𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_22❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 اگه هوا تاریک نمیشد و شارژ گوشیم تموم نشده بود
#مســـیر_عشـــق_23❤️
بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝
هیچ نیرویی تو پاهام نبود تا قدمی بردارم که ماهان خودش بی حرف به سمتم اومد..
بازوهاشو گرفتم و تکونش دادم : _ ماهان؟؟ تو.. تو... چرا..؟؟ مامان و بابا کجان ها؟؟؟چه بلایی سرشون اومد؟؟ دِ حرف بزن لعنتی!!
+ بابا خوبه... مامان... یک..یکم اذیت شد..ه..
صداش میلرزید.. خوب میدونست من چقدر به مامان وابستهم و منم خوب میدونستم قضیه حاد تر از این حرفاست..
بی رمق دنبال ماهان راه افتادم . قلبم میکوبید به قفسه سینم و اشکم بی مهابا میریخت رو صورتم..
ماهان داشت راه و اشتباه میرفت.. چرا به سمت آی سیو؟؟؟ مگه مامان یکم اذیت نشده بود؟؟ پس چرا آی سیو؟؟
خدا خدا میکردم خواب باشه ، اما دیدن مامان با اون همه دم و دستگاه پشت شیشه ، مثل کابوسی بود که تازه شروع شده..
نشستم رو صندلی و سرمو بین دستام گرفتم. کل بیمارستان دور سرم میچرخید.. حتی تصور اینکه بخوام سر یه تصادف کوفتی مامان رو از دست بدم برام رعب آور بود و صدای زمزمه ماهان که به هق هق تبدیل شده بود ، این ترس رو بیشتر میکرد..
+ دکتر گفت ضربه..مغزی شده.. هوشیاریش.. رو پنجه..!!😔
مشتم و کوبیدم تو سرمو با ناله ادامه دادم
_ حرف نزن ماهان.. حرف نزن...حرف نزن..حرف نزن...😭
.
.
تا صبح پلک رو هم نذاشتم و همراه بارون ، باریدم..
آقای راد و خانومش و متین اومدن ملاقات اما به منم اجازه ملاقات نداده بودن چه برسه به اونا... سهم همه از دیدن مامان فقط از پشت شیشه بود و بس!
متین نشست کنارم و با پاهاش رو زمین ضرب گرفت..
_ من یکیو میشناسم که محاله بهش رو کنی و دست رد به سینت بزنه.. مریضی لا علاجم درمان میکنه.. اونم مجانی..!
اگه نمیشناختمش میگفتم داره مسخرم میکنه.. اما متین خیلی جدی حرف میزد..
نگاه سوالیمو بهش دوختم که ادامه داد :
+اسمش حسینه..🖤 همون که هرسال یه ملت به عشقش مشکی میپوشن..
نمیدونم متین حرفای تازه ای میزد یا واسه من تازگی داشت..
این حسین همونی بود که تو دنیای من چیزی جز خرافه نبود.. اما حالا........
آره..آره.. امتحانش مجانیه!
" قول میدم..... قول میدم اگه زندگیمو بهم برگردونه منم برگردم....."
اینبار با فریاد و هق هق حرفمو تکرار کردم..
ادامــہ دارد...🕊
#ڪپۍممـنوع❌
@istafan🎬