🔶🔷🔶🔷
رفته بودم گردانش سری به او بزنم. موقع ناهار بود. وقتی دیدند برادرش هستم، کمی بیشتر از بقیه غذا گذاشتند جلوم. داوود نگاهم کرد. متوجه شد. آمد و محترمانه آن مقدار اضافه را از غذا جدا کرد و داد دست همانی که غذا را برایم گذاشته بود. نگاه تندی به او کرد و گفت: «داری بیت المال رو حیف و میل میکنی. برو این رو بده تدارکات. بگو اضافه است.»
شهید #داوود_دانایی