eitaa logo
آۅیــــ📚ـــݩآ
1.4هزار دنبال‌کننده
766 عکس
95 ویدیو
3 فایل
🌱اینجا دوستانی جمع شده‌اند که تار و پود دوستی‌شان را خواندن و نوشتن در هم تنیده است... رمان در حال انتشار: ادمین پاسخگو: @fresh_m_z ادمین تبادل: @Zahpoo1 ما را به دوستانتان معرفی کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3611426957Cb2549f554b
مشاهده در ایتا
دانلود
این راز را حالا می‌دانم که در هنر برای واسطه بودن بین‌رویا و مخاطب باید ناخودآگاه روایت کرد. باید خودت با روایتت همراه و همدل بشوی و به خوابش بروی، بگذاری دست‌هایت خودشان فوت و فن آموخته را اجرا کنند. @AaVINAa
خواستم جابه‌جا بشوم که پاهایم گیر کردند به کابل متصل به دوربین. دوربین و سه‌پایه سقوط کردند رو به فرق سر پیرمرد طاس بی‌کلاهی که هر شب سر جای خودش بی‌ذره‌‌ای تغییر، تکیه می‌داد به تخت. خیز برداشتم و دوربین را مثل بچه‌ای که از تاب‌ِ بازی توی تحویل می‌گیرند، توی بغل قاپیدم. دیدم که میرحسین داداچی کتری به دست، میان بخار آب جوشی که بالا می‌آمد با باز کردن چروک‌هایی که به پیشانی‌اش دویده بود، نفس راحتی کشید. لبخندی زد و با سری که به علامت تأیید و تشویق تکان می‌داد، حمایتم کرد. @AaVINAa