#يادداشت_ويژه
از شارلی ابدو تا نیوزلند
«همه باهم برابرند، اما بعضی برابرترند»
اپیزود اول ( پاریس؛ ۱۷ دی۹۳)
۱۷ دی ماه ۱۳۹۳ خبری مخابره میشود که در در پی تیراندازی در ساختمان مجله طنز شارلی ابدو (Charlie Hebdo) در پاریس پایتخت فرانسه ۱۲ نفر کشته شده اند؛ توپخانه رسانه ای غرب دنیا را در شوک و بهت گرفتار میکند، چشم آبی ها اشک می ریزند ،جلوی سفارت فرانسه در ایران شمع روشن میشود
سران کشورهای جهان با حضور در راهپیمایی پاریس، حادثه تروریستی محکوم میکنند
طنز تلخ تاریخ حضور قاتل کودکان فلسطینی (نتانیاهو) در راهپیمایی پاریس جهت محکومیت ترور!
حادثه بهانه ای میشود برای اسلام هراسی
اپیزود دوم (نیوزلند؛ ۲۴ اسفند۹۷)
رسانههای محلی نیوزلند از کشته شدن چندین نفر در تیراندازی به نمازگزاران جمعه در شهر کریستچرچ خبر میدهند. قاتل میگوید: میخواستم به مسلمانان بگویم که سرزمین ما هرگز سرزمین شما نخواهد شد؛ زمین ما متعلق به خود ماست؛ تا زمانی که یک سفید پوست زنده باشد، هرگز نمیتوانید به سرزمینهای ما هجوم بیاورید و هرگز جایگزین مردم ما نخواهید شد.
آیا دوباره شمعی روشن خواهدشد؟
آیا سران جهان جمع خواهند شد؟
آیا سناریوی ضدیت با غیرمسلمانان استارت می خورد؟
آیا توپخانه های رسانه ای شلیک خواهند کرد؟!
بنظر میرسد جورج اورول در داستان " قلعه حیوانات" برای این روزها نوشت که : «همه باهم برابرند، اما بعضی برابرترند!»
.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
⭕️ دلیلی که مانیاز به نوزادان بیشتری داریم،برقرارکردن تعادل درسالخورده شدن جمعیت است
#بحران_جمعیت
#ایران_جوان_بمان
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلطان_توهم: امسال روز قدس تو ماه رمضان بوده!!!
⭕️ یادی کنیم از سخنان تخیلی مدیر آمدنیوز که ادعا میکنه از همه پشت پرده خبر داره اما نمیدونه هر سال روز قدس در ماه رمضان هستش! فقط آخر ویدیو 😂
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
مدیرعامل بنیاد فرهنگی روایت فتح:
🔸 جنگ امروز جنگ نرم است و دشمنان انقلاب از طریق جنگ نرم امروزه در مرحلههای گوناگون وارد مقابله و تخاصم با نظام شدهاند. اگر در ایام جنگ تحمیلی و دفاع مقدس شهید و جانباز میدادیم، امروز هم در عرصه جنگ نرم شهید و جانباز داریم و به نوعی مبارزه ادامه دارد، با این تفاوت که اگر در گذشته تهدید دشمن با موشک و توپ و خمپاره بود، امروزه نوع مبارزه عوض شده و خانواده و فرزندان در معرض این تهدیدات هستند. حال در این میدان و جدال نابرابر، عدهای مردانه در حال جنگیدن هستند و الحمدلله جبهه فرهنگی انقلاب نیز در خط مقدم این پیکار است و خوب عمل میکند.
🔸اکنون در جنگ نرم ما به مرز توانمندی رسیدهایم و به فرموده مقام معظم رهبری، دشمن در جنگ نرم هم از ما شکست خورده است و کاری نتوانسته از پیش ببرد. به عنوان مثال اربعین حسینی و پیاده روی عشاق سیدالشهدا(ع) مهمترین نمونه برای شکست دشمن در جنگ نرم است. از دیگر موارد شکست دشمن حضور فعال اقشار مختلف مردم در کاروانهای زیارتی راهیان نور است که رزمندگان و شهدای مدافع حرم دستپرورده و در امتداد همین جریانها هستند/فارس
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓چرا روحانی رد صلاحیت نشد؟
#جواد_کریمی_قدوسی نماینده مردم مشهد:
روحانی تهدید کرد که اگر ردصلاحیت شوم، #انتخاباتی_برگزار_نخواهد_شد!!!
چرا میگیم، مجری برگزاری انتخابات نباید #وزارت_کشور وابسته به دولت باشه؟
چون به تمام وجه، مطیع دستورات دولت خودشه...
باید #نهادی_مستقل مجری برگزاری انتخابات باشد تا دیگر همچنین مسئله سهمگینی در کشور رخ ندهد...
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
حمله نژادپرستان انگلیسی به مسلمانان در مقابل مسجدی در لندن
🔹ساعاتی پس از حادثه حمله افراد مسلح به دو مسجد در «نیوزیلند»، سه مرد با چکش و باتون مسلمانان را در مقابل مسجدی واقع در شرق لندن مورد ضربوشتم قرار دادند و آنها را تروریست خطاب کردند.
🔹آنها پس از کتک زدن یکی از نمازگزاران، با سوار شدن و پریدن روی خودرویشان، از محل گریختند.
🔹فرد مسلمانی که مورد ضربوشتم قرار گرفت ۲۷ ساله است و از ناحیه سر آسیب دیده است.
🔹تا کنون هیچ کدام از ضاربین دستگیر نشدهاند. به گفته شاهدان عینی هر سه مهاجم سفیدپوست هستند.
#نژاد_پرستی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
سال 97 هرچیش بد بود، یه مزیت داشت؛ یه سال دیگه از دولت روحانی کم شد!
#روحانی
#انتخابات
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
"عزیزم از این به بعد همه هزینه ها برای تو میشه!!"😐
#روحانی
#جام_جهانی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اینیستاگرام ما👇
https://www.instagram.com/axneveshtesiyasi
توییتر ما👇
https://twitter.com/axneveshtesiyas?s=09
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
✅ رفتار رذالت بار روزنامه های اصلاحاتی کشور را ببینید؛
◀️ تفاوت پوشش حوادث تروریستی در پاریس و لاس وگاس با پوشش خبری کشتار مسلمانان در #نیوزلند در رسانه های اصلاح طلب...
برای کشته های چشم آبی خودشان را خفه کردند اما یک تیتر صفحه اول برای قربانیان مسلمان حمله تروریستی نیوزلند نزدند!!!
👈 شما چه اسمی روی این رفتار می گذارید؟ رذالت!
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
💎 خون #سلبریتیها با خون مسلمانان به جوش نمیآید!
📍حادثه تروریستی #نیوزلند، در کدام منطقه از جهان اتفاق افتاده است؟ آیا از منظر برخی سلبریتیهای حامی تروریستهای پ. ک. ک، کومله، دموکرات و… آنچه در دو «مسجد نور» و «مسجدلینوود» در «کرایستچرچ» نیوزلند اتفاق افتاد حادثه تروریستی محسوب میشود؟ آیا مناطق جغرافیایی که در آن مسلمانان از ناحیه تروریسم افراطی لطمه و صدمه میبینند، بخشی از جغرافیای سلبریتیها محسوب میشود؟ اگر جغرافیا در موضع گیری انواع و اقسام سلبریتیها به عنوان شاخصه مهمی شناخته شود، آیا نیجریه، میانمار، چین بخشی از جغرافیایی انسانی آنان محسوب میشود؟
📍چرا سلبریتیها اعلام تنفر و انزجار نمیکنند؟ آیا غیر از محدوده خوش آب و هوای #لواسان و خانههای ویلایی سعادتآباد و شهرک غرب، نیوزیلند بخشی از جغرافیای کره زمین به شمار میرود؟
📍در جغرافیای مورد حمایت سلبریتیها، اروپا و آمریکا اولویت دارد و مناطق مسلماننشین در حیطه حمایتهای آنان نیست، چون اغلب آنان فرزندانش را در اروپا و آمریکا به دنیا میآورند و قدر مسلم حمایت از کشتار مسلمانان، در هر کجای جهان مورد حمایت آنان نیست؟ سلبریتیها از کشتهشدن تروریستها رنجور میشوند، افرادی که قلب مردم ایران یا مسلمانان را نشانه بگیرند.
📍آئین و جغرافیا که برای جماعت مذکور اهمیت چندانی ندارد، اما آیا آنان جان ستانی افراطی از سایر انسانها احساسات بسیار ظاهراً رقیقشان را تحریک نمیکند. احساسات بازیگر شناخته شدهای مثل #هانیه_توسلی آنقدر رقیق است که برای مرگ گربهاش (نغمه) یک عزاداری جانانه در فضای مجازی برگزار میکند، گویی گرفتن مراسم، سوم و هفت و چهلم برای نغمه از واجبترین آئینهای عزاداری است.
📍مسلمانانان در این حادثه کشته شدهاند، #بهاره_رهنما که اسلام نوینی را در فضای مجازی به مخاطبانش معرفی کرده چرا در این رابطه سکوت میکند؟
📍این حادثه از منظر بهاره رهنما، ترانه علیدوستی، مهناز افشار، حمید فرخنژاد، ستاره اسکندری، امیر حسین صدیق، امیر مهدی ژوله، محراب قاسمخانی عملیات تروریستی هست یا نیست؟
📍ملکه بسیاری از سلبریتیها (الیزابت) به دلیل این واقعه عمیقاً ناراحت شده است. مقتدای جهان اولی آنها (دونالد ترامپ) آنرا کشتاری وحشیانه توصیف کرده است و با اینکه این دو درباره این حادثه تروریستی موضع گرفتهاند، سلبریتیهای جهان اولی نسبت به این موضوع، در صفحات مجازیاشان که از هر تروریستی حمایت میکنند، چرا در قبال این حادثه خاموشاند؟
📍چرا #حمید_فرخنژاد نمیتواند اظهار نظر کند؟ ممکن است با مشکلات اقامتی در آمریکا مواجه شود؟ از سوی دیگر همه سلبریتیها مقتدایی دنیایی دارند. قطعاً فرخنژاد منتظر است که شیخ راشد آل مکتوم (اینجا) که دنیاساز خوبی است، این حوادث را محکوم کند و او به تاسی از این شخصیت، موضعی اتخاذ کند.
📍خانم #مهناز_افشار که صاحب رساله دکترای سبک زندگی جهان اولیها در فضای مجازی جهان سومی هستند با وجود اینکه ملکه الیزابت و ترامپ این حادثه را محکوم کردهاند، هیچ اظهار نظری در این رابطه نکردهاند. ژوله نیز که مختصص پیشگویی در همکاری با مهران مدیری است، چرا چیزی نمیگوید؟ مگر عمل تروریست، نقض قاعده جهان آزاد نیست؟ نقش دموکراسی نیست؟
📍راستی دین مورد تأیید سلبریتیها، جغرافیایی برجسته مطلوبشان، قواعد انسانی مورد پذیرششان، نگره اومانیستیشان چیست؟ اصلاً بر اساس کدام نقشه راه، کدام سلوک و روش انسانی مورد تأیید آنان است؟/مشرق
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ۸۲ وقتی برای تلف کردن نداشتم. ممکن بود جایی بره که گمش کنم! سریع برگشتم سمت ماشین و ر
🔹 #او_را ...
ادامه قسمت ۸۲
دوباره به اسپیکر نگاه کردم!
خلقت؟هدف؟
همون چیزی که دنبالش بودم...!!
از اینکه قسمت اول حرفشو نشنیده بودم دوباره حرصم گرفت و لبمو گاز گرفتم!
"اونوقت دیگه وقتت رو تلف نمیکنی!
حالا بگو ببینم هدف خلقت چی بود؟
تو که خودت،خودتو خلق نکردی!
پس کسی تو رو خلق کرده!
تو خلق شدی که به چی برسی؟!
مگه نمیتونست تو رو به شکل یه حیوون خلقت کنه؟
چرا انسان خلقت کرد؟!
به من بگو چرا؟؟"
تو دلم گفتم چرا!؟خب اگر میدونستم اینجا چیکار میکردم!😒
بگو دیگه!!
"برو از سازندت بپرس برای چی تو رو خلق کرده؟
میدونی بپرسی چی میگه؟
میگه من زمین و آسمون رو خلق کردم برای تو!
اما تو رو خلق کردم برای خودم!!!
خودش!!
تورو برای خودش خلق کرده!!
بفهم اینو!
بِکَن از این دغدغه هایی که برای خودت درست کردی!من که گفتم اینا برای چیه!
بیا برو...
تو کار مهم تری داری!
تو خلق شدی برای رسیدن به اون!!"
گیج و مات نشسته بودم و هرچی بیشتر سعی میکردم،
کمتر میفهمیدم!
حرفاش رو نمیتونستم تو ذهنم بالا پایین کنم!
هرچی میشکافتم ،به چیزی نمیرسیدم!!
نیم ساعت رو گذشته بود،
دلم نمیخواست برم...
اما حسابی دیرم شده بود!
یه نگاه دیگه به اسپیکر انداختم و بلند شدم!
"محدثه افشاری"
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ادامه قسمت ۸۲ دوباره به اسپیکر نگاه کردم! خلقت؟هدف؟ همون چیزی که دنبالش بودم...!! از ا
🔹 #او_را ...۸۳
وقتی اومدم بیرون ،تعجب کردم!
سر و ته کوچه رو نگاه کردم اما خبری از ماشینش نبود!!
اونقدر فکرم درگیر بود،که نمیتونستم به اینکه کجا رفته فکر کنم!
ماشین رو روشن کردم و راه افتادم!
تمام طول راه با خودم درگیر بودم!
"کدوم واقعیت رو باید قبول کنم!؟
منظورش چی بود؟
یعنی چی که آدم دیندار شاده؟
بعدم چه هدفی؟
کدوم خدا؟
اون میگفت خدا رو تو اتفاقات ببین!
این میگه خدا تو رو برای خودش خلق کرده!
اینا چی دارن میگن!!
اه...
دارم دیوونه میشم!
یعنی چی!"
بلند بلند با خودم حرف میزدم اما هرچی میگفتم،گیج تر میشدم!
اعصابم داشت خورد میشد!😣
"خاک تو سرت ترنم!
فکرتو دادی دست دو تا آخوند؟؟!
خر شدی؟؟
اینا خودشونم نمیدونن چی میگن،
فقط میخوان مردمو دنبال خودشون بکشونن!!
اونوقت توهم پاشدی افتادی دنبالشون؟؟
میخوای دوتا ریشو مشکلتو حل کنن!!؟
بابا هیچ هدفی برای انسان نیست!
نکنه میخوای بری دنبال خدایی که وجود نداره؟؟!😠"
تا خونه فکر کردم و غر زدم!
خیلی دیر شده بود.
با ترس و لرز وارد خونه شدم!
بابا رو یکی از کاناپه ها دراز کشیده بود.
مثل موش جلوی در ایستادم،
هیچی نداشتم که بگم!
بابا بلند شد و رفت سمت پله ها،
برگشت و خیره نگاهم کرد:
-فقط اگر بفهمم پات رو کج گذاشتی،من میدونم با تو!!
مواظب نمره های این ترمتم باش که بدجور به ادامه ی این آزاد بودنات بستگی داره!!
اخم ترسناکی رو صورتش بود!
مامان هم سرش رو تکون داد و پشت سر بابا رفت تو اتاق!
رفتم آشپزخونه، شامم رو برداشتم و بردم بالا تو اتاقم.
اعصابم از قبل هم خوردتر شده بود!
"اینهمه گند زدی،بس نیست؟
بفهمه افتادی دنبال آخوندا دیگه خودش اقدام به کشتنت میکنه!"😡
اینقدر عصبی و کلافه بودم که بعد از چندقاشق ،
قرص آرامبخشم رو خوردم و خوابیدم...!
نزدیکای ظهر بود که بیدار شدم.
سرم درد میکرد.😣
خودم رو راضی کردم که دیگه نرم دنبالش!
با این فکر که:
"من میخواستم بدونم کجاها میره و چیکار میکنه،
که حالا فهمیدم!
پس دیگه نیازی نیست که بازم برم!"
موفق شدم که مانتوم رو از تنم دربیارم و بشینم پای درسم.
هنوز ذهنم درگیر حرفایی بود که شنیده بودم و این نمیذاشت تمرکز کنم!
فردا امتحان سختی داشتم،
اما اصلا فکرم یک جا نمیموند!!
از یک طرف هم همش دلم میخواست بلند شم و برم دنبالش!
انگار عادت کرده بودم به این کار!
نگاهم به کتاب بود،
اما چشمام کلمات رو نمیدید!
نصف یکی از صفحه ها خالی بود،
خودکارم رو برداشتم و سعی کردم هرچی که فکرم رو مشغول کرده رو بنویسم!
"اون جلسه ، آرامش ، پذیرش واقعیت ، عدم افسردگی ، کدوم واقعیت ؟
من ، یک انسان ، چرا؟؟ ، هدف خلقت؟؟
برای خدا ، خدا ، دیدن و پرستیدن ، کجا؟؟ ، مشکلات ، اتفاقات
"اون" ، آرامش ، دیدن خدا ، اون جلسه"
دور کلمه ی اول و آخر رو خط کشیدم.
هر دو یکی بود!!
هیچی ازش نمیفهمیدم!
کلافه شده بودم!😫
هوا داشت تاریک میشد....
نفهمیدم چطور امتحان رو دادم،اما هرچی که به ذهنم میرسید نوشتم!
اینقدر فکرم درگیر بود که حتی نفهمیدم امتحان سختی بود یا آسون!
سریع از دانشگاه خارج شدم.
ظهر شده بود!
دیگه نتونستم خودم رو راضی کنم!
ماشین رو روشن کردم و راه افتادم!
این ساعت باید سر ساختمون میشد،
پس فایده نداشت برم محلشون.
با اینکه مطمئن بودم درست اومدم اما برای اطمینان بیشتر، دو سه بار ،سر تا ته خیابون رو رفتم و برگشتم!
حتی کوچه ها رو نگاه کردم!
اما ماشینش نبود!!
"یعنی امروز نیومده سرکار؟!"😳
با این فکر ،رفتم سمت خونش،
چندبار تو محلشون دور زدم اما بازم ماشینش نبود!!
نمیدونستم کجا رفته!
حتی نمیدونستم برای چی باز اومدم دنبالش!!
سرخیابونشون پارک کردم.هرجا رفته بود،بالاخره باید پیداش میشد!
نزدیکای تاریکی هوا رفتم طرفای مسجد،
اما بازهم خبری ازش نبود!
شاید رفته بود مسافرت!
با ناامیدی برگشتم خونه.
اما این ماجرا تا یک هفته ادامه پیدا کرد!
انگار آب شده بود رفته بود تو زمین!!
هرجایی که فکرم میرسید رفتم اما نبود که نبود!!
"محدثه افشاری"
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ...۸۳ وقتی اومدم بیرون ،تعجب کردم! سر و ته کوچه رو نگاه کردم اما خبری از ماشینش نبود!! او
🔹 #او_را ... ۸۴
مثل مرغ پرکنده شده بودم!
هیچ جا نبود!
حتی سه شنبه و پنجشنبه رفتم اونجایی که جلسه بود،اما نیومد....!
امتحاناتم تموم شده بودن!
با این درگیری های ذهنی واقعا قبول شدنم معجزه بود!!
مجبور شدم به گوشیش زنگ بزنم اما....
خاموش بود!!!📵
چند روز بعد وقتی که سر کوچشون به انتظار نشسته بودم،
یه وانت جلوی در نگه داشت و اسباب و اثاثیه ی جدیدی رو بردن تو خونه!
ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیر شد...💔
اون رفته بود....!!
اما کجا؟؟
نمیدونستم....😭
احساس میکردم یه کوه پشتمه...!
خسته و داغون به خونه ی مرجان پناه بردم!
-سلام ترنم خانووووم!چه عجب!یاد ما کردی!
-ببخشید مرجان...
خودت که میدونی امتحان داشتم!
خیلی وقت بود همو ندیده بودیم!
کلی حرف برای زدن داشت....
منم داشتم اما نمیتونستم بگم!
دلم میخواست گریه کنم اما حوصله ی اون کار رو هم نداشتم!!
تمام وجودم شد گوش و نشستم به پای حرفای صمیمی و قدیمی ترین دوستم!
پای تعریفاش از مهمونی ها....
از رفیق جدیدش...
از دعواش با مامانش
و دلتنگیاش برای داداشش میلاد!
-ترنم!!خوبی؟
-اره خوبم...چطور مگه؟
-آخه قیافت یجوریه!!
واقعا خوب به نظر نمیای!😕
-بیخیال مرجان!مشروب داری؟
-اوهوم.بشین برم بیارم.
باورم نمیشد که رفتن اون منو اینقدر بهم ریخته!
بار آخر از دست مشروب به خونش پناه برده بودم و
حالا از نبودش به مشروب!
نه!
این اونی نبود که من دنبالشم!
من آرامشی از جنس اون میخواستم نه مشروب!!
تا مرجان بیاد بلندشدم و مانتوم رو پوشیدم!
-عه!!کجا؟؟سفارشتو آوردم خانوم!😉
بغلش کردم و گونهش رو بوسیدم!
-مرسی گلم،ببخشید!
نمیتونم بمونم!
یه کاری دارم،باید برم.
قول میدم ایندفعه زودتر همو ببینیم!🙂
با مرجان خداحافظی کردم و رفتم تو ماشین!
سرم رو گذاشتم رو فرمون.
نمیتونستم دست رو دست بذارم.
من اون آرامش رو میخواستم!!
به مغزم فشار آوردم!
کجا میتونستم پیداش کنم!؟
یدفعه یه نوری گوشه ی مغزم رو روشن کرد!
دفترچه!!!!😳
با عجله شروع به گشتن کردم!
نمیدونستم کجای ماشین پرتش کرده بودم!
بعد ده دقیقه،زیر صندلی های پشتی پیداش کردم!!
جلد طوسی رنگش،خاکی شده بود!
یه دستمال برداشتم و حسابی تمیزش کردم!
نیاز به تمرکز داشتم!
ماشین رو روشن کردم و رفتم خونه!
دو ساعت بود دفترچه رو ورق میزدم اما هیچی پیدا نکردم.
هیچ آدرس و نشونه ای ازش نبود!
فقط همون نوشته های عجیب و غریب...!
با کلافگی بستمش و خودم رو انداختم رو تخت و بغضم رو رها کردم!😭
غیب شده بود!
جوری نبود که انگار از اول نبوده!!
چشمام رو با صدای در ، باز کردم!
مامان اومده بود تا برای شام صدام کنه.
نفهمیدم کی خوابم برده بود!!
سر میزشام، بابا از نمره هام پرسید.
احساس حالت تهوع بهم دست داد،
سعی کردم مسلط باشم،
-هنوز تو سایت نذاشتن.
-هروقت گذاشتن بهم اطلاع بده.
یه بیمارستان هست که مال یکی از دوستامه.
میخوام باهاش صحبت کنم بری اونجا مشغول به کار بشی!
-ممنون،ولی فعلا نمیخوام کار کنم!
-چرا؟؟😳
-امممم....خب میخوام از تعطیلات استفاده کنم.
کلاس و مسافرت و...
-باشه،هرطور مایلی.
ولی همه ی اینا بستگی به نمراتت داره!
سرم رو تکون دادم و با زور لبخند محوی زدم!
ساعت یک رو گذشته بود،
اما خواب بد موقع و افکاری که تو سرم رژه میرفتن،مانع خوابم میشدن!
به پشتی تخت تکیه داده بودم و پاهام رو تو شکمم جمع کرده بودم!
سرم داشت از هجوم فکرهای مختلف میترکید!!
هنوز فکرم درگیر حرف هایی بود که شنیده بودم!
افکارم مثل یه جدول هزار خونه که فقط ده تا حرفش رو پیدا کردم،پراکنده بود!!
نمیدونستم چرا!اما از اینکه دنبال بقیه ی حرفها برم ،میترسیدم!
احساس میکردم میخوان مغزم رو شست و شو بدن!
اما از یک طرف هم نمیتونستم منکر این واقعیت بشم که یه آرامشی رو از یادآوریشون احساس میکردم!
با دودلی به دفترچه نگاه کردم!
"محدثه افشاری"
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI