eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
668 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام_مولای_مهربانم❤ هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم عهد میکنم با شما، هر روز که میگذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ باز هم ساعت دلم به وقت یادت کوک شد دلبر بےنشانم ؛ بهار یادت همیشه در وجودم سبز خواهد ماند برگرد .......... مولاجان امروز ، اگرچه دوباره چشم‌هایم از خواب برخواسته و ناکام ماندند؛ اما دل خوش شدم از اینکه یک روز ، به دیدارتان نزدیک‌تر شدم و شاید همین امید و آرزوے دیدار است ، که در این وانفساے بلا مرا به زندگے امیدوار کرده. دلتنگے این روزهاے من براے شما قابل وصف نیست من هر روز وعده آمدنتان را به دل بےقرارم مژده میدهم نمیدانم زمان ظهورتان را درک خواهم کرد یا نه؟ اماآقاجان اگر آمدے من نبودم حلالم کن.😔 در افق آرزوهایم تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای امام زمانم چه کنم؟ ⭕️ عهد مؤمنین با (عج) 👤 ... نگاهت رو خرج کن اونطوری که امام زمان علیه السلام توقع داره درغیراینصورت قطعا در راه شیطان خرج میشه.دست همینجور پا همینجوروهمچنین افکارت،قدرتت،زبانت،کلامت و... ➖➖➖➖➖➖➖
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ❣رفیق ترینِ رفیقها، حضرت حجت (عج) 💜 داستان زیبای مردی که عاشق حضرت حجت -عج- بود 💞 دلمان را به آقا بدهیم...
4_5785226561510703868.mp3
3.27M
و تو تنهــا خورشیـ☀️ـدِ عالَمی! وای بر من، آنقدر به ستاره های دور و برم خو گرفته ام، که انگار اصلاً نمی بینمت! ✨تا دیـر نشـده... چشمانم را برای دیدنت بینا کن (یا ابن الحسـن)
💫🌸🌸🌸 خورشیدِ نجیبِ آسمان، معصومه(س) محبوبهٔ زینبی نشان؛ معصومه(س) تو فاطمهٔ ثانی و در حُجب و حیا؛ الگوی تمام دختران، معصومه(س)! پیشاپیش روز دختر بر همه دختران سرزمینم مبارک👏👏👏👏👏👏👏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت وششم🌹 این داستان👈 محمد مهدی شب بود که تلفن زنگ زد ... محمد مهدی ... پسر خاله مادرم بود ... پسر خاله ای که تا قبل از بیماری مادربزرگ ... به کل، من از وجود چنین شخصی بی اطلاع بودم ... توی مدتی که از بی بی پرستاری می کردم ... دو بار برای عیادت اومد مشهد ... آدم خون گرم، مهربان، بی غل و غش، متواضع و خنده رو ... که پدرم به شدت ازش بدش می اومد... این رو از نگاه ها، حالت ها و رفتار پدرم فهمیدم ... علی الخصوص وقتی خیلی عادی ... پاش رو در می آورد و تکیه می داد به دیوار ... صدای غرولندهای یواشکی پدرم بلند می شد ... زنگ زد تا اجازه من رو برای یه سفر مردونه از پدرم بگیره ... اون تماس ... اولین تماس محمد مهدی به خونه ما بود ... پدرم، سعی می کرد خیلی مودبانه پای تلفن باهاش صحبت کنه ... اما چهره اش مدام رنگ به رنگ می شد ... خداحافظی کرد و تلفن رو با عصبانیت خاصی کوبید سر جاش ... - مرتیکه زنگ زده میگه ... داریم یه گروه مردونه میریم جنوب... مناطق جنگی ... اگر اجازه بدید آقا مهران رو هم با خودمون ببریم ... یکی نیست بگه ... و حرفش رو خورد ... و با خشم زل زد بهم ... - صد دفعه بهت گفتم با این مردک صمیمی نشو ... گرم نگیر ... بعد از 19، 20 سال ... پر رو زنگ زده که ... که با چشم غره های مادرم حرفش رو خورد ... مادرم نمی خواست این حرف ها به بچه ها کشیده بشه ... و فکرش هم درست بود ... علی رغم اینکه با تمام وجود دلم می خواست باهاشون برم مناطق جنگی ... عشق دیدن مناطق جنگی ... شهدا ... اونم دفعه اول بدون کاروان ... اما خوب می دونستم ... چرا پدرم اینقدر از آقا محمدمهدی بدش میاد ... تحمل رقیب عشقی ... کار ساده ای نیست... این رو توی مراسم ختم بی بی ... از بین حرف های بزرگ ترها شنیده بودم ... وقتی بی توجه به شنونده دیگه ... داشتن با هم پشت سر پدرم و محمد مهدی صحبت می کردن ... دارد........🍃
16.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به دخترانی که پدران‌شان رفتند تا دختران سرزمینم با آرامش روز دختر را جشن بگیرند.
ازامام زمان به:‌شیـعیـآن اگـر‌دعآ‌ڪنید برایِ‌دعایتان‌آمین‌میگویـم.. وچنانچه‌دعآنڪنید مـن‌برایتان‌دعا‌میڪنم.. برایِ‌لغزش‌هآیتان‌استغفـار‌میڪنم.. حتـی‌بـویِ‌شمارا‌دوست‌دارم..♥️ 🌱 |
مهدی جان... بـر درت اشـک و آه آورده ام هم سرشک خجلت و هم گناه آورده ام هـم گنـاه آورده ام هـم پنـاه آورده ام دیده از جرمم بپوش اشک و آهم را ببین دستـم بگیــر از پا نشستم یک عمر عهدم را شکستم