دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
#سعدی
@AZARKHAVARAN
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
#سعدی
@AZARKHAVARAN
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
#سعدی
@AZARKHAVARAN
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
#سعدی
@AZARKHAVARAN
تا کی ای دلبر ، دل من بار تنهایی کشد؟
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
•| #سعدی |
@AZARKHAVARAN
تو راستی کن و با گردش زمانه بساز
که مکر هم به خداوند مکر گردد باز
#سعدی
@AZARKHAVARAN
با چون خودی درافکن اگر پنجه میکنی
ما خود شکستهایم چه باشد شکست ما
#سعدى
@AZARKHAVARAN
زکات لعل لبت را بسی طلبکارند
میان این همه خواهندگان به من چه رسد
#سعدی
@AZARKHAVARAN
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
#سعدی
@AZARKHAVARAN
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
#سعدی
@AZARKHAVARAN
🌸
همه دانند که سودا زدهی دلشده را
چاره صبر است
ولیکن چه کند؟
قادر نیست...
👤 #سعدی
@AZARKHAVARAN
.
هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست 🌹
#سعدی
@AZARKHAVARAN
گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمیرود از سر هوای یار
#سعدی
@AZARKHAVARAN
ترسم که نمانم من از این رنج دریغا
کاندر دل من حسرتِ روی تو بماند...
👤 #سعدی
@AZARKHAVARAN
.
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی میشود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت میخورد چندین مخور غم
#سعدی
@AZARKHAVARAN
🔻دشنام و صبر
یکی از پسران هارون پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد.
هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی.
هارون گفت:ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم.
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که، چون خشم آیدش، باطل نگوید
حکایتهای #سعدی
اشعار #سعدی
#گلستان
@AZARKHAVARAN
🔻مردم آزار
مردمآزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر درویشی زد. درویش را مجال انتقام نبود. سنگ را نگاه همیداشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟ گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟ گفت: از جاهت اندیشه همیکردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم.
ناسزایی را که بینی بخت یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نداری ناخن درنده تیز
با ددان آن به که کم گیری ستیز
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش بر آر
حکایتهای #سعدی
@AZARKHAVARAN
🔻مرد پارسا
یکی از پادشاهان پارسایی را دید، گفت: هیچت از ما یاد میآید؟ گفت: بلی، هروقت که خدای را فراموش میکنم.
هر سو دَوَد آن کَش ز بر خویش براند
وان را که بخواند به درِ کس ندواند
حکایتهای #سعدی
#گلستان
#شعر
@AZARKHAVARAN
🔻 دوست و دشمن
🔰غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست
🔰وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست
🔰فردای قیامت این بدان کی ماند
🔰کان کشتهٔ دشمنست و آن کشتهٔ دوست
#شعر
#سعدی
@AZARKHAVARAN
🔻مصیبت و معصیت
پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمیشد. مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی. پرسیدندش که شکر چه میگویی؟ گفت: شکر آن که به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کاو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
حکایتهای #سعدی
#گلستان
#شعر
@AZARKHAVARAN
🔻نرود میخ آهنین بر سنگ
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریه کاروان
لقمان حکیم در میان آن کاروان بود. یکی از افراد کاروان به او گفت: «این رهزنان را موعظه و نصیحت کن، بلکه مقداری از اموال ما را به ما پس دهند، زیرا حیف است که آن همه کالا تباه گردد.»
لقمان گفت: « سخن گفتن با این افراد فایده ای ندارد.»
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد از او به صیقل زنگ
به سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنین بر سنگ
سپس گفت: تقصیر خودمان است. ما مقصریم و حالا گرفتار کیفر گناهمان شدهایم. اگر این بازرگانان پولدار، به بینوایان کمک میکردند، بلا از آنها رفع می شد.
به روزگار سلامت، شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین، بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده و گرنه ستمگر به زور بستاند
حکایتهای #سعدی
#گلستان
@AZARKHAVARAN
🔻 دوست
چون دل ز هوای دوست نتوان پرداخت
درمانش تحمل است و سر پیش انداخت
یا ترک گل لعل همی باید گفت
یا با الم خار همی باید ساخت
#شعر
#سعدی
#رباعیات
@AZARKHAVARAN
🍁مردمآزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجال انتقام نبود. سنگ را نگاه همیداشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد و در چاه کرد.
🍁درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت. گفتا: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟
🍁گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی. گفت: چندین روزگار کجا بودی؟
🍁گفت: از جاهت اندیشه همیکردم، اکنون که در چاهت دیدم فرصت غنیمت دانستم.
ناسزایی را که بینی بخت یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نداری ناخن درنده تیز
با ددان آن به که کم گیری ستیز
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش بر آر
#سعدی
گزارش برپایی اقامه باشکوه نماز وحدت در امامزاده شاهمراد آذرخواران
✍نماز وحدت به امامت امام جمعه محترم شهرستان حاج آقا اسدپور با حضور مسئولین شهرستانی،مدیران ادارات مختلف، امام جماعت روستا حاج آقا هاشمی، ریاست آموزش و پرورش، معاونت پرورشی و تربیت بدنی ، کارشناسان حوزه پرورشی و تربیت بدنی، بخشدار، دهیار، شورای روستای آذرخواران و دانش آموزان مدارس #سعدی، #ارتفاعی، #صلصالی، #نوابصفوی و #رضوان برگزار گردید.
🌸پس از پایان نماز و خیرمقدم گویی آقای میرحاج، امام جمعه محترم به ایراد سخنان مهمی درباره نماز پرداختند و به دارندگان نام هاي علی، رضا، فاطمه و معصومه جوایز نقدی تقدیم نمودند.
🔅سه شنبه ٢۵ اردیبهشت ١۴٠٣
🌷مدیریت آموزش و پرورش بخش مرکزی شهرستان جرقویه
معاونت پرورشی و تربیت بدنی
#برنامه_فراگیر_پرورشی
#نور_چشم
👇👇👇👇