[ دلم برات تنگ شده ]
باور کن برای نگفتن و ننوشتن همین چهار کلمه دست به هرکاری زدم ؛ هرکاری . .
بزرگ شدن زیاد جالب نیست ؛ مثلاً تو میفهمی دیگه از یه جایی به بعد زخمها با فوت خوب نمیشن.
آخرین جمعهی پاییزه ، غمهاتون با برگ درختا ریخته؟ یا سروِ سنگینِ غمگین موندین؟