ـ♥️🌿." لحظاتی باخاطره شهدا
< #روایت_عشق >🙃♥️
😔روزی که برای خداحافظی، برای اعزام آمد، دست انداختم دور گردنش و گفتم: دیدی آخر راهئ شدی؟! »😢
دستش روی کولم بود که گفت:« تورو خدا دعاکن مشکلی پیش نیاد! »
گفتم:
« خیالت راحت ، فقط رفتی حرم حضرت زینب دعام کن ؛ یه دونه پرچم هم برام بیار. »😌
چشم انداخت توی چشمم و گفت:« من که دیگه برنمیگردم 🙂! »
گفتم: تو بچه داری ، دلت میاد؟ ☹️
دستش را زد به گردنش و گفت:
« اینرومیبینی ؟ باببریدنه😍!»
💔🙂
^ #شهید_محسن_حججی🕊^
#همسر_شهید
ـ ــ ـــ ــــ ــــ ــــــ ــــ ــــ ـــ ــ
@AbCDEhh