eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
673 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «ما برای امام زمان باید چکار کنیم؟» 👤 استاد 🔺 هرکاری از دستت بر میاد برای امام زمان انجام بده.
شهدا و مهدویت.mp3
38.73M
⭕️صوت‌مهدوی 🎙 صوت سخنرانی 👤 استاد رائفی پور موضوع: شهدا و مهدویت 🗓 ۱۳۹۳/۲/۲۹ _ یزد 🤲 
⭕️تشرف مرد صابونی خدمت آقا امام زمان عج🌸 🔰شخص عطّاری از اهل بصره می‌گوید:روزی در مغازه عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکّان من وارد شدند. 💥وقتی به طرز صحبت کردن و چهره‌هایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم، ولی جوابی ندادند. 💠من اصرار می‌کردم، ولی جوابی نمی‌دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آنکه آنها را به رسول(صلی الله علیه و آله) و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. 🔆مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ✨ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت(عج) هستیم. 🔰یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است، لذا حضرت ما را مأمور فرموده‌اند که سدر و کافورش را از تو بخریم. 💠همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را رها نکردم و تضرّع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید 🌿گفتند: این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده‌اند، جرئت این جسارت را نداریم. ⚡️گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانید، بعد همان جا، طلب رخصت کنید. اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می‌شوم وگرنه از همان جا برمی‌گردم. و در این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کرده‌اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد. 🔰بالاخره وقتی تضرّع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحّم نموده و منّت گذاشتند و قبول کردند. 🌀من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکّان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آنکه به ساحل دریا رسیدیم. 🏝آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند، ولی من ایستادم. ♻️متوجّه من شدند و گفتند: نترس، خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم بده که تو را حفظ کند. 🔅بسم اللّه بگو و روانه شو. ✅این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ قسم دادم 🏝و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. 🌧ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد. 🔷اتّفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم. ⚡️وقتی باران را دیدم، به یاد صابون‌ها افتادم و خاطرم پریشان شد. ❗️به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت، لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم، ولی با همه این احوال از همراهان دور می‌ماندم. 🔰آنها وقتی متوجّه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند: ✨از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید، توبه کن و مجدّداً خدای تعالی را به حضرت حجّت(عج) قسم بده. 💠من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم. بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. ⛺️مقداری که رفتیم در دامنه بیابان، چادری به چشم می‌خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: 🌹تمام مقصود، در این خیمه است. و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقّف کردیم. یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد. 🌺به طوری که سخن مولایم را شنیدم، ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی‌دیدم. 🌼حضرت فرمودند: «او را به جای خود برگردانید؛ زیرا او مردی است صابونی». 🔰این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود،یعنی هنوز دل را از وابستگی‌های دنیوی خالی نکرده است تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد ❌و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد... 📚 العبقری الحسان جلد 2 ص 134 🤲 
CQACAgQAAxkDAAFFThNhatIot6uZYcvXiq2CVIfXHLooKgACHQkAAvvxUFEPUljfrBF6UiEE.mp3
3.31M
⭕️صوت مهدوی 🎧 مهربان ...💚 ▪️درد دل کودکانه با امام عصر💔🥀 🤲 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺نبرد شیطان با منتظران ظهور!!! ❇️وظایف منتظران 👌پیشنهاد دانلود 👤علی اکبر رائفی پور @Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان اعتراض کرد. : -اومدی با من اس ام اس بازی کنی بذارش کنار اونو. ترنج خندید و گفت: -دوستمه. یعنی اگه اس دادی بهش باید تا یک ساعت باش اس ام اس بازی کنی. ماکان در حالی که توی آینه نگاه می کرد و راهنما می زد گفت: -خوب بگو با خان داداشت رفتی بیرون وقت نداری. ترنج شانه ای بالا انداخت و گفت :_باشه. برای مهتاب فرستاد. -با داداشم اومدم شام دونفره. سکوت را صدای لک و لکه برف پاکن می شکشت و زنگ گاه و بی گاه اس ام اس گوشی ترنج. مهتاب جواب داده بود. -خاک تو سرت شوهرت و ول کردی با داداشت رفتی بیرون. -داداشمه ها. -بله دیگه تو خرت از پل رد شده خیالت نیست اون داداشت بذار واسه ما مجردای بد بخت. ترنج زیر زیرکی خنید و ماکان با لبخند گفت: -اگه جکه واسه مام بگو بخندیم. ترنج با خودش فکر کرد اگر این حرف مهتاب را به او بگوید واقعا چه عکس العملی نشان می دهد از تصورش هم خنده اش می گرفت. مهتاب که حتما کله اش را می کند ولی ماکان کلا آدم راحتی بود این را از رفتارش می فهمید. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 گرچه هیچ وقت نشانه بارزی ندیده بود ولی مطمئن بود دخترانی هم توی زندگی اش بوده اند. جواب مهتاب را داد: -کنار دستمه مشتاقی بش بگم؟ -نیکی و پرسش. به جان تو بوی ترشیدگی مون بلند شده. داداشت صوابم می کنه. ترنج زیر لبی گقت: بچه پرو. و جوابش را فرستاد. -پس خودت خواستی؟ -آره بابا این بابابزرگم می فهمه ما طالب زیاد داریم. -بابابزرگ؟ -همون عاشق سینه چاک. همه رو برق سه فاز می گیره ما رو باطری نیم قلمی یک و نیم ولت. ترنج این بار بلند تر خندید و توجه ماکان را به خودش جلب کرد. ماکان با اعتراض گفت: -قرار بود بپیچونیش مثل اینکه. خودت که بد تر از اونی. ترنج بی توجه به ماکان جواب داد: -پس اون خر زبون نفهمی که گیرش افتاده بودی همون بابابزرگه بود؟ -آره دیگه الانم با این سهیل بی شعور دارن مثلا مخ منو می زنن. منم مثل این بچه ها مودبا سرم و انداختم پائین و دارم زیر میز اس ام اس بازی می کنم. -مگه کجاین؟ -کافی شاپ قبرستون. ترنج این بار بلند تر خندید. -خوب خره چرا رفتی؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -خوب لیمو شیرین گیرم انداختن خواهر خائنم هم باهاشون هم دستی کرده. -خر نشی؟ -نه عزیزم. دلم می خواد این چنگال و بکنم تو چشمای دریده این مرتیکه بی حیا. -سهیل؟ -نه بابا بزرگ. -ببین داداشم دیگه دادش در اومد. -باشه از طرف من ببوسش. -خاک تو سر بی حیات بعد به اون بابابزرگ می گی به حیا. -چیه می خوای بین دوتا کفتر عاشق و به هم بزنی؟ چشمای ترنج از پرویی مهتاب گرد شده بود و هم زمان می خندید. ماکان کنجکاو شده بود. -خوب به منم بگو بخندم نا مرد. ترنج با این حرف ماکان بلند تر خندید و لج او را در آورد. ترنج داشت جواب مهتاب را می داد. -فعلا بای بچه پرو. وقتی جواب را سند کرد. ماکان با حرص گوشی را از دستش کشید و روی صندلی عقب پرت کرد. -اگه می خواستی با دوستت اس ام اس بازی کنی پس چرا با من اومدی بیرون. الان دارم نیم ساعته الکی توی خیابون می چرخیم. ترنج در حالی که هنوز خنده روی لبش بود گفت: -نه دیگه خداحافظی کردم باهاش. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
♥ سلام زیباترین آرزوی من تو چقدر معطری که نامت دهانم را پر از بوی نرگس می کند و یادت قلبم را سرشار از شمیم یاس می سازد و مهرت جانم را مملو از عطر رازقی می کند ... 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا @Abbasse_Kardani
نامه امام زمان به شیخ مفید.mp3
4.77M
🌹برای امام زمانم چه کنم؟🌹 🔊 📝 «نامه به شیخ مفید» 👤 استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥فتنه دجّال در آخرالزّمان 💥 🌐روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مردم فرمود: قبل از این که مرا نیابید از هر چه می‌خواهید از من سؤال کنید، همانا علم فراوانی در سینه من جمع است و این علوم را حبیبم رسول خداصلی الله علیه وآله به من خبر داده است. 💢در این هنگام صعصعة بن صوحان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! دجّال در چه زمانی قیام می‌کند؟ 🔅امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای صعصعه بنشین، خدا از سخن و نیّت تو آگاه است،و لکن علامات و نشانه‌ها و رخدادهای ناگواری که قبل از آن خواهد بود و پیاپی در یک سال واقع خواهد شد را اگر بخواهی برای تو می‌گویم. 🔺صعصعه گفت: یا امیرالمؤمنین! سؤال من نیز از نشانه‌های دجّال است. 🔅امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای صعصعه! بیدار باش که دجّال هنگامی خواهد آمد، که مردم ▫️نماز را ضایع کنند،▫️در امانت خیانت نمایند،▫️دروغ را حلال بشمارند،▫️اهل ربا و رشوه باشند،▫️ساختمان‌های بلند و باشکوهی بنا کنند،▫️هوسرانی نمایند،▫️دین خود را به دنیا بفروشند،▫️ریختن خون یکدیگر را سبک بشمارند،▫️حلم و بردباری را ضعف و ناتوانی پندارند،▫️ظلم را فخر بدانند،▫️امرا و فرماندهان آنان فاجر و فاسق باشند،▫️وزرا و امنای آنان خیانت کار باشند،▫️علمای آنان فاسق شوند،▫️ظلم آشکار شود،▫️طلاق فراوان گردد،▫️مرگ ناگهانی زیاد شود،▫️قرآن را زینت کنند،▫️مساجد را زیور نمایند،▫️مناره‌های مساجد بلند شود،▫️قلب‌ها خراب گردد،▫️عهدها و پیمان‌ها شکسته شود،▫️آلات موسیقی و طرب به کار گرفته شود،▫️شراب و زنا آشکار شود،▫️خائن امین شمرده شود، ▫️امین را خیانتکار بدانند،▫️زن‌ها از حرص به دنیا با مردها در تجارت همراه شوند،▫️بر زین‌ها و استرها سوار شوند، ▫️سلام را برای شناسایی انجام دهند، ▫️شاهد فضولاً شهادت بدهد،▫️مردم لباس میش بپوشند و در باطن گرگ و درّنده باشند،▫️قلوب مردم از هر چیز تلخی تلخ تر و از هر مرداری بدبوتر باشد، 🔴در چنین زمانی تو باید فریاد برآوری و بگویی: "نجات نجات نجات، فرار فرار فرار"، و از آن مردم فرار نمایی. ☑️سخن امیرالمؤمنین علیه السلام که به اینجا رسید اصبغ بن نباته برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! دجّال چیست؟ 🔅امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای اصبغ! نام دجّال، صیفی بن عائد است، شقی و بدبخت کسی است که او را تصدیق کند، و سعید و خوشبخت کسی است که او را تکذیب نماید، او در عقبه ای در شام به نام عقبه افیق چون سه ساعت از روز جمعه می‌گذرد به دست کسی که حضرت مسیح پشت سر او نماز می‌خواند کشته خواهد شد. ✅سپس فرمود: آگاه باشید که پس از آن "طامّه کبرا" واقع می‌شود و خورشید از مغرب طلوع می‌کند در حالی که به صورت کوره ای از آتش خواهد بود، و در آن روز مطابق فرموده قرآن «... لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» [۱] "ایمان کسی که از پیش ایمان نیاورده و عمل نیکی انجام نداده برای او سودی نخواهد داشت" و توبه کسی پذیرفته نخواهد شد، و عملی به درگاه خدا بالا نخواهد رفت و برکات آسمان قطع خواهد شد!!! " ♻️سپس فرمود: حبیب من رسول خداصلی الله علیه وآله از من پیمان گرفته که خبرهای بعد از آن را بازگو نکنم.[۲] 📚[۱]: انعام / ۱۵۸ 📚[۲]: نهج السّعادة: ۳ / ۴۳۸ 📚دستور معالم الحکم لإبن سلامه/ ۱۰۵ 📚بحارالأنوار: ۵۲
🔴 سوال: راه رسیدن به امام زمان (عج) چیست؟ 🔵 پاسخ: امام زمان علیه السلام فرموده است: شما خوب باشید، ما خودمان شما را پیدا میکنیم 📚 کتاب در محضر علامه طباطبایی
⭕️امام_زمان علیه‌السلام آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🌺 چقدر سخت است، اگر برای ما این امر ملکه نشود که در هر کاری که می‌خواهیم اقدام کنیم و انجام دهیم، ابتدا رضایت و عدم رضایت امام زمان علیه‌السلام را در نظر نگیریم و رضایت و خوشنودی او را جلب ننماییم! در محضر بهجت، ج۱، ص۸۹ ‌آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🌺 رضایت و سخط امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌ در هر امری معلوم است و ظاهراً منتهی به واضحات می‌شود، و در غیر واضحات و موارد مشکوک هم باید احتیاط کنیم. در محضر بهجت، ج۱، ص۸۹ 🍁 آیت الله بهجت )ره(: ☘ خدا می داند در دفتر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جزو چه کسانی هستیم. 🌸 کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز ، روز دوشنبه و پنج شنبه ، به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آنطور که باید باشیم ، نیستیم. 📙 در محضر بهجت ، ج۲ ، ص۱۲۰
⭕️پرسش_پاسخ_مهدوی 📌اصحاب امام زمان عليه السلام از چه كشورهايى هستند؟ پاسخ : 🔸مطابق روايات اصحاب امام زمان عليه السلام از كشورها و شهرهاى مختلف هستند كه خدمت حضرت مشرف مى شوند: 🔸شيخ طوسى رحمة الله عليه به سندش از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمودند: «بين ركن و مقام سيصد و چند نفر به تعداد اهل بدر با قائم بيعت خواهد كرد، در ميان آنها نجيبانى از اهل مصر، و شخصيت هايى از اهل شام، اخيارى از اهل عراق است ...»(1) 🔸و نيز از امام على عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمودند: «درود بر طالقان، پس همانا براى خداوند در آن گنج هايى است كه از طلا و نقره نيست، ولكن در آن مردانى است كه خداوند شناخت تمام به آنها دارد، و آنان ياوران مهدى آخرالزمان هستند.»(2) 🔸و نيز ابن طاووس در كتاب «الملاحم و الفتن»(3) اسامى بسيارى از اصحاب امام زمان علیه السلام را را شهرهاى آنان نقل كرده است. پی نوشتها: 📚1- الغيبة، طوسى، ص 284. 📚2- الغيبة، طوسى، ص 161؛ البيان، گنجى شافعى، 69؛ ينابيع الموده، ص 589. 📚3- الملاحم و الفتن، ص 119
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان باز هم توی آینه نگاه کرد و گفت: -خوب حالا کجا بریم؟ ترنج فکری کرد و گفت: -بریم پیتزا. -زود نیست؟ -وای ماکان من از دیشب هیچی نخوردم. تو دانشگاه نزدیک بود غش کنم. ماکان با تعجب به ترنج نگاه کرد: -برای چی همچین کار احمقانه ای کردی؟ ترنج لپ هایش را باد کرد و گفت: -حدسم نمی زنی؟ ماکان زیر لب غر زد: -حقشه بپیچونمش حالشو بگیرم. و به آینه اخم کرد. ترنج که اخم ماکان را دید لبخند کم رنگی زد و گفت: -چیه؟ از رفقیت شفیقت توقع همچین کاری نداشتی؟ ماکان راهنما زد و ماشین را جلوی پیتزا فروشی پارک کرد. بعد به طرف ترنج چرخید و گفت: -ارشیا پسر خوبیه بعد شانه ای بالا انداخت و ادامه داد: -ولی اخلاقای گندی هم داره. یکیش همینه. وقتی عصبانی میشه تقریبا منفجر میشه و بعد که خوب گند زد از کارش پشیمون میشه و انوقته که نمی تونه گندشو جمع کنه و مجبوره دست به دامن یکی دیگه بشه. ترنج با تعجب به ماکان نگاه کرد. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان داشت به او لبخند می زد که کسی به شیشه کناری ترنج زد. ترنج گیج برگشت چشمانش گرد شد: -ارشیا؟! ترنج برگشت و با تعجب به ماکان نگاه کرد: -این اینجا چکار می کنه؟ ماکان خندید و گفت: -گفتم که چه اخلاق گندی داره. -پس تو خبر داشتی؟ -نه خیلی. عصری به من زنگ زد گفت رفتی خونه حالتم خوب نبوده. بعدم یه چیزایی بلغور کرد که فهمیدم باز گند زده. ترنج نفس پر صدایی کشید که ماکان زد به شانه اش و گفت: -برو دیگه منجمد شد. ترنج سری تکان داد و پیاده شد. ارشیا چتر به دست کنار ماشین ایستاده بود. با پیاده شدن ترنج چتر را روی سر او گرفت و به آرامی سلام کرد: -سلام. قبل از اینکه ترنج چیزی بگوید ماکان از توی ماشین داد زد: -منم می رم دنبال نخود سیاه تا میام یه دونه پپرونی برا من سفارش بدین دستتون درد نکنه من میام حالا. ترنج زیر لبی خندید و ارشیا هم به ماکان چشم غره رفت که یعنی برو رد کارت دیگه. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان سری تکان داد و راه افتاد. ارشیا فشاری به کمر ترنج اورد و گفت: -بریم تو اینجا سرده. ترنج بدون هیچ حرفی در کنار ارشیا راه افتاد. ارشیا گلویش را صاف کرد و گفت: -وقتی با ماکان زیر چتر از در خونه اومدی بیرون بهش حسودیم شد. ارشیا از گوشه چشم به ترنج نگاه کرد معلوم بود تعجب کرده ارشیا خودش توضیح داد: -از در خونتون دنبال ماشینتون اومدم. با ماکان هماهنگ کردم. در را باز کرد و چترش را بست. ترنج نگاهی به اطراف انداخت و رفت سمت یکی از میز ها. ارشیا هم پشت سرش آمد و مقابلش پشت یک میز نشست. ترنج به گلدان روی میز خیره شده بود. نمی توانست دلخوری اش را از ارشیا پنهان کند. ارشیا نگاه کلافه ای به ترنج انداخت و گفت: -ترنج من معذرت می خوام. خیلی تند رفتم. ولی باور کن. نمی دونی چقدر نگرانت شدم. من دلم می خواد هر جا می ری بدونم کجایی. دستم خودم نیست. اولین بار بود ازت بی خبر بودم. تو اونجوری گفتی می ری بیرون من ناراحت شدم. فکر کردم نمی خوای بگی کجا می ری. بعدم گوشیت و جواب ندادی.... ترنج ساکت بود و به توجیهات ارشیا گوش می کرد. ارشیا کلافه به ترنج که همچنان به میز خیره شده بود نگاه کرد. ارشیا می فهمید که ترنج ناراحت است. و البته می دانست که توجیهاتش هم احمقانه است. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @Abbasse_Kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏