eitaa logo
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
76 فایل
❀بـ‌سـ‌م رب ایـ‌سـ‌ٺادھ ھا❀ آوین مدیا ؛ ادامه دهنده مڪتب آوینے.. 🎬🎤 مرجع اختصاصی برای «ایـ‌سـ‌ٺادھ» ها..✌️🌹 مدیر: (تبادل و...) @Dokht_Avini_83 کانال ناشناس: https://eitaa.com/AVINMEDIA_majhool
مشاهده در ایتا
دانلود
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_16❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 اینکه برادری جنازه برادرش رو برنگردوند چون میگف
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 سرمو چسبوندم به شیشه و به صدای زمزمه متین گوش دادم آروم نشسته بود و کتاب میخوند . سرک کشیدم تو کتاب که سرشو بالا گرفت: _ این چیه میخونی؟ + قرآن.. _اصلا چیزی میفهمی ازش؟ همونطور که سرش رو به نشونه تایید تکون میداد با دست معنی آیات رو نشونم داد _حالا چی میگه؟ خیره شد به چشمام و نفس عمیقی کشید + همه چیزهایی که برای یه انسان لازمه تا به سعادت و خوشبختی برسه ، درست مثل یه راهنما... امتحانش مجانیه!! به قرآن تو دستش نگاه کردمو صاف نشستم. . . . از وقتی که رسیدم تو اتاق خودمو حبس کردم تا با بابا روبرو نشم صدای بابا هرزگاهی بلند میشد و ته حرفاشم فقط میگفت : + دِ آره دیگه، با همین ناز کشیدنات پر روش کردی که الان تو روی پدرش وای میسه!! مامان هم همچنان سعی داشت آرومش کنه کلافه و عصبی بالش و گذاشتم رو سرم تا بیشتر از این نشنوم.. اونقدری که تو راه خوابیده بودم بعید میدونستم تا دو روز خوابم بگیره همینطور که خاطرات سفر رو مرور میکردم یاد قرآن خوندن متین افتادم.. نیم ساعتی منتظر موندم و وقتی مطمئن شدم همه خوابن ، پاورچین پاورچین تا تو هال رفتم و قرآن رو از تو پارتیشن برداشتم آخرین باری که قرآن خونده بودم تو مدرسه بود که اونم سرسری جهت گرفتن یه نمره قبولی... چشمامو بستم و در قران رو باز کردم دلم میخواست ببینم واقعا اینطور که متین میگفت هست یا نه... ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
تنها خواننده‌ای که چندین سال پیش در موزیک ویدیوش چهره‌ی رو نمایش داد ایشون بود! لعنت به افرادی که فراریش دادن! +جهاد تبیین میکرد وقتی جهاد تبیین مد نبود... 🗣محمد هولمز🇮🇷 @istafan
²² مرداد روز جهانی چپ دستان مبارڪ ⁦◕ᴗ◕✿ @eshgss110 حتما دنبال بشه 😉
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_17❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 سرمو چسبوندم به شیشه و به صدای زمزمه متین گوش
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 دستمو گذاشتم یه گوشه صفحه تا از اول همون آیه رو بخونم . با نگاهم آیه رو دنبال کردم تا رسیدم به اولش و شروع کردم به خوندن معنیش : ای بندگان من که بر خود زیاد روا داشته‌اید(ستم کرده‌اید) ، هرگز از رحمت خدا نومید نشوید ، البته که خداوند همه گناهان را می بخشد زیرا که او خدایی آمرزنده و مهربان است * قطره اشکی از رو صورتم سر خورد رو صفحه و خیسش کرد ؛ بی اختیار ادامه دادم به خوندن آیه ها و وقتی به خودم اومدم درحالی که بی صدا گریه میکردم ۱۰ تا آیه رو خونده بودم . انگار یکی داشت به صراحت تمام داشت باهام حرف میزد ، یکی که از تمام جیک و پوکم خبر داره و تو همه آیات هم داره تاکید میکنه کیه..! آره ؛ کسی نیست جز خدایی که یه عمره بهش پشت کردم.. ( همه وعده هامو به مسخره گرفتی...😔 حتی کتابی که خودم برات فرستادم و تکذیب کردی و متکبر و سرکش شدی😞 اما حالام دیر نشده..🙂 تو از کتابی که واسه هدایتت فرستادم پیروی کن ، من خودم‌ نمیزارم غم و اندوهی به دلت راه پیدا کنه☺️❤️ تو پشیمون شو ، من خودم نجاتت میدم خوشبختت میکنم😍🌼 تو توبه کن ، من خودم برات آغوش باز میکنم و تا ابد همیشه و همه جا حواسم بهت هست و هواتو دارم...😍😉) اینا همه حرفایی بود که تو این ۱۰ تا آیه خدا بهم فهموند... به این فکر کردم که یعنی الان چند نفر مثل من حیران و سرگردان تو این دنیا وِلَن و این کتاب داره کنج خونشون خاک میخوره... یه کتاب مملو از آرامش و امنیت و دلگرمی که یه عده مثل من ازش غافلن! هرچی بیشتر میخوندم ، آرامش بیشتری تو دلم رخنه میکرد . اون موقع ها که بچه بودم و عزیز جون زنده بود ، همیشه میگفت وقتی قرآن میخونی خدا باهات حرف میزنه و هروقت نماز میخونی تو با خدا حرف میزنی ؛ و منم تو عالم بچگیم میگفتم عزیز دلت خوشه هاااا.. . . نگاهمو دوختم به آینه روشویی و سعی کردم طریقه وضو گرفتن رو به یاد بیارم با مرور کتاب های ابتداییم وضوی دست و پا شکسته ای گرفتم و برگشتم تا جانماز بردارم اما جانماز کو؟؟؟؟ یعنی من و ماهان تو این خونه نون خور اضافه ای هستیم که ول معطلیم😕 * آیه 53 سوره زمر ** آیات 53 تا 62 سوره زمر ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_18❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 دستمو گذاشتم یه گوشه صفحه تا از اول همون آیه ر
حالا ڪه تا ایـنجـاے رمـــان رو خــوندید☺️ ؛ انتقاداتتون ، پیشنهاداتتون و....رو بہ صورت ناشنـاس با ما در میــون بزاریــد😉🌹👇👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/686382 برای دیدن جواب پیام هاتون میتونین دوباره به لینک مراجعه کنین
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
اعضای محترم ، جواب پیام هاتونو میتونید تو کانال ناشناس ببینید🙂🌹 لینک کانال ناشناس https://eitaa.co
با سلام اعضای محترم ، تا اطلاع ثانوی رمان ، یک شب در میان گذاشته میشه🌹 ممنون از همراهی و صبوریتون🙂🙏
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_18❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 دستمو گذاشتم یه گوشه صفحه تا از اول همون آیه ر
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 هرچی گشتم نتونستم جا نماز بابارو پیدا کنم . حدس میزدم تو اتاقش باشه ، بخاطر همینم مجبور شدم از تو جانماز مامان مهر و تسبیح کش برم الان اگه مامان بود رو میکرد به بابا و میگفت : ( مردم پسر بزرگ کردن ماهم پسر بزرگ کردیم.. ، من‌نمیفهمم کجای تربیت این بچه ها کم گذاشتیم که اینطور شدن؟) یک ساعت مونده بود به اذان صبح و تصمیم گرفتم همینطور دو رکعت نماز بخونم . دل موندن تو اتاقم رو نداشتم و تو همون هال ، به نماز ایستادم چجوری باید تو یه اتاق پر از مشروبات الکلی نماز میخوندم؟ اصلا نگاهم به اتاق میوفتاد از خودم قطع امید میکردم . شیطانم اگه میخواست اینجا عبادت کنه با وجود این عکسای رو دیوار اتاق شرم میکرد! اما هر لحظه که نا امید میشدم ، اون آیه مثل پتکی کوبیده میشد تو سرم ؛ عجیب تو روح و روانم نفوذ کرده بودن بلافاصله بعد از نیت آرامشی کل وجودمو در بر گرفت . انگار تو یه دنیای دیگه بودم چیز زیادی از نماز بلد نبودم و در حد همون ذکرایی که تو نماز مامان میشنیدم میگفتم. حرکات و ذکر ها یکی بعد از دیگری رو زبونم جاری میشد و لحظه به لحظه تو خلسه شیرینی فرو میرفتم... مثل همیشه نبودم... آروم بودم...🖤 حس میکردم تو این همه سال برای اولین بار قلب و روحم داره از نو ساخته میشه.. اما اینبار قلبی سراسر از محبت و محبتی از جنس خدا..❤️ بی صدا و بی پروا اشک میریختم ، گریه هام تمومی نداشت . نیاز داشتم به یه خلوت با یکی که بشینم و فقط براش حرف بزنم ؛ حالا این موقعیت با یه موجود بی مانند برام فراهم شده بود.. این خدا مثل هیچکدوم از آدمای دور و اطرافم نبود.. شایدم هیچکدوم از آدمای دور و اطرافم مثل این خدا نبودن..!! . به سمت پنجره اتاق رفتم تا بازش کنم . چشمم به بطری الکل روی طاقچه افتاد " _ لعنتی! تا الان فکر میکردم فقط با اینا میشه سر مست و فارغ ز دو عالم شد! اما چرا لذت این نمازه از اینم بیشتر بود؟؟ با دست بطری الکل رو انداختم زمین و نشستم پای پنجره ؛ باد سوزناکی به صورتم هجوم آورد و موهامو نوازش سردی کرد.. خیره به آسمون و ستاره هایی شدم که از دور دست سو سو میزدن و حس خوبی رو بهم منتقل میکردن ؛ اما اینطور نمیشد! باید متین و میکشیدم پای کار..وگرنه جواب اما و اگر و چراهای ذهنم چی میشد؟؟؟ * * * بردیا اشاره ای به سیگارش کرد + میخوای داداش؟ جوابی ندادم که پاکت سیگار و فندک رو به سمتم گرفت . نگاهی بهشون انداختم و با یه حرکت از دستش کشیدم و پرت کردم تو دریا.. + هوی ، وحشی..😡چرا انداختیشون تو دریا؟؟ جوابی نمیدم و نگاهم از صورتش بر نمیدارم.. کلافه دستشو میکشه لای موهاش و نگاهم میکنه " + هنوزم با پریا در ارتباطی؟؟ لبخند مسخره واری تحویلش میدم " _من مثل تو نیستم ، دخترای دست دوم بدرد من نمیخورن😒 مثل خودم با مسخره جوابمو میده " +نه بابا؟؟ جون داداش؟؟ نه که پریا تازه از تولیدی در اومده بود!!😏آفتاب مهتاب ندیده... میپرم وسط حرفش " _ خفه شو بردیا🤬اونقدرام که فکر میکنی رذل نیستم.. از کنار آتیش بلند میشم و رو میکنم به بردیا : _ اگه تا الانم با این زر زرو ها میپریدم دیگه نمیپرم😒 پوزخندی میزنه و سیگارشو زیر پا له میکنه _ دیگه بهم زنگ نزن! میخوام یه مدت تنها باشم . بعدم بی توجه به حرفاش از اونجا دور میشم.. بردیا پسر ۲۷ ساله ای بود که تو یکی از پارتیهای شبونه باهاش آشنا شده بودم.. بد مصب چند تا چند تا وصل بود!!😐و کل زندگیش به عیش و نوش ختم میشد!! امشبم بعد مدتها فیلش یاد هندوستان کرد و بزور کنار ساحل قرار گذاشت.. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_19❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 هرچی گشتم نتونستم جا نماز بابارو پیدا کنم . حد
حالا ڪه تا ایـنجـاے رمـــان رو خــوندید☺️ ؛ انتقاداتتون ، پیشنهاداتتون و....رو بہ صورت ناشنـاس با ما در میــون بزاریــد😉🌹👇👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/686382 برای دیدن جواب پیام هاتون میتونین دوباره به لینک مراجعه کنین
🌼🌷حرم امام رضا علیه‌السلام نائب الزیاره هستیم 🌹🌸