eitaa logo
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
7.1هزار دنبال‌کننده
41.1هزار عکس
11.3هزار ویدیو
324 فایل
گروهِ ما « تلخند » https://eitaa.com/joinchat/2981756958Cd8dc470671 عکسنوشته‌شهدا @AXNEVESHTESHOHADA عکسنوشته‌حجاب @AXNEVESHTEHEJAB ارتباط با مدیران @toramanchashmdarraham مدیر تبادل @Masih_ss
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ تصویری 🎞 ✅حتما این فیلم را ببینید «مطمئن هستم برای بار دوم هم با اشتیاق نگاه خواهید کرد» 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ۴۸ تو این حال ،تنها کسی که میتونست حرفمو بفهمه مرجان بود. گوشی رو که برداشت،زدم زیر گ
🔹 ... ۴۹ سه روز تا عید مونده بود... هرچند واقعا حوصله مامان و بابا رو نداشتم، اما نمیتونستم وقتی که شب میان خونه و فقط دور میز شام کنار هم میشینیم ، نرم پیششون... اونم چه شامی... دستپخت آشپز رستورانی که هرشب برامون غذا میفرستاد واقعا عالی بود...👌 ولی هیچوقت نفهمیدم دستپخت مامانم چجوریه!!😒 کتابخونم خاک گرفته بود... خیلی وقت بود سراغش نرفته بودم. احساس میکردم دیگه احتیاجی بهشون ندارم و حتی همین الان میتونم یه کبریت بندازم وسطشون تا همشون برن هوا...🔥 دیوار اتاقمو نگاه کردم، پر بود از عکسای خودم و مرجان، تو جاهای مختلف با ژستای مختلف... مرجان... یعنی اونم همینقدر که من بهش دلبستگی دارم،دوستم داره،یا اونم یه نمک‌نشناسیه عین سعید❗️ سرمو چرخوندم سمت تراس... آسمون سیاه بود... مثل روزگار من... ولی فرقی که داریم اینه که تو روزگار من خبری از ماه و ستاره نیست...‼️ اصلا کی گفته آسمون قشنگه⁉️😒 نمیدونم... اینهمه آدم زیر این سقف زشت چیکار میکنن؟؟ اصلا ما از کجا اومدیم... چرا تموم نمیشیم؟؟ چرا یه اتفاقی نمیفته هممون بمیریم...😣 تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد. مامان بود، در حالیکه چشماش از خستگی ،خمار شده بود ،گفت که برای شام برم پایین. هیچ میلی برای خوردن نداشتم، اما حوصله ی یه داستان جدید رو هم نداشتم! مثل یه دختر خوب و حرف گوش کن بلند شدم و از اتاقم رفتم بیرون. پشت در وایسادم و یه نفس عمیق کشیدم تا آروم باشم. این بالا چهار تا اتاق بود! راستی ما که سه نفر بودیم و اتاق مامان و باباهم مشترک بود!! اون دوتا اتاق دیگه به چه دردی میخورد؟؟ اصلا سه نفر که دو نفرشون صبح تا شب ،هرکدوم تو یه مطب مشغولن و اون یکی هم یه روز خونست و یه روز نه، یه خونه ی ۳۰۰متری دوبلکس، با یه حیاط به این بزرگی میخوان چیکار....!؟ اینهمه وسایل و چند دست مبل و این عتیقه ها برای کی اینجا چیده شدن؟! واسه اینکه مردم ببینن و بگن خوشبحالشون! اینا چه خوشبختن!!! هه... چقدر این زندگی مسخرست!!😏 -ترنمممم بازم مامان بود که برای بار دوم منو از دنیای خودم کشید بیرون! -اومدم مامان...! هنوز مشخص بود بابا ازم دلخوره... مهم نبود😒 دیگه هیچی مهم نبود...! باز هم مامان... -ترنم!من و پدرت نظرمون عوض شد! -راجع به...!!؟؟ -ایام عید! بهتره هممون با هم باشیم. امروز پدرت کارای ویزای تو رو هم انجام داد و سه تا بلیط برای دوم فروردین گرفت! -چی؟؟😠😳 من که گفتم نمیام!!!😳 -بله ولی اینجوری بهتره! دیگه از این مزخرف تر امکان نداشت! این یعنی ده روز سمینار کوفت و درد و زهرمار... ده روز ملاقات با فلان دکتر و فلان دوست قدیمی بابا... اه😣 -من نمیام! اشتباه کردید برای من بلیط گرفتید😏 -میای،دیگه هم حرف نباشه!😒 -حالم از این زندگی و این وضعیت بهم میخوره😡 ولم کنید دست از سرم بردارید... اه....😠 بدون مکث به اتاقم برگشتم. دلم پر بود از همه چیز و همه کس درو قفل کردم و رفتم سراغ بسته ی سیگارم.... "محدثه افشاری"
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ۴۹ سه روز تا عید مونده بود... هرچند واقعا حوصله مامان و بابا رو نداشتم، اما نمیتونستم
🔹 ... ۵۰ طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلاسا لق و تقه وگرنه نمیدونم چجوری میخواستم به کلاسام برسم...!! هنوز اثرات آرامبخش دیشب نپریده بود... رفتم تو حموم شاید دوش آب سرد میتونست یکم حالمو بهتر کنه!!🚿 خداروشکر دیگه عرشیا نه زنگ میزد و نه پیامی میداد... تنها دلخوشیم همین بود! دلم بدجوری گرفته بود... یه ارایش ملایم کردم و لباسامو پوشیدم، میدونستم مرجان امشب میخواد بره پارتی و الان احتمالا آرایشگاهه! پس باید تنهایی میرفتم بیرون... دلم هوای بامو کرده بود! ماشینو روشن کردم و منتظر شدم تا در باز شه پامو گذاشتم رو گاز تا از در برم بیرون... اما دیدن هیکل درشتی که راهمو سد کرد تمام بدنمو سِر کرد.... عرشیا😰 این چرا دست از سر من برنمیداشت😖 با دست اشاره کرد که پیاده شو!! دست و پام یخ زده بود!😰 دوباره اشاره کرد، اما این بار با اخمی که تا حالا تو صورتش ندیده بودم...! با دست لرزونم درو باز کردم و به زور از ماشین پیاده شدم...😣 نمیتونستم ترسمو قایم کنم، میدونستم حتما مثل گچ سفید شدم! اومد جلو و بازومو گرفت -به به... ترنم خانوم! مشتاق دیدار😉 -چی میگی؟؟ چی میخوای؟؟ -عوض خوش آمد گوییته😕 -عرشیا من عجله دارم! -باشه عزیزم زیاد وقتتو نمیگیرم😉 دیروز خیلی منتظرت بودم نیومدی!؟ -نکنه انتظار داشتی بیام؟؟😡 -اره خب😊 اخه میدونی... حیفه! بابات خیلی فرد محترمیه! حیفه با آبروش بازی بشه! به زور خودمو کنترل میکردم که از ترس گریه نکنم. صدام در نمیومد عرشیا بازومو بیشتر فشار داد... قیافمو از شدت درد جمع کردم! -نکن دستم شکست😣 -آخی...عزیزم...😚 دردت اومد؟ -عرشیا کارتو بگو! باید برم -خیلی کار بدی کردی که با دل من بازی کردی ترنم خانوم! خیلی کار بدی کردی....! -من؟؟ من چیکار به تو داشتم؟؟ تو اصرار کردی باهم باشیم من همون اولشم گفتم فقط یه مدت امتحانی!! -مگه من بازیچه ی توام😡 غلط کردی امتحانی!!!😡 مگه برات کم گذاشتم؟؟ مگه من چم بود؟؟؟😡 -تو دیوونه ای عرشیا!! دیوونه ای!! کارات دست خودت نیست😠 منم ازت میترسم! کنارت ارامش ندارم! نمیخوام باهات باشم... دستشو برد تو جیبش... با دیدن چاقویی که آورد بالا تموم بدنم یخ زد... نفسم به شماره افتاده بود...! -نمیخوای؟؟ به جهنم... نخواه...! ولی با من نباشی، با هیچچچچ‌کس دیگه هم حق نداری باشی😡 یه لحظه هیچی نفهمیدم... با دیدن خون روی چاقو جیغ زدم و افتادم زمین....! "محدثه افشاری"
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ۵۰ طبق عادت این روزا دم دمای ظهر چشمامو باز کردم! خداروشکر که دو هفته ی آخر اسفند کلا
🔹 ... ۵۱ درد تو کل وجودم پیچید... وحشتزده عرشیا رو نگاه کردم! -ببخشید ترنم... اما تقصیر خودت بود! یادت باشه دیگه با کسی بازی نکنی!! قبل اینکه چیزی بگم پشت پرده ی اشکام محو شد... -‌کثافت عوضییییی😭😭😭 جیغ میزدم گریه میکردم فحشش میدادم اما اون رفته بود! صورتمو گرفته بودم و ناله میکردم... لباسام خونی شده بود! شالمو روی زخمم گذاشتم و سعی کردم خونشو بند بیارم... نیم ساعتی تو حیاط نشستم و گریه کردم. جرأت رفتن سمت آیینه رو نداشتم😣 از خودم متنفر بودم! چرا کاری نکردم؟؟ چرا جلوشو نگرفتم؟ چرا...😣 خون تا حدودی بند اومده بود رفتم سمت ماشین و آیینه رو چرخوندم طرف خودم. جرأت دیدنشو نداشتم چشمامو محکم روی هم فشار میدادم، شوری اشکام،زخممو سوزوند چشمامو باز کردم... باورم نمیشد😳😭 عرشیا با صورت قشنگم چیکار کرده بود😭😭😭 زخمی که از بالای گونه تا نزدیک گوشم کشیده شده بود....😭 این تقاص کدوم کار من بود؟؟ سرمو گذاشتم رو فرمون و از ته دل ناله زدم و گریه کردم...! بیشتر از صورتم،قبلم زخمی شده بود💔 با خیسی ای که روی پام احساس کردم،سرمو بلند کردم... زخم دوباره سر باز کرده بود و خون ،مثل بارون پایین میریخت. دوباره شالمو گذاشتم روش... چشمام از گریه سرخ شده بود، خط چشمم زیر چشامو سیاه کرده بود و خون از گونه تا چونمو قرمز... باورم نمیشد که این صورت،صورت منه😭 این همون صورتیه که عرشیا میگفت "دست ماهو از پشت بسته....!" هیچی نمیگفتم هیچی نداشتم که بگم هیچی به مغزم نمیرسید تمام این ساعتا رو تو حیاط میچرخیدم و گریه میکردم! ساعت شش بود! قبل اومدن مامان و بابا باید میرفتم... اما کجا؟؟ نمیدونم ....ولی اگر منو با این صورت میدیدن...😣 ماشینو روشن کردم و راه افتادم! هرکی که میدید،با تعجب نگام میکرد این دلمو بیشتر میسوزوند... حالم خراب بود... خراب تر از همیشه😭 گوشی رو برداشتم... -مرجان😭 -چیشده ترنم؟؟😳 چرا گریه میکنی؟؟ -مرجان کجایی؟؟ -تو راه... گفتم که امشب میخوام برم پارتی! -مرجان نرو😭 خواهش میکنم... بیا پیشم😭 -اخه راستش نمیتونم ترنم... چرا نمیگی چیشده؟؟ -دارم دق میکنم مرجان.... نابود شدم نابود😭 -خب بگو چیشده؟؟ جون به لب شدم😨 -تو فقط بیا... میخوام بیام پیشت!😭 -ترنم من قول دادم! سامی منتظرمه. نمیتونم نرم! عوضش قول میدم صبح زود برگردم بیام پیشت! باشه عزیزم؟؟ -مرجاااان😭 بیا... من امشب نمیتونم برم خونه -چی؟؟ دیوونه شدی؟؟ -نمیتونم توضیح بدم حالم خوب نیست! -ترنم نگو که شب بدون اجازه میخوای بیای پیشم؟؟ -چرا...بدون اجازه میخوام بیام پیشت -ترنم تو خودت مامان و باباتو بهتر میشناسی!! منو باهاشون سر شاخ نکن جون مرجان😳 -مرجان! میای یا نه...!؟ -اخه.... -باشه... خوش باشی...👋 "محدثه افشاری" 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
49.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #حتما_ببینید/ #ایستگاه_پایانی_دروغ/۲ @jaarchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 کریمی قدوسی در رشته توییتی عوام در دستگاه ریاست جمهوری را نام برد: 🔹نهادهای امنیتی نبایستی سفر بشار را به اطلاع رئیس جمهور و وزیر امور خارجه میرساندند. اگر این دقت به عمل نمی آمد چه بسا هواپیما حامل بشار اسد در سفر به تهران و یا برگشت به دمشق مورد حمله آمریکا و رژیم صهیونیستی واقع میشد و قطعا حقظ و حراست از اسرار هیچ ناراحتی و استعفایی را برنمی تابد. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
🎥 #حتما_ببینید/ #ایستگاه_پایانی_دروغ/۲ @jaarchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 باباش میگه کانالت افت کرده، میگه یه چند هزارتایی #فیک ریختیم! میخواد بیاد اون بالا بالاها😐😂 برا همینه که براندازا فراخوان میدن ده نفر میان میدون ولیعصر! 😂 #ایستگاه_پایانی_دروغ ✅ پ.ن: چقدر دل آدم میسوزه برای کسانیکه این #اسکل ها را دنبال میکنند بعد هم ادعا دارند اهل #رسانه و #روشنفکری و #خبر دست اول و اینا هستن! #روح_الله_زم #زم #رضا_پهلوی #پهلوی #مسیح_علینژاد #اطلاعات 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
مراسم استقبال و تشییع سردار شهید حمید محمدرضایی اعلام شد 🇮🇷مراسم شهر قزوین: سه شنبه ساعت ۹ صبح از
امروز معراج الشهدای تهران پدر و مادر و فرزندان شهید حمید محمدرضایی بر بالین شهید👆👆👆 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI #اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرالمؤمنین عليه السلام: بهترينِ مردم، كسى است كه در تنگ دستى اش ايثارگر و شكيبا باشد خَيرُ النّاسِ مَن كانَ في عُسرِهِ مُؤثِرا صَبورا غررالحكم حدیث 5028 امیرالمؤمنین عليه السلام: با مهربانى به ديگران است كه رحمت [خدا] فرود مى آيد بِبَذلِ الرحمَةِ تُستَنزَلُ الرحمَةُ غررالحكم حدیث 4343 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#ختم_صلوات امروز به نیت : 🌷 فرمانده گردان حضرت علی اکبر(علیه السلام) از تیپ فاطمیون شهید #مهدی_صابری 🍃ولادت: 68/1/14 🍂 شهادت: 93/12/13 🍁 محل شهادت : سوریه، #تل_قرین، بلندهای جولان 🕊 نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به ناحیه #سینه، #پهلو، #گردن. مهدی در فاطمیه زهرایی شد. 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. #سهم_هر_بزرگوار_5صلوات 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🇮🇷 @AXNEVESTESIYASI #اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🇮🇷 عکس‌نوشتہ‌سیاسی 🇮🇷
#ختم_صلوات امروز به نیت : 🌷 فرمانده گردان حضرت علی اکبر(علیه السلام) از تیپ فاطمیون شهید #مهدی_صابر
🌹🍃 از زبان پدر شهید ⬇️ یک تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. 🌹🍃 از زبان مادر شهید ⬇️ 🌷 مهدی من بود مخصوصا با آدم‌های ، ضعیف و ناتوان. همه‌جا اینطور بود فرق نمی‌کرد که کجا باشد. 🌷 چون کار هر مسلمانی به او می‌افتاد مشکلاتش را حل و فصل می‌کرد. همه می‌گفتند نگذارید برود ما می‌گفتیم مهدی که عاشق ائمه(علیه السلام) و اهل بیت(علیه السلام) است، نمی‌شود جلویش را گرفت. دوسال بود که می‌خواست برود می‌گفتم شما بروی خواهرهایت تنها می‌شوند. دو تا خواهر دارد. در هیئت‌ها به من می‌گفت مادر از ته دلت برایم سر نماز و در این مجالس دعا کن. نمی‌دانستم حاجتش چیست؟ من همیشه سر نمازهایم برای حاجتش دعا می‌کردم که الحمدلله عاقبت بخیر شد. نیتش این آخری‌ها فقط این بود که من راضی باشم و دلم اجازه بدهد که به سوریه برود. یک سری بین مرخصی‌هایش به مشهد رفتیم موقعی که به صحن آمدیم، دیدم دارد می‌خندد گفت «اجازه را از آقا (علیه السلام) گرفتم». گفتم مادر اگر شما بروی من تنها هستم و دیگر کسی نیست مرا به اینجا بیاورد با لبخند به من گفت « ». 🌷 و هم بود صدای رسایی هم داشت. صدایش خیلی قشنگ بود. می‌نشست می‌خواند و محاسنش را می‌گرفت می‌گفت این‌ها را می‌گیرم تا روز قیامت این صورت در آتش نسوزد به خودم می‌گفتم یک بچه در سن 24 سالگی چطوری از آتش آن دنیا می‌ترسد. دلم برای صدای گفتنش تنگ شد؛ 🌷 حقوق‌هایی که به او می‌دادند را به کسانی می‌بخشید که . مهدی هم کار می‌کرد هم درس می‌خواند حقوقش را مصرف نمی‌کرد. پول را برای خودش نگه نمی‌داشت. مشهد رفته بودیم در قطار؛ یکی از اهالی پاکستان بار سنگینی داشت. بار او را کمک می‌کرد به او گفتم مادر از کجا می‌دانی که او شیعه است که کمکش می‌کنی؟ گفت مسلمان که هست با من که یکی هست بگذار کمک کنم تا مسلمانی و خلق و خوی شیعه را به هم بشناسانیم. 🌷 از شدت عزاداری همیشه بدنش کوفته بود. پدرش می‌گفت اگر کسی تو را ببیند فکر می‌کند کتک خورده‌ای یا دعوا کرده‌ای می‌گفت عیب ندارد هر کس هر فکری می‌خواهد بکند، بکند. دوستانش می‌گفتند صدای گریه‌اش همیشه بلند بود. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
♨️تا 2020 با ملکه انگلیس♨️ ⁉️آیا می دانستید ❗️ملکه الیزابت دوم، همکنون ۹۳ سال دارد و ۶۶ سال است که پادشاه انگلستان است؟ 💢ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۵۳ بعد از مرگ پدرش و بدلیل آنکه پدرش فرزند پسر نداشت، پادشاه انگلستان شد و در دوران پادشاهی او صدها حاکم در کشورهای مختلف جهان آمدند و رفتند. 🌀بعنوان مثال، همه ی پادشاهان حکومت آل سعود یعنی عبدالعزیز ، سعود، فیصل، خالد، فهد ، عبدالله و سلمان در دوران پادشاهی خودشان، پادشاهی ملکه الیزابت را دیده اند... 🎭جالب است بدانید اگر ملکه الیزابت دوم از مقامات جمهوری اسلامی ایران بود، بخاطر شدت بالای چسبندگی به صندلی و طول عمرش تاکنون سوژه هزاران جک و بهانه هزاران اعتراض شده بود! ‼️سوژه جک و اعتراض افرادی که اتفاقا مرجع خبری شان، شبکه BBC یعنی همان شبکه ی معروف کشور ملکه الیزابت است! 🔔اما ملکه الیزابت هرگز سوژه نبوده و نیست حتی در خود انگلستان، چون چاقو هرگز دسته خودش را نمی برد. منابع: ▫️ http://yon.ir/o9BOo ▫️http://yon.ir/5AqNW ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینقدری که این نیما زم از خودش تعریف و تمجید کرد، میگن واژه "اعتماد به نفس" به فرهنگستان پیغام داده که من دیگه کم آوردم جون هرکیو دوست دارین، اگه میشه معنی منو تغییر بدید لطفن..! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI اینیستاگرام ما👇 https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi توییتر ما👇 https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09 اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمدعلی زم رو از دوران نوجوانیم یادمه آدمی که حوزه هنری رو که امید وآرزوی ما مثلا بچه انقلابیها بود به کثافت کشید به ادمایی میدون داد که فاسد وفاسق بودند وادمهایی رو حذف کرد که پاک بودند مثل آقا مرتضی[ آوینی] مستند حدس همیشگی من رو تایید کرد. او دشمن انقلاب ما بود. خانم ایرانی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... اول این فیلم☝️را ببینید، بعد این متن را بخوانید: ✅در دوره مذاکره جلیلی، جنگ شد؟ خیر ☑️در دوره مذاکره ظریف، جنگ شد؟ خیر ✅در دوره مذاکره جلیلی، تهدید نظامی بود؟ خیر ☑️در دوره مذاکره ظریف، تهدید نظامی هست؟ بله ✅در دوره مذاکره جلیلی، تحریم ها لغو شد؟ خیر ☑️در دوره مذاکره ظریف، تحریم ها لغو شد؟ خیر ✅در دوره مذاکره جلیلی، تحریم ها بیشتر شد؟ خیر ☑️در دوره مذاکره ظریف، تحریم ها بیشتر شد؟ بله ✅در دوره مذاکره جلیلی، دلار چقدر بود؟ 3500 تومان ☑️در دوره مذاکره ظریف، دلار چقدر شد؟ 13000 تومان ✅در دوره مذاکره جلیلی، قیمت پراید چقدر بود؟ 9 میلیون تومان ☑️در دوره مذاکره ظریف، قیمت پراید رسیده به چقدر؟ 50 میلیون تومان ✅در دوره مذاکره جلیلی، چقدر سانتریفیوژ داشتیم؟ 19000 عدد ☑️در دوره مذاکره ظریف، چقدر سانتریفیوژ داریم؟ 5000 عدد ✅در دوره مذاکره جلیلی، دانشمندان هسته ای کجا بودند؟ سازمان انرژی اتمی ☑️در دوره مذاکره ظریف، دانشمندان هسته ای کجا رفتند؟ شرکت آب و فاضلاب ✅در دوره مذاکره جلیلی، مردم در صف گوشت یخی بودند؟ خیر ☑️در دوره مذاکره ظریف، مردم در صف گوشت یخی هستند؟ بله ✅در دوره مذاکره جلیلی، قیمت سکه چقدر بود؟ 1 میلیون و 200 هزار تومان ☑️در دوره مذاکره ظریف، قیمت سکه چقدر شد؟ 4 میلیون 600 هزار تومان 💥حالا یکبار دیگر فیلم را ببینید و در متن زیر، جای خالی را پر کنید: 👌بدون هیچ دلیلی خاک تو سر ...؟ 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
✖️نعمت احمدی، وکیل اصلاح‌طلب: 🗓 سال۹۶: قاسم سلیمانی، جعفری و نقدی رئیسی را بر منبر نشانده‌اند/به روحانی رای دادم تا سبک مدیریتی رئیسی برکشور سوار نشود/ یک لحظه فکر کنید اگر رئیسی رای می‌آورد چه می‌شد 🗓 اسفند۹۷: رئیسی مناسب‌ترین گزینه‌ ادوار قوه قضاییه است. او همه مراحل ترقی را با توان علمی و قضایی خود پیموده است. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI