لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اللَّـهُـمَّ إِنِّـے أَسْـأَلُـڪءَ خَيْـرَ مَـا تُـسْـأَلُ💠
خدایا...
بهترین چیزی را که میخواهی
از تو میخواهم 🤲🌹
به کارمون میاد انشاالله
#شهادت
#سرباز_گمنام
#سرباز_وطن
#جمهوری_اسلامی_ایران
#وعده_صادق
#با_ولایت_تا_شهادت
📍تیم فرهنگی و مذهبی ●#سرباز●🇮🇷
🆔 @ARMED_FORCES_IRAN
10.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین(علیه السلام)
#یا_ام_البنین
#سرباز_گمنام
#السلام_علیک_یا_قمر_بنی_هاشم
#حاج_محمد_سهرابی
#شجاعت
#شنبه_های_ام_البنینی
📍تیم فرهنگی و مذهبی ●#سرباز●🇮🇷
🆔 @ARMED_FORCES_IRAN
#داستانک
همیشه تو مسابقات سوال جوابی بین رفقا حرف اول و اخر میزد.بچه با مرامی بود. شبا میرفتیم دور دور و اونم راس مجلس مون بود. بعضی وقتا یه سری کارایی میکرد که چشات چهار تا میشد و میوفتادی به غش غش خنده و گاهی هق هق گریه از زیادی خنده 😂
یه شب که با رفقا زده بودیم به دل شب یهو دیدیم نیست.
برگشتیم چپ چپ به دور و بر نگاه انداختیم و بعدا از هم پرسیدیم : مهدی کو؟
سجاد: مگه نرفت جلو؟
مهرشاد: نه بابا گفت شما برید من میام
سجاد: اوناها نشسته ماشین
مهرشاد: خوبه فک کردم گرگی چیزی خوردش
ماهان: این؟ گودزیلا اینو ببینه از ترس هیبتش فرار میکنه😂
همه زدن زیر خنده وقتی رسیدیم سمت ماشین در پشتی ماشین باز بود و مهدی گردنش غرق به خون بود و خون قطره قطره میریخت کف ماشین و سرش تکیه داده شده بود به صندلی جلو انگاری که تصادف کرده باشه
رنگ همه مون پرید 😥
سجاد: +مهدی ؟ مهدی ؟ داداش چت شد پس
مهرشاد: یا ابالفضل مرد ؟
ماهان :حرف نزنی نمیگن لالی تو بابا این که تیزی نداشت
سجاد: بچه ها زنگ بزنید اورژانس... مهدی مهدی ؟؟؟
مهدی : پخخخخخخخ
سجاد: مرگ بمیری راحت شیم از دستت
مهدی بلند بلند زد زیر خنده و گفت : دیگه بیشتر از این نتونستم خودم و نگه دارم 😂
ماهان : جوگیر! جو تصادف برت داشت باز میدونی که ماشین له لورده بشه اول تورو له لورده میکنم بعد صاحاب ماشین منو...
مهدی سری بالا برد و گفت نچ
جو شهادت بود 😂
+ الهی بری شهید شی دیگه برنگردی به حق ابلفضل از دستت راحت شیم 😒
_ ببین داداش خیالت راحت من بعد از رفتنمم دارم برات😂
بعد همگی ریختیم سرش و یه دست مفصل کتک مهمونش کردیم
سجاد: بیا بابا یه جون داشتیم نصفش و زوزه گرگا برده نصف نصفشم تو گرفتی بیا حداقل با بقیه اش بریم یه آتیشی به پا کنیم.
در حال بالا رفتن از تپه بودیم که سر یه شوخی کوچیک دوستانه مهدی تعادلش و از دست داد و کم مونده بود دار فانی رو سلام بده🙄 زنده موند ولی سر و صورتش زخم و زیلی شد هیچی هم به سجاد نگفت
ولی هر کی چیزی میگفت دوتا میزاشت روش تحویلش میداد😄 یه بار یادمه تو جمع رفقای دبیرستانی یکی از بچه ها هر چی حرکت انقلابی و بچه های مردم که جونشون از دست داده بودن خواسته و ناخواسته برد زیر سوال 😑
مهدی برگشت گفت ببین! جونش و داشتیم خونش و داشتیم دل و جیگرش و داشتیم دوست داشتیم انقلاب کردیم توعم خونش داری دل جیگرش و داری بیا انقلاااااب کن چک اولی به چک دومی نرسیده میگی غلط کردم که 😬
خیلی شیک و مجلسی دهن طرف و بست و شست پهن کرد رو طناب 😂
یه شب طبق قرار از قبل تعیین شده رفتیم سر در خونه شون سجاد دستش از رو زنگ برنمیداشت که پدر مهدی اومد و گفت: چیهههه چه خبره تونه گوشم رفت
+ اقا جواد سلام مهدی کو
باباش اومد و دست به یقه شد با من اگه همسایه ها و بچه ها نرسیده بودنا قیمه قورمه شده بودم🤧
که سجاد گفت: بابا اقا جواد به جون هر کی دوست داری ما نمیدونیم مهدی کجاست اصلا مارم دستمون گذاشته تو پوست گردو قرار بود ماه بعد یعنی این ماه بریم شمال 🫤
یه ماهی میشد از مهدی هیچ کس خبر نداشت
که خبر پیچید تو یه عملیات پیچیده علیه دشمن و باند های خرابکار سمت مرز های کرمانشاه یه عده نظامی شهید شدن. بعدا که اسامی شون از خبرگزاری منتشر شد فهمیدیم
مهدی ... سرباز گمنام امام زمانش بود.
روز سربازان گمنام امام زمان عج، کسانی که در راه مرز و بوم و امنیت کشور بی نام و نشان از جان خود دست شستند مبارک.
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان
#شعبان
#سرباز_گمنام
📍تیم فرهنگی و مذهبی●#سرباز●🇮🇷
🆔 @ARMED_FORCES_IRAN