این راز را حالا میدانم که در هنر برای واسطه بودن بینرویا و مخاطب باید ناخودآگاه روایت کرد. باید خودت با روایتت همراه و همدل بشوی و به خوابش بروی، بگذاری دستهایت خودشان فوت و فن آموخته را اجرا کنند.
#زان_تشنگان
@AaVINAa
خواستم جابهجا بشوم که پاهایم گیر کردند به کابل متصل به دوربین. دوربین و سهپایه سقوط کردند رو به فرق سر پیرمرد طاس بیکلاهی که هر شب سر جای خودش بیذرهای تغییر، تکیه میداد به تخت. خیز برداشتم و دوربین را مثل بچهای که از تابِ بازی توی تحویل میگیرند، توی بغل قاپیدم. دیدم که میرحسین داداچی کتری به دست، میان بخار آب جوشی که بالا میآمد با باز کردن چروکهایی که به پیشانیاش دویده بود، نفس راحتی کشید. لبخندی زد و با سری که به علامت تأیید و تشویق تکان میداد، حمایتم کرد.
#زان_تشنگان
@AaVINAa