4_5829913041935796495.mp3
3.29M
🔴 #دعای_ندبه
🔵 چند صبح جمعه به انتظار او نخوابیده ای
🔴 دستورالعمل تشرف به محضر امام زمان ارواحنا فداه چیست؟
🔵 عارف بزرگ مرحوم آیت الله علّامه حاج سیّد عبّاس حسینی کاشانی (ره) میفرمودند: «مداومت بر این دعای شریف بعد از نماز صبح برای تشرّف به محضر مقدّس امام زمان (عج) دستور مجرّبی است.
🌕 دعا این است:
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاىَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغارِبِها وَبَرِّها وَبَحْرِها، وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَیِّهِمْ وَمَیِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدَىَّ وَوَُلَْدى، وَعَنّى مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِیَّاتِ زِنَهَ عَرْشِ اللَّهِ وَمِدادَ کَلِماتِهِ، وَمُنْتَهى رِضاهُ، وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ کِتابُهُ وَاَحاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اَللّهُمَّ اِنّى اُجَدِّدُ لَهُ فى هذَا الْیَوْمِ وَفى کُلِّ یَوْمٍ، عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَهً فى رَقَبَتى، اَللّهُمَ کَما شَرَّفْتَنى بِهذَا التَّشْریفِ، وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِ الْفَضیلَهِ، وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَهِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلاىَ وَسَیِّدى صاحِبِ الزَّمانِ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَنْصارِهِ وَاَشْیاعِهِ وَالذّآبّینَ عَنْهُ، وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ، طائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ فِى الصَّفِّ الَّذى نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کِتابِکَ، فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوُصٌ، عَلى طاعَتِکَ وَطاعَهِ رَسوُلِکَ وَآلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، اَللّهُمَّ هذِهِ بَیْعَهٌ لَهُ فى عُنُقى اِلى یَوْمِ الْقِیمَهِ
📚 منبع دعا: مفاتیح الجنان زیارت امام زمان بعد از نماز صبح
4_5837147514913951625.mp3
10.72M
#شرح_دعای_ندبه ۴۲ ✨
▫️ امروزه تعداد بسیاری از مؤسسات و مراکز مردمی وجود دارند که در جهت مهدویت فعالیت میکنند.
آیا این موضوع میتواند در ایجاد #همدلی که یکی از اصلیترین شروط ظهور امام زمان "عج" است، موثر باشد؟
▪️یا به عکس بیشتر باعث به وجود آمدن تضاد و اختلاف در این مسیر میشود؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفی_پور
11.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌مهدویت
👌ویژه استوری
👤علیرضا پناهیان
@Abbasse_Kardani
AUD-20211126-WA0090.mp3
4.68M
🎧عزیز زهرا کجایی آقا!؟
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#به_یاد_امام_زمانمان
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_540
صدای سوری خانم را شنید که گفت:وا خاک عالم.
و صدای خنده ترنج پله ها را پر کرد.
داشت فکر می کرد در اولین فرصت زیر زبان ارشیا را بکشد تا ببیند ماکان به کسی علاقه دارد یا نه.
لباسش را عوض کرد و نگاهی به وسایلش انداخت.
یادش رفته بود از ارشیا بپرسد برای هفته آینده چه کار باید انجام بدهد.
پوستر قبلی اش را که نتوانسته بود نشان دهد.
باید یک بار که می امد آنجا اشکالاتش را می پرسید.
نگاهی به ساعت انداخت.
کارهایش خیلی عقب افتاده بود.
برای فردا باید شعر تصویر سازی شده را تحویل می داد.
نفس پر صدایی کشید و وسایلش را پهن کرد.
هنوز مشغول نشده بود که سر و کله ماکان پیدا شد. به چهار چوب تکیه داده بود و ترنج را نگاه می کرد.
_چیه داداش چکار داری؟
تو چرا کامپیوتری کار نمی کنی. خیلی راحت تره که.
ترنج در حالی که رنگهایش را اماده می کرد گفت:
_چون کار با رنگ حس خوبی بهم می ده. بعدم کار کامپیوتری هر کارش که بکنی روح نداره. البته این نظر منه.
ماکان ابرویی بالا انداخت و گفت:
-عوضش نه این کثیف کاری ها رو داره تازه سرعتت هم می ره بالاتر.
ترنج دست از کار کشید و گفت:
-ولی کار با دست کلا یه چیز دیگه اس ارشیا هم برای بچه هایی که با دست کار می کنن. دو نمره بیشتر در نظر
گرفته.
ماکان به طرف تخت ترنج رفت و روی ان نششست و گفت:
-فکر نمیکنم غیر تو کسی خودشو علاف کنه.
ترنج همانطور که سرش پائین بود گفت :
-چرا مهتاب هم دقیقا مثل منه. اونم عاشق رنگ بازیه.
ماکان با شنیدن نام مهتاب با لبخند کجی زد و گفت:
-این دوستت و تا حالا من دیدم؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_541
ترنج برای یک لحظه متعجب به او نگاه کرد و گفت:
-مهتاب؟ فکر نکنم. نه.
ماکان لبش را جوید و گفت:
-خوب مزاحمت نشم به کارت برس دیر وقته. شب بخیر.
و از اتاق خارج شد.
ترنج شانه ای بالا انداخت و مشغول کارش شد.
ماکان دست به جیب به اتاقش برگشت و با
خودش فکر کرد اصلا چرا درباره دوست ترنج کنجاو شده است.
شاید بخاطر پیام هایی که خوانده بود و شاید هم
بخاطر صدای شیطانش که پشت تلفن شنیده بود.
روی تخت دراز کشید و موبایلش را برداشت و به شماره مهتاب نگاه کرد.
داشت وسوسه می شد دوباره شماره اش را بگیرد ولی در آخرین لحظه پشیمان شد و شماره را پاک کرد و گوشی اش را روی میز کنار تختش پرت کرد و با
حرص پتویش را روی سرش کشید.
**
ماکان کیف به دست وارد شرکت شد که خانم دیبا جلویش سبز شد.
-سلام آقای اقبال
-سلام چیزی شده؟
-والا یکی از مشتری ها از کارش راضی نبوده مثل اینکه از صبح هم چند بار تماس گرفته.
ماکان در اتاقش را باز کرد و در حالی که وارد میشد گفت:
-طراحش کی بوده.
-فکر کنم خواهرتون.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_542
ماکان برگشت و با تعجب به منشی اش نگاه کرد:
-ولی تا حالا همچین موری نداشتیم که کسی از کار ترنج ناراضی باشه.
-منم تعجب کردم.
ماکان وارد اتاقش شد و خانم دیبا هم همانطور که حرف می زد پشت سرش می آمد.
-خوب چی گفتی بهشون؟
-گفتم نه رئیس هست نه طراحمون اونم یه خورده عصبانی شد و چرت و پرت گفت و بعدم گفت حضوری میاد.
ماکان سیستمش را روشن کرد وتا بالا بیاید کتش را از تن خارج کرد و به چوب لباسی زد.
خانم دیبا همانجا ایستاده بود به حرکات ماکان نگاه می کرد .
ماکان سر بلند کرد و او را دید که هنوز مقابل در ایستاده رو به او گفت:
-چیز دیگه ای هم هست؟
خانم دیبا خودش را جمع و جور کرد و گفت:
-نه همین بود.
ماکان روی صندلی اش نشست و در حالی که چهره اش پشت مانیتور پنهان می شد گفت:
-پس بفرما سر کارتون.
خانم دیبا سری تکان داد و از اتاق خارج شد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
@Abbasse_Kardani