eitaa logo
اَندَر احوالات؛
1.8هزار دنبال‌کننده
621 عکس
220 ویدیو
0 فایل
- هوالمعشوق . * اینجا ؟ همون کنج ِخلوت ِروزای ِسختمون ؛ بیاید باهم قلم به دست بگیریم ✍🏼 ! . ششمیـن روز از چهارمین ماه ِچهارصد و سه . - در انتظار تو موهـٰایم سپید شدند اجازه هست تو را زندگي خطاب کنم ؟🤍 https://daigo.ir/secret/4722203364
مشاهده در ایتا
دانلود
«دوستت دارم. قربانت برم. دوستت دارم. می‌خواهمت. با پوست تنم می‌خواهمت. توی رختِ خوابم که می‌غلطم همه‌اش انتظار دارم که چشم‌های تو را نزدیک چشم‌های خودم پیدا کنم، اما نگاهم پر از سفیدی ملافه‌ها می‌شود.» از نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان🔖 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‎⌞ @Aahvalat
«دعيني أقولُ بكلِّ اللغات التي تعرفينَ والتي لا تعرفينَ: أُحبُّكِ أنتِ.» بگذار تا با تمام زبان‌هایی که می‌دانی و نمی‌دانی بگویم: "دوستت دارم"🤍☕ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‎⌞ @Aahvalat
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مخاطب خاص 🫀🫂 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‎⌞ @Aahvalat
هدایت شده از گسترده ⁵ساعته یاپراک🌿🌊
درو محکم بستم که سمت در هجوم آورد .. -باز کن این دره لامصبو لعن.ی؛ نمیخوام دست روت بلند کنم .. +جرعت هم داری رو سوگلی خان دست بلند کنی؟ دندون قروچه ای کرد و گفت: -ببند اون دهنتو .. صد بار گفتم جلوی من حرف از اون ک.افت نزن .. زبونم رو براش بیرون آوردم و گفتم: -فعلا که کاری نمیتونی بکنی بدبخت؛ همونجا بمون تا بپوسی .. شبیه شاهزاده ها تعظیم کردم و خواستم برم که در با صدای بدی شکسته شد و به سمتم هجوم آورد ..🤫🚷🔥 https://eitaa.com/joinchat/2788688966C27a24d54bb
هدایت شده از اَندَر احوالات؛
شبت بخیر چون هیچ کس نباید بدون شب بخیر بخوابه :))))🌓 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‎⌞ @Aahvalat
هدایت شده از گسترده‌پناه
- امشب خواستگاریمه اگه میشه بهم مرخصی بدید برم به کارای خواستگاریم برسم. به آنی چشاش خونی شد: - که خواستگاریته؟ اون احمق کیه که جرعت کرده بیاد خواستگاریت؟ حرصی اخم کردم: - یه آقای خوشتیپ و جذابه که ازم خوشش میاد! بلند شد و با نزدیک اومدنش توپید: - عکسشو ببینم! سریعععع. نچی کردم و گوشیمو عقب کشیدم که یهو از دستم کشید و با دیدن عکس خودش روی صفحم خشکش زد....❌🙈 https://eitaa.com/joinchat/4259906584Ce2e81bdc93
هدایت شده از گسترده‌پناه
دختره پسر مذهبی محل رو گیر آورده و مجبورش میکنه دوماد ننش بشه😔🤌🏼😂به جرعت میتونم بگم طنز ترین رمان ایتاست! از وقتی که شروع به خوندنش کردم انقدر خندیدم مامانم به عقلم شک کرده🙊😜 https://eitaa.com/joinchat/4259906584Ce2e81bdc93
هدایت شده از گسترده‌پناه
از درد گریه کردم که با بغض مردونه اش پچ زد +زن من برای پول خدمتکار شده؟؟ وقتی مهمونی ام باید ببینم زن من داره نوکری مردی رو می‌کنه که التماس می‌کنه باهاش قرارداد ببندم اره؟؟ به قطره اشک از چشمم میریزه که...🤯👇🏿🚷 https://eitaa.com/joinchat/4259906584Ce2e81bdc93
📬💌 می رسد این روزها بر دست دلبر نامه ام تا بخواند حرف های گرم را در نامه ام چنل پستچی 🚲 اولین کانال نامه رسون ایتا..👀💌 بیا اینجا و حرف دلتو با ی نامه بهش بگو:)) ی لبخندم بیار رو لبش‌ جای دوری نمیره،فقط جای خودتو داخل قلبش محکم تر میکنی🫀 منتظرتم رفیق😉 @Postchi2002
هدایت شده از تضمینی گسترده ⁵ساعته یاپراک
من یه دختر هفده ساله. تو سالای آخر جنگ وقتی هنوز بدنیا نیومده بودم پدر و مادرم بین‌شون اختلاف افتاد و از هم جدا شدند. مادرم با یه جواب آزمایش جعلی منو از پدرم مخفی کرد و همراه پسرعموش از ایران رفت. تا چندین سال فکر می‌کردم کامران پدرمه و برام عجیب بود، که چرا اینقدر از من بدش میاد و از آزار دادنم لذت می‌بره! تا اینکه یه شب که باهاش تو خونه تنها موندم، قبل از اینکه جلوی چشمای ترسیدم اوردز کنه با بی‌رحمی واقعیت‌ها رو برام فاش کرد... https://eitaa.com/joinchat/3648127820Cebc683f87f حالا من برگشتم ایران. برگشتم. دچار اختلال اضطراب شدم ولی برگشتم. پدرم حالا یه پزشک متخصص سرشناس گوارش تو تهرانه. دکترمحمدمحبی و با تنها زندگی می‌کنه. یه جوون‌غیرتی‌نظامی، که روی عموی جانبازش ماه می‌بینه...! قراره منم بعنوان یه مهمون آشنای دور چندماه کنارشون زندگی کنم، یه آشنای دور که اومده، تا سال‌هایی که حسرت کشیده رو ازشون بگیره... https://eitaa.com/joinchat/3648127820Cebc683f87f ♥️🌱 .