❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💚 ای دل #بشارت میدهم
خوش روزگارے میرسد
🦋هم درد و غم طی میشود
هم #شهریارے میرسد
💚 گر ڪارگردانِ جهان
باشد #خداے مهربان
🦋این ڪشتیِ طوفان زده
هم بر #ڪنارے میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
⚘﷽⚘
یابنالحسن♡
ما یقین داریم که شما
جایےخیلے دورتر از این روزهاےِ ما
حتے جایے دورتر از روزهاےِ نیامدن ما،
ایستادهاید.
دستان پدرانه تان را بر سر زندگے
تکتکمان سِپر بلا کرديد
و زیر لب برایمان دعا میخوانید.
براے حفظ جان و مال و فرزندان مان
براے دورے از بےاعتقادے و مريضے و فقر
و از تمام فتنههاے دوران سیاهِ غیبت،
به درگاهِ خدا براے ما و
به جاے ما طلب بخشش میکنید.
براے ما شیعیان آخرالزمان؛
براے دلهاے آشفته یمان والعصر
میخوانید
و به احوال و اوضاع یمان
حتےاز خود ماهم آگاهترید.
ما هر که باشیم
هرطور که باشیم
در این دنیاے پر از بلا
در این وادے پر از خطر
فراتر از هر زمان و مکان
شما را داریم "باباجان"...
ما دل گرم هستیم
به دستانِ پر مُهر پدرانهے شما
به بدرقهے دعاهاےخيرتان
در حقِّ تك تك ما
ببخش كه نگران مےشویم
و ته دل هایمان قرص نيست به بودن شما
ببخش كه فراموش مےكنيم
بركتِ وجود و حضور و دعاے شما را
و ببخش كه فراموش مےكنيم شما را. . .
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#خانواده_در_آخرالزمان
⭕️ دورانی که آفت ها به ریشه می زند!
🔹 از منظر احادیث اسلامی، بنیاد خانوادهها در آخرالزمان به شدت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنهها و آفتهای فراگیر، در تمام خانههای شرق و غرب عالم نفوذ خواهد کرد؛
نه تنها فرزندان، که پدران و مادران را نیز فرا خواهد گرفت.
⭕️ در آخرالزمان، خواهی دید که پدران و مادران، از فرزندان خود به شدت ناراضی اند و عاقّ والدین شدن رواج یافته است. (١)
⭕️حرمت پدران و مادران سبک شمرده میشود. (٢)
⭕️فرزند به پدرش تهمت میزند، پدر و مادرش را نفرین میکند و از مرگ آنها مسرور میشود. (٣)
⭕️ در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانوادهها بسیار خواهد شد. (۴)
⭕️ در آن زمان، فتنه ها چونان پارههای شب تاریک، شما را فرا میگیرد و هیچ خانهای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمیماند؛ مگر اینکه فتنهها در آن داخل میشوند. (۵)
📚 ١ و ٢- اصول کافی، ج ٨، ص ٣١؛
٣- بحارالانوار، ج ۵٢، ص ٢۵٩، باب ٢۵؛
۴- منتخب الأثر، ص ۴٣٣؛
۵- الملاحم و الفتن، ص ٣٨
➖➖➖➖➖➖➖
م
🌼امام مهدے(عج)
【إنّا يُحيطُ عِلمُنابأنبائِكُم ولايعَزُبُ عَنّاشَىءٌمِن أخبارِكُم】
↫❪ما ازهمه خبرهاے شما آگاهيم وچيزے ازخبرهاے شما از ماپنهان نيست❫
📕بحارالأنوار ج53 ص175
#حدیث_جانان
➖➖➖➖➖➖➖
⭕️ مهدی در میان شماست
💖 #امام_صادق:
🌸 صاحب اين امر (#حضرت_مهدی) ميان آنان آمد و شد نمايد در بازارهايشان گام بردارد و قدم بر فرشهاى ايشان گذارد و آنان او را نمیشناسند
تا اينكه خداوند او را اجازه فرمايد كه خودش را معرفى كند همان گونه كه خداوند #يوسف را اجازه فرمود در آن هنگام كه برادرانش به او گفتند: «آيا حتما تو خود، يوسف هستى؟
پاسخ داد: آرى من يوسفم.
◀️«صاحب هذا الأمر يتردد بينهم و يمشي في أسواقهم و يطأ فرشهم و لا يعرفونه حتى يأذن الله له أن يعرفهم نفسه كما أذن ليوسف حين قال له إخوته «إنك لأنت يوسف قال أنا يوسف»
📘الغيبةنعماني ص: 164
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چکار کنیم امام زمان از دست ما راضی باشه.
#بسیار_زیبا_وشنیدنی
#استاد_دارستانی
نشر با ذکر #صلوات🌹
لینک کانال : @Abbasse_kardani
❓بعد از ظهور حضرت مهدی(عج) چه اتفاقاتی می افتد؟
☘1- علم به اوج خود می رسد و جهل و نادانی از بین می رود
☘2- بسیاری از گمراهان هدایت می شوند
☘3- ظلم و جور برطرف شود و عدالت و امنیت تمام جهان را فرا گیرد
☘4- زمین گنج ها و برکات خود را آشکار می کند(طلا و نقره روی زمین انباشته میشود)
☘5- تمام فقرا بی نیاز می شوند به طوری که کسی برای گرفتن خمس و زکات پیدا نشود
☘6- تمام مریض ها خوب می شوند و کورها بینا می گردند و پیرها جوان میشوند
☘7- باران به قدر کفایت ببارد و کل کره زمین مثل مخملی سبز و خرم شده و تمام درختها میوه دار شوند
☘8- بدنها سالم و عمرها طولانی شود
☘9- ويرانه اي روي زمين نمي ماند مگر اينکه حضرت مهدي (عج) آن را آباد ميسازد.
☘10- اشرار نابود شوند و اخیار (خوبان) باقی بماند.
☘11- کینه از دل مردم برود و دلها با هم مهربان گردد.
☘12- رحمت خداوند متعال و گشایش الهی مردم را فرا گیرد
☘13- امام زمان عجل الله در هر سال دو عطیه و در هر ماه دو شهریه به مردم پرداخت می نماید.
☘14- به مردم مومن به اندازه چهل نفر نیرو داده خواهد شد و دلهایشان مانند پاره آهن(در راه دین سخت و محکم) می گردد.
☘15- شیعیان از راه دور امام زمان عجل الله را می بینند و با آن حضرت صحبت می کنند
☘16- تمام مرزها برداشته شده و همه ی کره زمين تحت يک حکومت خواهد بود.
☘17- گروهی از مومنین زنده شده و برای یاری امام به دنیا بر میگردند.
☘18- هر مرد مومن از شير دليرتر و از نيزه کاری تر می شود
☘19-فرشتگان خادمان مردم خواهند بود.
☘20-مردم با طی السما به دورترین نقاط عالم خواهند توانست مسافرت کرده و تفرج کنند و باطی الارض روی زمین در یک چشم بر هم زدنی طولانی ترین راهها را طی خواهند کرد.
☘21-شیطان گردن زده خواهد شد (به قولی)
📚کتاب مکیال المکارم بر اساس احادیث اهل بیت (علیه السلام )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا ظهور #امام_زمان (عج) با این همه دعا و تضرع مردم به وقوع نمی پیوندد؟
#مهدویت
لینک کانال : @Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت ونهم🌹 این داستان👈 مثل کف دست برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خس
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_هفتاد🌹
این داستان👈دشتی پر از جواهر
اونقدر آروم حرکت می کرد ... که هیچ وقت صدای پاش رو نمی شنیدم ... حتی با اون گوش های تیزم ...
چشم هاش پر از اشک شد ... معلوم بود خیلی دردش گرفته ... سریع خم شدم کنارش ...
خوبی؟ ...
با چشم های پر اشکش بهم نگاه کرد ...
آره چیزیم نشد ...
دستش رو گرفتم و بلندش کردم ...
خواهر گلم ... تو پاهات صدا نداره ... بقیه نمی فهمن پشت سرشونی ... هر دفعه یه بلایی سرت میاد ... اون دفعه هم مامان ندیدت ... ماهی تابه خورد توی سرت ... چاره ای نیست ... باید خودت مراقب باشی ... از پشت سر به بقیه نزدیک نشو ...
همون طور که با بغض بهم نگاه می کرد ... گفت ...
می دونم ... اما وقتی بسم الله گفتی ... موندم چرا ... اومدم جلو ببینم توی کابینت دعا می خونی؟ ...
ناخودآگاه زدم زیر خنده ...
آخه توی کابینت که جای دعا خوندن نیست ...
به زحمت خنده ام رو کنترل کردم ... و با محبت بهش نگاه کردم ...
هر کار خوبی رو که با اسم و یاد خدا و برای خدا شروع کنی... میشه عبادت ... حتی کاری که وظیفه ات باشه ... مثل این می مونه که وسط یه دشت پر جواهر ... ولت کنن بگن اینقدر فرصت داری ... هر چی دلت می خواد جمع کنی ...
اشک هاش رو پاک کرد ... و تند تر از من دست به کار شد ... هر چیزی رو که برمی داشت ... بسم الله می گفت ... حتی قاشق ها رو که می چید ...
دیگه نمی تونستم جلوی خنده ام رو بگیرم ... خم شدم پیشونیش رو بوسیدم ...
فدای خواهر گلم ... یه بسم الله بگی به نیت انداختن کل سفره ... کفایت می کنه ... ملائک بقیه اش رو خودشون برات می نویسن ...
مامان برگشت توی آشپزخونه ... و متحیر که چه اتفاق خنده داری افتاده ... پشت سرش هم ...
چشمم که به پدر افتاد خنده ام کور شد ... و سرم رو انداختم پایین ...
#ادامه دارد........🍃
لینک کانال : @Abbasse_kardani
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_هفتاد ویکم🌹
این داستان👈نگاه عبوس
با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ...
سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ...
و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ... خیلی دلم سوخت ... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ...
- خدایا ... به امید تو ...
هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ...
بابا ... یه آقایی زنگ زده با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ...
با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد...
لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ...
و رفت پای تلفن ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ...
از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا...
- خدایا ... به دادم برس ...
دلم می لرزید ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ...
گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ...
یا حسین ...
دیگه نفسم در نمی اومد ...
#ادامه دارد........🍃
لینک کانال : @Abbasse_kardani
#تلنگرانه🔔
⛔️ورود امام زمان ممنوع!!!⛔️
شوخی نبودکه،شب عروسی بود!!👨💼👰
همان شبی که هزارشب نمیشود🌚🌙
همان شبی که همه به هم محرمند...😔
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهرمحرم میشود!😞🥀
این را ازفیلم هایی که درفضای سبزداخل شهرمیگیرندفهمیدم!!🌲🌳🎥📸
همان شبی که فراموش میشودعالم محضرخداست...🌍✨
آهان یادم آمد،
این تالارمحضرخدانیست،تامیتوانید
معصیت کنید!!🥀🍂
همان شبی که دامادهم آرایش میکند...🤵💄
همه وهمه آمدندحتی خان دایی...
اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارندبرما...!!
مگرمیشوداونباشد؟!
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود...💌
به تالارکه رسیدسردرتالارنوشته بودند:⛔️ورودامام زمان ممنوع!!⛔️
دورترهاایستادوگفت دخترم عروسیت مبارک ولی...✨🥀
ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم...
مگرمیشودشب عروسی دختر،پدرنیاید؟!
من آمدم اما...
گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعاکرد...🤲🏻✨🌹
چه ظالمانه یادمان میرودکه هستی!😔
ماکه روزیمان راازسفره تومیبریم
ومیخوریم،باشیطان میپریم ومی گردیم...
میدانم گناه هم که میکنیم،بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی🛐🤲🏻
⭕️اشتباه میکنند⭕️
این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است
نه ساپورت های رنگاوارنگ
نه انواع شلوارهای پاره
و مدل های موی غربی
و نه روابط نا مشروع و دزدی
این روزها
فقط
در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده! 😭😔🥀
میخام ببینم ب عشق امام زمان چندبار این پیامو میفرستی به مخاطبات و گروهات
🥀✨🍃برچهره دل ربای مهدی صلوات ...اللهم صل الله محمد وال محمد...🍃✨
#حسین_جان
فَکَیْفَ اَصْبِرُ
عَلی فِراقِڪ ؟
کـارم گذشته است
از شب هـای جمعه من !
هَر ثانیه نفس به نفس دلتنگ توام
#شب_جمعہست
#هـوایت_نڪنم_میمیرم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
4_5981064120881907296.mp3
5.39M
اشک چشمام وببین،هرشب رویام شده این اخرش پام اربعین میرسه به کربلایانه...!؟😔💔
حرم
حسین
چجوری دلت میادنرم ...
#پیشنهاددانلود
لینک کانال : @Abbasse_kardani
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💚 ای دل #بشارت میدهم
خوش روزگارے میرسد
🦋هم درد و غم طی میشود
هم #شهریارے میرسد
💚 گر ڪارگردانِ جهان
باشد #خداے مهربان
🦋این ڪشتیِ طوفان زده
هم بر #ڪنارے میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
⚘﷽⚘
انتظار ؛
حدیث امروز و دیروز نیست
سخن از زمان و مکان نیست
انتظار ؛
جغرافیایےجهانےست
سفرےست به بلنداے تاریخ بشر
از ازل تا ابد ، از حضور تا ظهور
و ما اهالے انتظاریم
که تو را از کودکےها خواندهایم
در لالایے مادرانمان
در ندبـههاے پدرانمان
در عهدها و آل یٰسهایمان ...
اےآفتاب بےسایه
ما عشیرهے انتظاریم
بےنصیب از تماشایت
ما اسیران غربتیم که
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهیم کرد ...
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
آخر الزمان فقط زمانۀ اوج گرفتن "بدیها" نیست ، زمانۀ اوج گرفتن "خوبیها و ظهور خوبترین خوبان عالم" هم هست.
بهترین خلق عالم که پیامبر اکرم (ص) می فرمود دلم برایشان تنگ میشود در "آخرالزمان" ظهور میکنند.
همانها که "مقدمه ساز ظهور حضرت مهدی(عج)" خواهند بود و گوی سبقت را از خوبان عالم می ربایند...
استاد #پناهیان
✨اَللهُمَّ اجْعَلْنَا مِنْ اَنْصٰارِهِ وَ اَعْوٰانِهِ✨
4_5792009775159968472.mp3
2.48M
#فایل_صوتي_امام_زمان
می دانی...
من فهمیده ام، تنها چیزی که اهلِ عاشورا را در خیمه ی حسین، نگه داشت؛
عـــ❤️ـــشق بـود!
فقط بخاطر خودت، باید برخاست!
فقط به عشق خودت!
من عاشقــم آیا؟👇
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
جمعه یعنی انتظار بی کران☘
جمعه یعنی دور شو از دیگران
جمعه یعنی طالب مهدی شدن🌹
جمعه یعنی ضد بد عهدی شدن
جمعه یعنی آرزوی فاطمه☘
جمعه یعنی گریه بی واهمه
جمعه یعنی مست و بی پروا شدن🌹
جمعه یعنی عاشق زهرا شدن
جمعه یعنی تیغ در دست علی☘
جمعه یعنی هستی هست علی
جمعه یعنی با شهیدان ساختن🌹
جمعه یعنی برقه برانداختن
جمعه یعنی با یتیمان خوب باش☘
جمعه یعنی ساده و محبوب باش
جمعه یعنی درد را درمان کنی🌹
جمعه یعنی آنچه خواهی آن کنی
جمعه یعنی یک بهانه یک نفس☘
جمعه یعنی شاد بیرون از قفس
جمعه یعنی عید، یعنی پاک شو🌹
همنشین انجم و افلاک شو
🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊
#دیدار_امام_زمان
علامه حِلّی می فرمـودند: شب جمعه ای به قصد #زیارت امام حسین علیه السـلام به سـوی کربلا می رفتـم ، در حالی که تنها و سـوار بر الاغ بـودم و تازیانه ی کـوچکی برای رانـدن مَرکب در دست داشتم
در بیـن راه عـربی پیاده آمـد و با مـن همراه و هم کلام شـد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است ؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم ازاو پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب ودقیقی فرمود! #متحیر شدم کـه او کیست؟ کـه این همه آمادگی علمی دارد؟!
در این حال به فکرم آمد از او بپرسم آیا امکان دارد کـه انـسان امـام زمـان عجل الله فرجه الشریف را ببیند؟ که بدنـم لرزیـد و تازیانه از دستـم افتاد. آن بـزرگوار خم شـد و #تازیانه را در دستم گذاشت و فرمـود: چگونه امام زمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست
پس از شنیدن ایـن جمله ، بی اختیار خـود را از روی چهارپا زمین انداختم تا پای امام را ببوسم. از شـدّتِ شوق، بیهوش بر زمین افتادم. پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم. عبقری الحسان، جلد ۲، ص ۶۱. منتخب الأثر، جلد ۲ ، صفحه ۵۵۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎬موضوع:#یاصاحبالزمان
#با استاد دانشمند
لینک کانال : @Abbasse_kardani
چه قطور شده
کتاب تاریخ نبودنت!...
هزار و چند فصل دارد؛
دلتنگی زمین!
و فصل آخر، هنوز هم ناتمام ....
قصهی نیامدنت بسر نمیرسد؟
#مولانامهدی ☀️
#امام_زمان
امام زمان چشمان گنهكارم پر از اشك است، چه بسیار اشك ریختهام فریادزدهام صدایت كردهام، یابنالحسن (عج) گوشه چشمی
بر من فكن، مهدی جان سخت حیرانم، رخسار چون ماهت را برایم بگشا زیرا كه منتظرم.
"شهید علی دستان"
اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از ❤عشـــق مـن مهــــدی❤
🌹یامولای یاصاحب الزمان عج
ای آنکه تو را برده ام از یاد کجایی
ای مانده به لبهای تو فریاد کجایی
🌿
شیرینی تو بر لبش افتاده و چندیست
از عشق تو مجنون شده فرهاد کجایی
🌿
نام تو برای دل عشاق تو یعنی
باد خنکی در دل گرما ، کجایی
🌿
آهوی توام , دام چه باشد چه نباشد
من صید تو ام حضرت صیاد , کجایی
🌿
تلخ است زهجران وبه سیمای توشیرین
ای خنده ی تو جامع اضداد کجایی
🌿
این جمعه وآن جمعه بگوتاکی وتاچند
مُردیم که ما خانه ات آباد کجایی
#کلام_خدا
💠✨وَ مـَآأَصَٰـبـَکُم مِـن مُّـصِـیبَةٍ فَبـِمَا کَسَبَتْ أَیْـدِیکُمْ وَیَعـْفُواْعَن کَـثِیرٍ✨
🍃ریـشـه گـرفتـاری هـرانـسـان از خـود اوسـت🍃
😔هرمصیبتی به شما رسد ،به خاطراعمالی است که انجام داده ایدو[خدا]بسیاری رانیز رفع می کند😊
درمحضرحضرت دوست
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_هفتاد ویکم🌹 این داستان👈نگاه عبوس با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_هفتاد ودوم🌹
این داستان👈پایان یک کابوس
اومد نشست سر میز ... قیافه اش تو هم بود ... اما نه بیشتر از همیشه ... و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ...
- غذات رو بخور ...
سریع سرم رو انداختم پایین ...
چشم ...
اما دل توی دلم نبود ... هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود ... یا آرامش قبل از طوفان ... یا ...
هر چند اون حس بهم می گفت ...
- نگران نباش ... اتفاقی نمی افته ...
یهو سرش رو آورد بالا ...
- اجازه میدم با آقای صمدی بری ... فردا هم واست بلیط قطار می گیرم ... از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت ...
نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم ... خشکم زده بود ... به خودم که اومدم ... چشم هام، خیس از اشک شادی بود ...
خدایا ... شکرت ... شکرت ...
بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم ...
- ممنون که اجازه دادی ... خیلی خیلی متشکرم ...
نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود ... یا چطور باهاش حرف زده بود ... که با اون اخلاق بابا ... تونسته بود رضایتش رو بگیره ... اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم ...
شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد ... هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب ... و کابوس اون چند روز و اون لحظات ... هنوز توی وجودم بود ... بی خیال دنیا ... چشم هام پر از اشک شادی ...
خدایا شکرت ... همه اش به خاطر توئه ... همه اش لطف توئه ... همه اش ...
بغض راه گلوم رو بست ... بلند شدم و رفتم سجده ...
الحمدلله ... الحمدلله رب العالمین ...
#ادامه دارد........🍃
لینک کانال : @Abbasse_kardani
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_هفتاد وسوم🌹
این داستان👈حس یک حضور
تا زمان رفتن ... روز شماری که هیچ ... لحظه شماری می کردم ... و خدا خدا می کردم ... توی دقیقه نود نظر پدرم عوض نشه ... استاد ضد حال زدن به من ... و عوض کردن نظرش در آخرین دقایق بود ... حتی انجام کارهایی که سعید اجازه رو داشت ... من که بزرگ تر بودم نداشتم ...
به جای قطار، بلیط هواپیما گرفتن ... تا زمانی که پرواز از زمین بلند نشده بود ... هنوز باور نمی کردم ... احساس خوشی و خوشحالی بی حدی وجودم رو گرفته بود ...
هواپیما به زمین نشست ... و آقا مهدی توی سالن انتظار، منتظر من بود ... از شدت شادی دلم می خواست بپرم بغلش و دستش رو ببوسم ... اما جلوی خودم رو گرفتم ...
خجالت بکش ... مرد شدی مثلا ...
توی ماشین ما ... من بودم ... آقا محمد مهدی که راننده بود... پسرش، صادق ... یکی از دوستان دوره جبهه اش ... و صاحبخونه شون ... که اونم لحظات آخر، با ما همراه شد ...
3 تا ماشین شدیم ... و حرکت به سمت جنوب ...
شادی و شعف ... و احساس عزیز همیشگی ... که هر چه پیش می رفتیم قوی تر می شد ...
همراه و همدم همیشگی من ... به حدی قوی شده بود که دیگه یه حس درونی نبود ... نه اسم بود ... نه فقط یه حس... حضور بود ...
حضور همیشگی و بی پایان ... عاشق لحظاتی می شدم که سکوت همه جا رو فرا می گرفت ... من بودم و اون ... انگار هیچ کسی جز ما توی دنیا نمی موند ... حس فوق العاده ... و آرامشی که ... زیبایی و سکوت اون شب کویری هم بهش اضافه شد ... سرم رو گذاشته بودم به شیشه ... و غرق زیبای ای شده بودم که بقیه درکش نمی کردن ...
صادق زد روی شونه ام ...
به چی نگاه می کنی؟ ... بیرون که چیزی معلوم نیست ...
سرم رو چرخوندم سمتش ... و با لبخند بهش نگاه کردم ... هر جوابی می دادم ... تا زمانی که حضور و وجودش رو حس نمی کرد ... بی فایده بود ...
فردا ... پیش از غروب آفتاب رسیدیم دوکوهه ... ماشین جلوی نگهبانی ورودی ایستاد ... و من محو اون تصویر ... انگار زمین و آسمان ... یکی شده بودند ...
#ادامه دارد........🍃
لینک کانال : @Abbasse_kardani