#محمدسعید میرزایی
زنِ ستاره شناسِ فضانوردِ جوان! کنار خستگیِ این شهابِ سرد بمان
بتاب پرتوِ جادوییِ نگاهت را، مرا ستاره کن و دور من بگرد...بمان!
.
مرا مذاب کن و از تنم ستاره بساز، دو تکه ام کن و یک جفت گوشواره بساز
دلت نخواست اگر ذوب کن دوباره بساز، مرا به هیئتِ مردی فضانورد...بمان!
.
به آتشم زده ای آفتابِ روشن من! لباسِ سوخته را در بیاور از تن من
به سطح شعله ورت چشمه ای مذابم کن، به رنگ سبز.طلایی.بنفش.زرد.بمان!
.
هنوز هم ردِ پاهای توست روی تنم، کویر سوخته ای بی تو ماند از بدنم
به انفجار رسیده ست مرزِ سوختنم، هوای من پرِ خاکستر است و گرد...بمان
.
همیشه هاله ی ماهت چراغ راهم شد، مرا به جاذبه ی خود کشاند و ماهم شد
بمان به خاطر من با تو سبز خواهم شد، نگو شعاع تو در من اثر نکرد بمان
.
گذشتم از چمنِ لاله های صورتی ات، پی ستاره و دنباله های صورتی ات
چگونه بگذرم از هاله های صورتی ات؟ عروس ماهیِ سیّالِ خوابگرد! بمان!
.
بیا تمام کن این جنگِ نابرابر را، بیا و جمع کن این کهکشانِ پرپر را
که منفجر کنی این مردِ رو به آخر را، مقاومت کن و تا آخرِ نبرد بمان
.
در این خلاء که صدا نیست...بعدِ من شاید، جهان ستاره ی عاشقتری نمی زاید
تو ترک می کنی آخر مرا ولی باید کمک کنی که بمیرم بدون درد...بمان
.
تو ای نهایتِ تقویمِ سالِ نوریِ من! بگو تمام شود سالهای دوری من
چرا رها شدی ای نیمه ی ضروری من؟ ستاره نورِبی آغااااااااااز بااااازگردبمان
.
من آخرین سفرِ روحِ عشق در خاکم، هزارساله ام اما هنوز هم پاکم
ستاره ی سحرم! خسته ام عطشناکم، کنار غربتِ این بی ستاره مرد بمان..
جان من چیزی بگو چیزی بگو چیزی بگو
خسته ام ..دلواپسم ..دلتنگم ابراهیم جان!
#مهدیه_اکبری
امروز هر چچچچی تلاش کردم مثل یک مادر روشنفکر فرهیخته طور رفتار کنم نشد که نشد مدام آهنگ باز آمد بوی گند ماه مهر توی ذهنم پلی شد با تصویر خانم خطیری ناظم کلاس اولمون
یعنی من هنوزم شیفته ی اون معلممونم که با یک جمله تمام نکات روانشناسانه و تربیتی رو به سخره گرفت و روز اول مهر گفت بچه ها من امسال مشکلات خانوادگی زیادی داشتم و هرکس بخاد حرف زیادی بزنه مجبورم با پشت دست بزنم تو دهنش 👍
راستی اسم معلم کلاس اولتون یادتونه؟؟؟😃