eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
668 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 بعد بلند شدم برم که بابا صدام کرد : _ترنج! برگشتم: _بله! مطمئنی دوباره تصمیمت عوض نمیشه و نمیری یه رنگ مسخره دیگه بزنی.لبخند نیم بندی زدم وگفتم: _فکر نکنم. نمی دونم. بابا همین جور نگام کرد و بعد از اینکه نفسشو داد بیرون گفت: _باشه. اتاقتو خالی کن. رفتارم به طرز مشخصی توی ذوق میزد. همه خانواده درباره تغییرات من خوشحال بودن. و ساده لوحانه فکر می کردن من دیگه بزرگ شدم واین ساکت شدن و بی درد سر شدن من نشونه عاقل شدنم هست.. شاید اونا هم از این همه شیطنت و آزار خسته شده بودند و ترجیح میدادن که ترنج همین جور آروم بمونه و دوباره بر نگرده به اون شرایط قبل. رنگ اتاقم جاشو داد به یک پرتقالی ملایم با طرحهای زرد رنگ از گل های آفتاب گردون. آهنگای متال و تند با آهنگ های ملایم و غمگین جایگزین شدند و کتابهای رمان به قفسه کتابام اضافه شد. من واقعا عوض شده بودم.روزهایی که کلاس زبان داشتم می رفتم و گاهی روی همون نیمکت می نشستم و با خودم خلوت می کردم. دوباره و سه باره خاطرات اون روز و مرور می کردم و آه های پر حسرتی می کشیدم. یکی از همون روزها بود که روی نیمکت نشسته بودم و توی فکر و خیال خودم غرق شده بودم که چند تا پسر بی کار مزاحمم شدند. _نبینم تنها نشسته باشی.کدوم کج سلیقه ای تو رو اینجا کاشته؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 یکی شون داشت می اومد طرفم که از جا بلند شدم و با عصبانیت گفتم: همزاحم نشین! _کی گفته ما می خوایم مزاحم شیم خانم کوچولو. یک گپ دوستانه اس. نگاهی به دور و برم انداختم. پارک خلوت بود. دیدم موندنم ممکنه باعث دردسرم بشه. برای همین با یک حرکت سریع شروع به دویدن کردم.اون سه تاهم دنبالم. با آخرین سرعت می دویدم که چشمم افتاد به ساختمونی که درست کنار پارک بود. دم درش کمی شلوغ بود و چند نفر داشتن رفت و آمد می کردن.منم سریع خودمو انداختم تو. چون از توی نور وارد تاریکی شده بودم درست جلوم و ندیدم و محکم خوردم به یک نفر. وسایلی که دستش بود پخش زمین شد. با شرمنده گی گفتم: _وای ببخشید و به چهره طرف نگاه کردم. یک پسر تقریبا بیست و دو سه ساله بود که مقابلم ایستاده بود با چشمهایی متعجب به من خیره شده بود. _معلوم هست حواست کجاست؟ و از روی شونه ام به پشت سرم سرک کشید. منم برگشتم و سه تاپسری که تا اونجا اومده بودن ولی تاریکی داخل ورودی مانع میشد که منو ببینن نگاه کردم. _مزاحمت شدن؟ با حرکت سر تائید کردم.نشست و شروع کرد به جمع کردم خرت و پرت هایی که روی زمین ریخته بود در همون حال گفت: _این وقت روز اینجا چکار میکنی؟ منم نشستم و شروع کردم به جمع کردن. _کلاس زبانم همین پشته. دست از کار کشید و نگام کرد. بعد سرشوتکون داد و دوباره مشغول شد.شروع 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 کردم به برانداز کردنش. قد متوسطی داشت موهای تقریبا روشن چشماش یه چیزی بین سبز و خاکستری بود.ترکیب صورتش خیلی پسرونه نبود خصوصا که چشما و موهاشم رنگی بود.سرشو که گرفت بالا هول شدم و وسایلی که جمع کرده بودم و دادم دستش که یکی از ته سالن صداش زد. _میلاد کجا موندی پس؟ بعد هم شبح دختری از ته سالن پیدا شد و به طرف ما اومد. قد متوسطی داشت و تپل بود. پوست سبزه وچشمای قهوه ای پر رنگی داشت. مانتوی مشکی بلندی پوشیده بود و موهاشو حسابی پوشونده بود.با تعجب نگامون کرد و از میلاد پرسید: _این کیه؟ میلاد کاغذ ها و پوستری هایی که پخش و پال شده بودند و مرتب کرد و گفت: _منم نمی دونم یهو ظاهر شد و کاسه کوزه منو به هم ریخت. باز چرخیدم و به بیرون نگاه کردم اون سه تا هنوز داشتن اون دور و بر می پلکیدن. پوفی کردم و حیرون موندم چکار کنم که دختر اومد جلو وگفت: _مزاحمتن؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ لینک کانال : @Abbasse_kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
♥ عطر شما در هوای جهان پیچیده است.. من عاشق زندگی ای هستم، که با عطر نفس مسیحایی تان رنگ و بو میگیرد‌.. دلبرا رخ بنما، تا من به قربانت شوم.. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
⚘﷽⚘ گفتم: دلم گرفته و ابرهے اندوهش سیل آسا مےبارد. آیا نمیخواهے با آمدنت پایان خوشے بر دلتنگیم باشے؟ گفتے بگو:♡الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ♡ گفتم: روز آمدنت نبودم روز رفتنت هم نبودم اماحالا با التماس ازتومیخواهم که روزظهورت باشم؟ گفتے بگو: ♡الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ♡ گفتم: تو که گفتے با غم شیعیانت دلتنگ میشوے اما من سوختم و از تو خبرے نشد؟ گفتے: بگو: ♡ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ♡ گفتم: چه روزها و چه شبها این دعا را  زمزمه کرده ام اما تو نیامدے گفتے : صداےتپش هاےقلبت را بشنو اگر از جان برایت عزیزترم با هر صداے تپش قلبت باید زمزمه کنے: ♡الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ♡ در افق آرزوهایم تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور 📝راه به دست آوردن علم حقیقی، اطاعت از امام است 🔸سواد مقدمه علم آموزی حقیقی است 🔺قبول مسئولیت در شیعه خانه امام زمان
🔴 علائم ظهور... ⭕️ حوادث مصر... 🌕 معمر بن خلاد از حضرت رضا عليه السلام روايت كند كه فرمودند: «گویا مى‌بینم پرچم‌هاى سبز رنگینى که از مصر پیش مى‌آیند تا آن که به شامات وارد شوند و به پسر صاحب وصیت‌ها (حضرت مهدى علیه‌السلام) سپرده گردند. (یا هدایت و راهنمائى كنند.) اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كَأَنِّي بِرَايَاتٍ مِنْ مِصْرَ مُقْبِلاَتٍ خُضْرٍ مُصَبَّغَاتٍ حَتَّى تَأْتِيَ اَلشَّامَاتِ فَتُهْدَى إِلَى اِبْنِ صَاحِبِ اَلْوَصِيَّاتِ. 📗الإرشاد، ج ۲، ص ۳۷۶ 📗الصراط المستقيم، ج ۲، ص ۲۵۰ 📗کشف الغمة، ج ۲، ص ۴۶۱ ➖➖➖➖➖➖➖
درمحضرحضرت دوست
🌷مهدی شناسی ۸🌷 🔸ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺿﺮﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺘﻀﺮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ
🌷مهدی شناسی ۹🌷 ◀️ﺑﺴﻴﺎﺭی ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻋﯿﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺗﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ. ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﺳﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ، ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﻭﻫﻢ.      🔹ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻋﯿﻦ ﺍﻻ‌ﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺮﮐﺘﯿﻢ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ! ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺣﻀﺮﺕ ﻇﻬﻮﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻧﺪ. ✅ﺷﺮﻁ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ، ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﯿﻨﺶ ﺻﺤﯿﺢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﮐﻨﯿﻢ، ﺗﺎ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺑﯿﻨﺶ ﺻﺤﯿﺢ ﺑﻪ ﺍﺻﻼ‌ﺡ ﮐﻨﺶ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ. 🔸ﮐﻨﺶ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺻﺎﻟﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﻨﺶ ﺑﺎ ﺑﯿﻨﺶ ﺍﺳﺖ. ﮐﻨﺶ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮ ﺑﯿﻨﺶ ﺻﺤﯿﺢ ﭘﺎﯾﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺷﺪ، ﺑﯿﻨﺶ ﺭﺍ ﺗﺜﺒﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯽ، ﺧﻮﺩ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺑﯿﻨﺶ ﺻﺤﯿﺢ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻭﺍﺟﺒﺎﺕ ﻓﻘﻬﯽ ﻣﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺒﺎﺣﺚ ﻭ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﺩﯾﻨﯽ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ. ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺶ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻭ ﺗﺜﺒﯿﺖ ﺑﯿﻨﺶ ﺩﺭ ﻣﺎ ﺷﻮﺩ. ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﯿﻨﺶ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺑﯿﻨﺶ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﺸﻮﺩ، ﮐﻨﺶ، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﺜﺒﯿﺖ ﺑﯿﻨﺶ ﻭﻫﻤﯽ ﻭ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ.       🍃ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺧﺪﺍ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺭﮎ ﺻﺤﯿﺤﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻌﯿﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ ﺧﻮﺍﺏ، ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻭ ﺗﺼﻮﺭ -ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻧﺸﺎﯼ ﻧﻔﺲ ﻫﺴﺘﻨﺪ- ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ‌ﺳﺎﺯﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ، ﺑﻐﻠﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺼﻮﺭﺍﺕ ﻭ ﺍﻭﻫﺎﻡ، ﻟﺬﺕ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ. ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﺎﻭﺭﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺷﻮﺧﯽ ﯾﺎ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ♨️ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ.       〽️"ﺟﺎﻣﻊ" ﯾﮏ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺟﺎﻣﻊ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﯿﻨﺶ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯿﻢ، ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻊ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻫﺴﺖ؛ ﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ، ﻫﻢ ﻣﻠﮑﻮﺕ ﻭ ﻫﻢ ﺟﺒﺮﻭﺕ. ﯾﻌﻨﯽ ﺟﺎﻣﻊ، ﻫﺮ ﺳﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭﻏﻦ ﻭ ﻟﻌﺎﺏ ﺯﺩﻥ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﭘﺮﻭﺭﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻧﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ، ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻧﮓ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ.       🔺ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﻁ ﻭ ﺗﻔﺮﯾﻂ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﯿﺮﯾﻢ. ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﺷﻮﯾﻢ، ﺍﺯ ﻭﻇﺎﯾﻒ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺳﯿﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻟﺬﺕ ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ. 👈🏻ﺍﮔﺮ ﺗﮏ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﺌﻮﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ، ﭘﺬﯾﺮﺷﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺳﺨﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.    ◀️ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺁﺑﺸﺨﻮﺭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ(ع)، ﭼﻪ ﻃﻮﺭ  ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ؛ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ(ع) ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﻮﺧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ. ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ(ع) ﺍﯾﺮﺍﺩ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻧﺮﻡ ﻭ ﻟﻄﯿﻒ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯽ.    ♻️ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﺪ. ﺩﻧﯿﺎ ﺍﺻﻼ‌ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﺍﺑﺪﺍ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺩﻧﯿﺎ، ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﻮﺍﻧﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﺕ رسیده ﺍﺳﺖ. ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻭ ﭼﺎﺭﭼﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻇﻬﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ. ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﻧﯿﺎ، ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺪﻭﺩ ﻓﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩﻥ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﻮﺭﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺎﻣﺮﺗﺒﯽ ﻭ ﮐﺜﯿﻔﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻓﻄﺮتمان ﻧﻤﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ، ﮐﻨﺎﺭ بگذاریم...
🔴 آزمون منتظران در دوران غیبت 🔵 امام کاظم علیه السلام فرمودند: 🌕 يا بُنَيَّ إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اَللَّهِ اِمْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ 🌹 «فرزندم، (غیبت قائم) یک آزمون الهی است که به وسیله‌ی آن بندگانش را می‌آزماید». 📚 الغيبة (للطوسی) جلد ۱ صفحه ۱۶۶