عشق مثل بو کردن یه گلِ ؛ از بویِ خوبش لذت ببر ، بزار خارهاش برن توی دستت و زخمیت کنن و بعدش پژمرده بشن . . این اتفاقیه که باید بیفته وگرنه اگه هیچوقت سمتش نری و زخم برنداری بدون اینکه بتونی بوی خوبشو حس کنی پژمرده میشن همینقدر بیهوده و غمگین ، این خودِ تویی که تصمیمی میگیری تا نقطه‌ی پایان چجوری از مسیر لذت ببری . . #قلم_اسکآف

[ ای قـدس ، ظـُهـور مـُنـتـظـر نـزدیـك اسـت . . ] ‹ #هنر_اسکآف #عکاسی ›

و ما روزی در قـُدس سینه‌زنی خواهیم کرد .

· جایی که نفس‌ها، دعا می‌شود. ‹ #هنر_اسکآف #عکاسی ›

رفتم تا بگویم دلم تنگ است، گفتم سلام و همه حرف‌های ناگفته در سکوت نگاهت جاری شد . .

[ زمانه با او چه کرد که اینگونه در سکوت فرو رفته بود؟ ] ‹ #هنر_اسکآف #عکاسی ›

چشمانش هنوز قصه‌هایی را روایت می‌کرد که لب‌هایش از گفتنش خسته بودند.

[ اینجا، در عمق چشمانتان، ‹ وَطـن › نفس می‌کشد و زخم می‌خورد . . ]

[ در سکوت نگاهتان، غوغای یک نسل را می‌بینم! ]