
گفت تا شام بیارن و تقسیم کنند برو بخواب روی تخت... ما هم بدون چون و چرا گوش کردیم و حاجی هم یه سرم به سقف چادر آویزون کرد و شلنگ رو با سوزن توی رگ ما فرو کرد.
هنوز ثانیه ها به دقیقه نرسیده بود که چند تا آمپول زد توی سرم و سرم سفید به زعفرونی تبدیل شد.
من هم زود زیر سروم خوابم برد و وقتی بیدار شدم که حاج شعیب سفره رو انداخته بود و دوتا بشقاب عدس پلو با ماست یکی برای خودش و یکی هم برای من دو طرف سفره چیده بود.
این محبت های این پیرمرد بود که همه رو شیفته خودش کرده بود.
شام که خوردیم یه چایی خوش رنگ هم توی شیشه مربا بهم داد و با محبت پرسید سر و حال اومدی..
گفتم آره حاجی.. اگه اجازه بدهی برم چادرمون و بخوابم.
گفت نه اجازه نمیدم. امشب اینجا بخواب تا خوب خوب بشی.
خلاصه اون شب مهمون دکتر گردان توی چادر بهداری بودم
تازه چشمامون گرم خواب شده بود که با صدای #انفجار¬_مهیبی از خواب پریدم.
یکی دو نفر از #بچه_های_آموزش وسط مقر داد میزدند بدو ..بدو...بدو بیرون به خط شو..
من آمادگی برای رزم شبانه داشتم اما حاج شعیب با صدای انفجار یه کم بهم ریخت... و قرقر رو شروع کرد.
صدای انفجارهای پی در پی نشون میداد که دارن اطراف چادرها نارنجک صوتی میاندازن.
چند دقیقه ای نگذشت که صدای انفجاری از وسط صبحگاه مقر شنیده شد و داد و فریاد آخ...پام.. آخ کمرم شروع شد..
به حاج شعیب گفتم حاجی کارت در اومد.
دیدم چند تا بچه ها رو زیر بغلشون رو گرفتن و آوردن در چادر بهداری.
سه چهار تا بچه ها ترکش پوسته نارنجک صوتی به کمر و پاهاشون خورده بود..
به شعیب گفتم حاجی با آمبولانس ببریم بهداری لشگر...گفت نیازی نیست همین جا مداوا میکنیم
فلفور بچه ها رو روی تخت و کف چادر درازکش کرد و مشغول شد.
من هم اون شب دستیارش شده بودم
چون اون خودش چشمش ضعیف بود و جای ترکش وزخم رو به درستی نمیدید یه پنس به من داده بود که ترکش های ریز رو بیرون بیارم.
و خودش هم آمپول سری میزد و بخیه میکرد.
بچه ها موقع بخیه زدن خیلی سرو صدا میکردند و حاجی هم سرشون داد میزد و من هم سعی میکردم هر دو طرف رو آروم کنم
خلاصه حکایتی بود اون شب..
زخم بچه ها رو پانسمان کرد و این قضیه گذشت.
این خبر به گوش #بهداری_لشگر رسید که حاج شعیب خودش بچه ها رو جراحی کرده.فرداش اومدن دنبالش و چادر بهداری رو وارسی کردند و هرچی ما براش وسایل پزشکی از توی خط غنیمت آورده بودیم با خودشون بردند.و اونجا تازه ما فهمیدیم که آمپول های سری تاریخ مصرفش گذشته بود و به همین خاطر دیشب اثر نمیکرد و بچه ها از درد هوار میزدند.
چند بار بهداری خواست حاج شعیب رو از #گردان_تخریب جایی دیگه بفرسته اما هربار با با وساطت #شهید_زینال_حسینی و #بچه_های_تخریب رو برو شد و حاج شعیب حضورش توی گردان تثبیت شد. و تا روزهای آخر جنگ چراغ بهداری گردان رو روشن داشت.
البته با توجه به اینکه بهداری لشکر چند بار توصیه و حتی توبیخ کرده بود که حاج شعیب دست به تیغ جراحی نزنه.. اما شعیب گوشش بدهکار نبود و کما فی السابق دکتر گردان بود و کارش رو میکرد
یادش بخیر
یاد محبتهاش و یاد اخم هاش
یاد صبحگاهها که وقت دویدن با صلابت پرچم به دست میگرفت و جلوی گردان میدود
روحش شاد و با مادرش زهرا سلام الله علیها همنشین باد.
🌹🌴
🌹🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#شب_عملیات
#عملیات_کربلای_یک
9 تیرماه 1365
✅ دوشنبه 9/4/65 ساعت 22.30 پس از اعلام رمز يا ابوالفضل العباس (ع) رزمندگان لشكر 10 سيدالشهداء (ع) ، گردانهاي المهدي(ع) به فرماندهي سردار شهيد مسعود(صمد) يكتا در سمت راست جاده آسفالتي مهران به دهلران و گردان حضرت علي اصغر(ع) در سمت چپ جاده آسفالتي به عنوان خط شکن عملیات خود را آغاز کردند و گردانهای حضرت علي اكبر (ع) ، حضرت حمزه سيد الشهداء (ع) و گردان زرهي که به عنوان نیروی احتیاط در خط حضور داشتند در ساعت 5 صبح 10 تیرماه وارد عملیات شده و با هماهنگي ساير گردانها با عبور از رودخانه گاوي و موانع و استحكامات دشمن،منطقه وسيعي رااز دست دشمن آزاد نمودند و تا نزدیکی روستای امام زاده سيد حسن پيشروي کردند
@alvaresinchannel
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اعلام_رمز_عملیات توسط #سردار_فضلی
ساعت 23.30 دقیقه 9 تیرماه 1365
بچه های لشگر10 سیدالشهداء(ع) از نقطه رهایی به سمت دشمن رها شدند..
گردان حضرت علی اصغر(ع) به فرماندهی مهدی قندیل و
گردان المهدی(ع) به فرماندهی شهید صمد یکتا...و ....
لحظه اعلام رمز #عملیات_کربلای_یک توسط..
فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) حاج علی فضلی
بسم الله الرحمان الرحیم
رزمندگان اسلام.
با رمز یا ابوالفضل العباس(ع)....بپیش....
شنیدید بگوشم.......
https://eitaa.com/joinchat/1821507861C9dae8ea7f8
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
🔷 #ریاست_جمهوری_چهاردهم
این تصویر رو به اونهایی که #میگن_رای_نمیدیم نشون بدید...
#فرصت_سوزی_نکنیم
این ها سوختند تا فرصت ها نسوزد
سنگر ساز بی سنگر
شهید 16 ساله اهل شهرری
#شهید_حسین_دیهیم_فر
شهادت 10 تیرماه 1365
#عملیات_کربلای_یک مهران
✅ نزدیک های ظهر بود که بعضی از دستگاه ها در حین خاکریز زدن به اطراف تپه ۱۷۷ و امام زاده حسن رسیدند. بلدوزری که #شهید_حسین_دیهیم فر بر روی آن نشسته بود جلوتر از همه بود . آتش سنگین توپخانه و توپ مستقیم تانکها، بمباران هواپیماها و مزاحمت هلیکوپترهای عراقی همه را کلافه کرده بود. تانک ها مدام آرایش می گرفتند و شلیک می کردند و دنبال این بودند که هراس در منطقه ایجاد کنند و نیروهای رزمنده عقب نشینی کنند . دستور رسید که از خاکریز زدن ممتد به جهت شرایط خاص و آتش سنگین صرف نظر شود قرار شد. خاکریز به صورت منقطع احداث شود. هر دستگاه در یک مسیر حدود ۳۰ تا ۴۰ متر خاکریز می زد و یک دسته از نیروهای رزمنده پشت آن قرار می گرفتند و جلوتر می رفت و خاکریز دیگری به همین صورت احداث می کرد.