eitaa logo
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
76 فایل
❀بـ‌سـ‌م رب ایـ‌سـ‌ٺادھ ھا❀ آوین مدیا ؛ ادامه دهنده مڪتب آوینے.. 🎬🎤 مرجع اختصاصی برای «ایـ‌سـ‌ٺادھ» ها..✌️🌹 مدیر: (تبادل و...) @Dokht_Avini_83 کانال ناشناس: https://eitaa.com/AVINMEDIA_majhool
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چادرت را سر کن ای بانوی خوبم🥰 شک نکن...☝🏻 سر به زیری های نابت☺ سربلندت می کند♥️😇👑 @istafan
در مصاحبه با همسر یک جمله خیلی دلبری میکنه؛❤️ ایشون میگن، شهید بابایی همیشه بهم میگفت: ملیحه، ما یه دیدن داریم؛ یه نگاه کردن.. من تو خیابون شاید ولی .. مرد یا زن بودن انتخابی نیست، ولی انسان بودن انتخابِ خودمونه رفقا..😉🌿 @fadaei_hazrat_zahra @istafan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی یه جوری زندگی کنیم .. که اون دنیا رومون بشه به چشمای پیامبرمون (ص💚) نگاه کنیم و بهشون بگیم ما پیرو شما بودیم .. :) • ♡ • ♬ • › رحلت رسول اکرم خدمت شما اعضای گرامی تسلیت باد https://rubika.ir/ista_ghelich @istafan
42.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ بیزار با صدای حامد زمانی به مناسبت هفته دفاع مقدس 🎧🎤 @istafan
202030_187383795.mp3
12.24M
باید سفر کرد تا تو تا اوج قربت بشینی این شهر ویرون بهم کرد .... ممد نبودی ببینی ✋ بیزار با صدای حامد زمانی به مناسبت هفته دفاع مقدس 🎧 @istafan
عشق‌محمدبس‌است‌و‌آل‌محمد...໑ ❞ @istafan
Hamed-Zamani-Mashghe-Eshgh.mp3
5.07M
مشق عشق با صدای حامد زمانی به مناسبت هفته دفاع مقدس 🎧 @istafan
سلام تا چند دقیقه لایو داریم لایو از گلزار شهدا کرمان(مزار حاج قاسم)
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مزار حاج قاسم💔 @istafan
47.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید بشه نورروباپرده کمترکرد اما نمیشه این چراغ روخاموش کرد..‌.این راه ادامه داره و @istafan
🇮🇷ایـــن‌خاڪ‌ایࢪانھ‌ڪھ‌اسمش .. توۍ‌جهان‌وِࢪدِ‌زبونھ .. آࢪامش‌وامنیٺش‌از .. ســـࢪبـــازهاۍ‌بـــےنشـــونھ ..🌷✨ @istafan
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_40❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 نیم خیز نشست جلومو با یه پاش زانو زد . + حالت ا
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 تا صبح یه نفس بارون بارید... بعدشم از جنگل در اومدیم اما از یه طرف دیگه ولی بالاخره با پرس و جو تونستیم راه ویلارو پیدا کنیم ویلارو که از دور دیدم به سمتش پرواز کردم.. وضعیت هیچکدوممون مناسب نبود.. چادر و لباسم خیس و گلی بود ، صورتمم از درد هنوز می‌سوخت نمیونستم چیکار کنم؟ چی باید میگفتم بهشون؟ یعنی سهیل خونه بود؟ چی به بقیه گفته بود؟ سوال پشت سوال تو ذهنم نقش می بست و من دنبال راهی میگشتم تا از شرشون خلاص بشم زنگ در و که زدم سارا درو باز کرد و اومد بیرون یه نگاه به سرتاپای منو محمد انداخت و بعدم دستشو گذاشت رو دهنش و جیغ خفیفی زد + وای اومدن.. بیاین.. اومدن..😦 در کسری از ثانیه همه تو چهارچوب در پشت سر هم ظاهر شدن مامان با دیدن من حالش بد شد و همونجا نشست رو زمین سحر خانم محکم چنگ انداخت رو صورتش و اومد نزدیکمون + خدا مرگم بده این چه وضعیه؟😰 محمد؟ تو یه چیزی بگو کم کم همه اومدن و سیل سوالا رو سرم آوار شد هرکی یه چیز میگفت و منم لال مونی گرفته بودم و زل زده بودم به مامان . چقدر دوست داشتم الان میپریدم بغلش و یه دل سیر گریه میکردم😔💔 یدفعه بغضم ترکید و تند تند از پله ها رفتم بالا _ میخوام تنها باشم ولم کنین😭 رفتم بالا و سریع پریدم تو حموم . تو آینه نگاهی به صورتم انداختم ؛ آب گرم که به صورتم میخورد بدتر میسوخت . با هزار بدبختی سرسری یه دوش گرفتم و اومدم بیرون . حوله رو گذاشتم رو تخت و دراز کشیدم ، یعنی محمد چی بهشون گفته؟ اگه همه چیزو تعریف کرده باشه چی؟ باید همه چیزو میگفتم اما نمیخواستم دایی و زندایی چیزی بفهمن ، باید اول به مامان و بابا میگفتم با صدای در نیم خیز شدم که متین اومد تو . عصبانی بود اما سعی داشت بروز نده . رو تخت کنارم نشیت و زل زد تو چشمام این یعنی منتظر بود تا خودم همه چیز و بگم بغض کردم و گفتم _ بخدا تقصیر من نبود.. نمیدونم چه مرگم شده بود که موقع حرف زدنم دم به دیقه بغض میکردم. یدفعه زدم زیر گریه که متین سرمو چسبوند به سینه‌ش و آروم پشتمو مالید.. محکم بهش چسبیدم و با هق هق همه ‌چیزو براش تعریف کردم.. _متین...اگه محمد نبود الان......😭 حرفمو نصفه خوردم ؛ متینم سکوت کرده بود و این نشون میداد شدیدا عصبانیه... _اون عوضی کجاست هان؟ + دیشب زنگ زد گفت کاری براش پیش اومده بر میگرده تهران. اینو که گفت حدس زدم اتفاقی افتاده باشه.. از دیشب خوابم نبرد مهسا ، داشتم روانی میشدم😔 مامان فقط گریه میکرد..💔 انقدر نذر و نیاز کردم تا سالم برگردی.. سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم.. _پهلوت چی شده؟؟؟ نگاهی به پهلوم انداختم و تازه یادم افتاد همش دستم رو پهلوم بود . آروم لباسمو کشیدم بالا و جای کبود رو پهلومو نشون متین دادم دستای مشت شده و قیافه سرخشو که دیدم یه لحظه پشیمون شدم از کارم _به خداوندی خدا قسم این پست فطرت و ببینم جیگرشو در میارم🤬 ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬