هرتلاشیڪهبڪنیهرشڪستیڪهبخوری💔
#اشڪالیندارع...
دوبارهتلاشڪن💪🏻دوبارهشڪستبخور😉
#دنیاازآنتوست🌍🤍
تهشکهقرارهبميريم...💅🏻!
“پس بذار از زندگى كردن نترسيم”ها؟
ريسك كنيم،بدويم،برونيم،مهمونیبریمورزشکنیم
بخوابیم،موزيكامونوگوشبديم،كتاببخونيم،فيلم
ببينيم،سفركنيمآشپزی کنیم،خریدکنیم،بخنديم
وزندگىكنيم...🩷🪷
#تراپیستمگفت
ینفر پشت در اتاق گیر افتاده و کمک میخواد و تو
تنها نفری هستی که میتونی نجاتش بدی و تو هیچ
چیزی نداری که بتونی باهاش در و بشکنی و باز کنی
چیکار میکنی؟🤔
گفتم: من در و میشکنم
گفت: نمیشکنه
گفتم: کمک میخوام از کسی
گفت: کسی نیست که بخواد کمکت کنه
گفتم: هیچکاری نمیتونم بکنم؟
گفت: نه
گفتم: پس باید چکار کنم؟
گفت: #رهاکن
گفت: اونی که تو اتاقه، گذشته ی توئه
و اون هی داره خودش رو به تو یادآوری میکنه
اما تو کاری نمیتونی براش بکنی🤷🏻♀💘
#پسبایدرهاشکنیꔷꔷ
واین بسیار دردناکه ولی تنها راه نجاته🌱🌸
خلاصه که رها کنید بچه ها...
انگار کلید سعادت در رها کردن گذشته اس..
حنیفا | کتـاب | رمـان
آوین #پارت37 منم با دیدن اون موجود پرت شدم توی یک جای گرم و نرم اولش فکر کردم ، رفتم توی بغل صبا ،
آوین
#پارت38
وقتی که سوار ماشین شدیم ، به صبا گفتم رانندگی کنه
همین الانم چون که گواهینامه نداشتم
کلی خلاف رفته بودم
-ای صبا خدا لعنت کنه
صبا تو نمیدونی من از فیلم ترسناک میترسم
-این رو ول کن ، بگو ببینم توی سینما تو بغل کی
جا خوش کرده بودی
-اول اینکه یک ثانیه بود و سریع بغلش اومدم بیرون
دوم اینکه فکر کردم تویی نه اون پسره که اندازه ی خرس بود
-اوکی منم باورم شد
دست از کل کل برداشتم ، اگر تا صبح هم با صبا صحبت میکردم یا بحث میکردم ، همیشه ی خدا جواب داره که دهن دیگران را ببنده
.............
روی دراز کشیده بودم، و داشتم به امشب فکر میکردم
چرا وقتی پریدم بغل پسره
ناراحت نشدم و یک حس ناشناخته داشتم
صدای پیامک گوشیم اومد
بلند شدم که ببینم کیه
که یهو گوشی شروع کرد به زنگ خوردن
شماره ی ناشناس بود ، جواب دادم.
- به به بانوی چشم قشنگ برداشت
-شما ؟؟
-وای وای نمیدونی من کیم
یکم که، فکر کردم ، دیدم صدای همون پسره هست
-آقا پسر میشه اینقدر مزاحمت ایجاد نکنید
مگر نه مجبورم برم ازتون شکایت کنم
╭┈┈┈┈┈─────❥ 𝙟𝙤𝙞n
╰┈➤@Aban140400 🎀
آوین
#پارت39
-اول اینکه آقا پسر نه ، اسم دارم ، اسمم آریا هست .
خوشگلم ، مگه زنگ زدن و پیام دادن به ......
دیگه بقیه ی حرف هاش رو نشنیدم ، چقدر این اسم برام آشنا هست .
گوشام سوت کشید و سرم گیج رفت ، که یهو چشمام سیاهی رفت و ، سیاهی مطلق .......
.........
چشمام رو که باز کردم ، همه جا سیاه بود .
فقط یکی اسمم رو صدا میکرد
-آوین، آوین ، آوین ......
چقدر این صدا که اسمم رو صدا میزد آشنا بود برام ، برگشتم و یک خانم رو دیدم ، که کنار یک مرد حدود ۴۰ سال وایساده بود .
اون طرف من و یک پسر وایساده بودیم، قیافه ی همه مشخص بود به جز اون پسره، صورتش تار بود و هرچه میکردم ، صورتش را ببینم مشخص نبود .
من یک چادر سفید سرم بود ، و با گریه کنار همون پسره وایساده بودم ، اون طرفم یک دختر همسن و سال خودم وایساده بود ، و با بغض به من خیره شده بود .
╭┈┈┈┈┈─────❥ 𝙟𝙤𝙞n
╰┈➤@Aban140400 🎀
خوشحال میشم نظراتتان را ببینم 🌿♥️
https://daigo.ir/secret/21921828103
برایکسیکهبایدامشباینراببیند...
قلبشماخوبمیشود🤍
اشکهایشماخشکمیشود🫧
فصلشماتغییرمیکند🌬
امشباستراحتکنکهبدانی
طوفانتمامخواهدشد...🪷🐋"
#شبتوندرپناهخدا🌚🌸
#فرداتونقشنگترازامروز🥰🤞🏻
ممنونواسههمراهۍونگاهزیباتونツ