4_5866098686865444257.mp3
9.22M
🔘 سلام امام زمان
🎼 #تنظیم_استودیویی
🎧 #نواهنگ فوقالعاده👌
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 یقین کنید #امام_زمان (عج) از شما دست برنمیداره..
👌 از دست ندهید
درمحضرحضرت دوست
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوپنجم
💢فرار دانشجوئی (6)
سوتی که کار رو خراب کرد
هوا سرد بود و شیشۀ درای عقب پایین بود راننده گفت : «ارفعوا الجام» یعنی شیشهها رو بالا بکشید. حواسم نبود اینو به فارسی ترجمه کردم و به بچه ها گفتم میگه شیشهها رو بالا بکشید.!! راننده چشماش گِرد شد و ترسید و شروع کرد به التماس کردن که من عیالوارم، بدبختم به من رحم کنید. به سه راهی مندلی خانقین رسیدیم. راننده با التماس گفت اگه میشه همینجا پیاده بشید من از یه مسیر دیگه میرم. چند تا نورافکن سه راه رو روشن کرده بود و یه نگهبان هم اونجا وایساده بود. نگهبان مشکوک شد و کمی به ما نزدیک شد. به راننده گفتم جلوتر برو. اون قدر جلو رفت که دیگه مطمئن شدیم نگهبان بی خیالمون شده و دنبالمون نمیاد. به راننده گفتم اوگف یعنی بایست. به بچه ها هم گفتم پیاده شید. پیاده شدیم و ماشین رفت. نگهبانی که دم سه راه بود مقداری دنبالمون اومد و حتی ایست هم داد اما محل نذاشتیم و فاصله مون رو بیشتر کردیم.
برنامه این بود که هیچگونه درگیری فیزیکی نداشته باشیم.از بیراهه بسمت مندلی راه افتادیم. بارون مسیر حرکتمون رو کاملا گِلی کرده بود و امکان حرکتِ سریع رو ازمون گرفته بود. دیگه هوا داشت روشن میشد. همین طور که از کنار جاده می دویدیم بازم یه گله سگ بهمون حمله کردن. پا به فرار گذاشتیم ولی وِلکن نبودن. به بچهها گفتم تنها راهش اینه که ما بهشون حمله کنیم با سنگ و کلوخ دنبالشون کردیم و اونا هم ترسیدن و در رفتن. مدتی راه رفتیم تا رسیدیم یه زیرگذر.
نماز صبح رو همونجا خوندیم و کمی استراحت کردیم. دیگه نمیشد از کنار جاده رفت. بیابون هم گِلی بود و حرکتمون رو حسابی کُند میکرد. مشورت کردیم و هاشم یه استخاره انداخت و گفت بریم سرِ جاده و تا مندلی با ماشین بریم. رفتیم سر جاده. هوا روشن شده بود و همه ی لباسامون گِلی بود. تا اینجا حدود ۱۵ کیلومتر از بیمارستان فاصله گرفته بودیم و تازه رسیده بودیم نزدیک سیم خاردارای اردوگاه ۱۸ بعقوبه. برای اولین بار بعد از سه سال و خوردهای از بیرون به اردوگاه نیگاه میکردیم و این خیلی باشکوه بود. اولش یه ماشین نظامی رد شد ما سینه ی جاده خوابیدیم تا ما رو نبینه.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوششم
💢فرار دانشجوئی(۷)
ماشین بعدی یه تاکسی بود که با اشاره دست من ایستاد. دوباره جلو نشستم و بچه ها عقب. تاکسی وارد یه پمپ بنزین شد مقداری از سر و وضع ما مشکوک شده بود و چون هوا هنوز گرگ و میش بود اومده بود زیر نور چراغای پمپ بنزین تا ماها رو ورنداز کنه. با دیدن سر و وضع گِلیِمون شکش به یقین مبدل شد. راننده سریع ما رو به شهر بلدروز نزدیک مندلی رسوند و وارد یه ترمینال شد. به عربی گفت «کروه» یعنی کرایه. فکر اینجاش رو نکرده بودیم و هیچ پولی همراهمون نبود. پیاده شدیم و راه افتادیم. دنبالمون کرد و وِل نمیکرد و شروع کرد به دعوا و سر و صدا. بقیه راننده های ترمینال هم با دیدن سر و وضعمون بهمون مشکوک شدن .گفتم ما کارمندای بیمارستان بعقوبه هستیم که وسط راه آمبولانسمون چپ کرده و باید بریم از گِل درش بیاریم. یکی از راننده ها گفت من شما رو می رسونم مندلی ما هم سوار ماشینش شدیم. دور و برمون پر شده بود از رانندههای ترمینال و منتظر مسافر بودن. تو اون شلوغی راننده تاکسی غیبش زد. ما با ماشین دوم راه افتادیم. کمی بعد جلوی دژبانی وایساد. نگاه کردم دیدم راننده تاکسی خودمون هم اونجاست. فهمیدیم که اونا با هم دست به یکی کردن و میخوان ما رو لو بِدن. دژبان دستور داد پیاده شیم. راننده تاکسی هنوز هم غر میزد و کرایه میخواست. منم مرتب میگفتم ما کارمندای بیمارستان بعقوبه هستیم، برید تلفن بزنید. هاشم و مسعود ساکت بودن و این شک اونا رو بیشتر میکرد. ما رو به اتاقی بردن. بیرون اومدیم که ببینیم اوضاع چطوره. چند نگهبان با کابل افتادن به جونمون. بازم سایه سنگین اسارت رو احساس میکردیم. بلا فاصله تو یه لحظه تصمیمم رو گرفتم و با یه یا علی فرار کردم. هاشم هم از طرفی دیگه در رفت و پرید داخل یه نخلستان ولی یه لنگه کفشش که لیست بچه ها توش بود به سیم خاردار گیرکرد و جاموند. نگهبان پشت سر من داد میزد «اذبحک» یعنی سرتو می بُرّم. دژبان بسمتم شلیک کرد ولی تیرها بهم نخورد. در طول جاده روی شونه خاکی میدویدم. به یه تاکسی رسیدم که چند تا مسافر داشت و راننده در ماشین رو باز گذاشته بود. راننده رو هُل دادم و نشستم پشت فرمان ولی از بدشانسی من سویچ دست راننده بود. از اتومبیل پیاده شدم و با سرعت از دیوار نخلستانی که کنار جاده بود پریدم داخل باغ.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوهفتم
💢فرار دانشجوئی (۸)
دژبان ترسید بیاد داخل نخلستان و برگشت. توی مسیر هاشم رو دیدم. گفتم از مسعود چه خبر؟ گفت نتونست فرار کنه. دلم خیلی براش سوخت. با خودم میگفتم در این مدت فرارِ ما او حتما داره کتک می خوره. شروع کردیم به دویدن و رسیدیم به برکهای که پر از گِل و جلبک بود. هاشم کمی آب خورد و به منم گفت بخورم. ولی من نتونستم. هاشم بلافاصله بالا اورد و حالش بد شد. مقداری دویدیم به یه دیوار فنسی رسیدیم از اون بالا رفتم و پریدم اون طرف. هاشم دستش شکسته بود نتونست بالا بیاد. اصلا متوجه هاشم نشدم هاشم داد زد احمد برگرد. برگشتم و با یه دست کمکش کردم و اونو بالا کشیدم. هاشم نتونست خودش رو نگه داره و از اون بالا با کمر خورد رو زمین. جای موندن نبود دوتایی شروع کردیم به دویدن. فاصله درختا با هم زیاد بود و راحت نمی تونستیم خودمون رو استتار کنیم. کل نخلستان توسط عراقیا محاصره شده بود. تصمیم گرفتیم خودمون رو دفن کنیم شاید اینجوری تا شب نتونن ما رو پیدا کنن. سطح زمین پر از شیار بود. تصمیم گرفتیم کفِ یکی از شیارها رو بکَنیم تا بتونیم خودمون رو داخلش زیر خس و خاشاکا پنهان کنیم. چیزی شبیه یه قبر کندیم و هر چه از دستم برمیومد از برگ و چوب و خاشاک روش ریختم و از هاشم هم خواستم همین کار رو بکُنه. قبرِ من خیلی خوب شده بود و کاملا پنهان شده بودم ولی مخفیگاه هاشم زیاد جالب نبود و چون دستش شکسته بود نتونست زیاد بکَنه و یه گودال کوچیک کند و توش قایم شد. مرتب زیر خس و خاشاکا ذکر میگفتیم. بعثیا چند بار از بالای سرمون رد شدن ولی متوجه ما نشدن. فرماندهشون بشدت عصبانی بود و داد و بیداد میکرد. ساعتی گذشت. نفسم داشت بند میومد و مرگ رو تو یه قدمی خودم می دیدم. راستش اگه دست خودم بود بین مرگ و اسارت حتما مرگ رو انتخاب میکردم ولی همه چیز دست خدا بود.
ناگهان یکی از نگهبانا متوجه هاشم شد و داد زد «واحدهم اهنا» یکیشون اینجاس. هاشمو بیرون کشیدن و چون هاشم نزدیک من مخفی شده بود خیلی زود پیدام کردن و از زیر اون همه چوب و خاشاک وگِل کشیدنم بیرون. طبق معمول شروع کردیم فیلم بازی کردن و خودمو به مرگ زدم. هنوز کاملاً بیرونم نکشیده بودن که شروع کردن به زدن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
✨نماز هایتان را مهدوی کنید💚
🌷آیت الله بهاءالدین رحمة الله علیه در اواخر عمر خود ،
در قنوت نماز هایشان فقط دعای *سلامتی امام زمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف )*
را تلاوت میکردند.
*(اللهّم کُن لِولیّک الحُجة بنِ الحَسن )*
شاگردان ایشون تعجب کردند وپرسیدند که قضیه چیه ، جدیدا همش اللهم کن لولیک ... رو میخونید
قبلا اینجوری نبودید
🌷آیت الله بهاءالدینی پاسخ دادند که
*خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )فرموده که در قنوت نماز هایتان برایم دعا کنید .*
واز آن روز به بعد تمام قنوت نماز هایم
*اللّهم کن لولیک... شد.*
اللهم عجل لولیک الفرج
یا ابا الصالح المهدی عج ادرکنی
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
#دولتکریمهیامامعصر
به کارگیری نیروهای جوان
🔹اکثر اصحاب امام زمان پس از ظهور و در دولت کريمه ايشان، جوان هستند و چه نيکوست مسئولان حکومت های اسلامی، به تبعيت از آن امام بزرگوار بيشتر از نيروهای جوان بهره گيرند.
💚امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: اصحاب مهدی جوان اند و در ميان آنها سن و سال دار وجود ندارد مگر به اندازه سرمه چشم و نمک در زاد و توشه.
🔻 اين ممکن است به دو جهت باشد:
1- به جهت اقتضای وقت ظهور که به افراد پر انرژی و نيرو احتياج است.
2- در آن عصر، به جوانان بيشتر احتياج است چرا که با عقل و تدبير و علم خود، جامعه را اداره کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 #امام_زمان عجلالله فرجه ما را فراموش نمیکند!!!
🌤 حضرت مهدی علیهالسلام فرمودهاند:
🌸 «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَلَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ»
🌼 «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم؛ که اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشه کن مینمودند.»
📚 بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۷۴
✍ در این توقیع، حضرت به شیعیان خود این بشارت را میدهد که شما، دائماً، تحت نظر و مراعات ما هستید و هرگز فراموش نمیشوید؛ از این رو، از خطر دشمنان در امانید. یعنی با وجود غایب بودنم، شما را حمایت میکنم و هرگز نمیگذارم نقشهٔ دشمنان حق و حقیقت به ثمر نشیند، و مذهب شیعه و شیعیان نابود شوند. گره گشاییهایی که امام در طول دوران امامت خویش انجام دادهاند، نمونههایی رسا برای صحت وعدهٔ حضرت است. ای ایمنی بخش زمین و آسمانها! امنیّت و آرامشمان را مدیون توائیم!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 #امام_زمان ما رو فراموش نمیکنه، این ما هستیم که فراموشش میکنیم...
👤 حجتالاسلام کاشانی
👌 از دست ندهید
درمحضرحضرت دوست
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوهشتم
💢فرار دانشجوئی (۹)
چشمامو بستم و خودمو به خدا سپردم. بشدت میزدن ولی من اصلاً به روی خودم نمی آوردم. فرماندشون داد زد بابا این آدمه نزنین ببینیم مرده یا زندهس. سربازی نبضم رو گرفت و گفت «ایچذب حی» دروغ میگه زندهس. فرمانده دستور داد منو داخل یه پتو پیچیدن و با خودشون بردن. توی جیبم لیست بلند بالایی از بچه های اردوگاه تکریت ۱۱ و بعقوبة ۱۸ بود که میخواستم با خودم ببرم ایران. اگه دست عراقیا میفتاد شاید بشدت اونا رو شکنجه میکردن. توی صندلی عقب همون تاکسی که رانندهش ما رو لو داده بود جام دادن و راه افتادن. برای چند دقیقه کاملا تنها بودم. بهترین فرصت برای نابود کردن لیست بود. سریع کاغذ رو پاره پاره کردم میخواستم قورت بدم نشد دهانم خشک بود و پایین نمیرفت. ماشین قدیمی بود و سوراخایی کف ماشین وجود داشت و تکه کاغذا رو یکییکی انداختم پایین و خیالم راحت شد که حداقل فرار ما باعث درد سر برای بچه ها نشده.
خیلی زود به مقصد رسیدیم. منو پتوپیچ کنار مسعود و هاشم انداختن و شروع کردن به کتک زدن. هاشم و مسعود رو بیشتر می زدن و اما تو کتکزدن من کمی احتیاط میکردن. یکی از سربازا منو میزد. فرمانده نهیش کرد که مبادا بمیره. گفت دروغ میگه همین الان داشت مثل غزال میدوید حالا چی شده که مثل مرده افتاده؟ یه کارگر مصری رو آوردن که نگهبان نخلستون بود. متهم به همکاری با ما شده بود که ما رو پنهان کرده مقداری کتکش زدن خودشو خیس کرد. حالا دیگه کمکم چشمامو باز میکردم و وانمود میکردم که تازه بهوش اومدم. ازم پرسیدن این مصری با شما همکاری کرد. گفتم اصلاً ما اونو ندیدیم و نمیشناسیم از هاشم هم سؤال کردن اونم شجاعانه گفت: فرار کردن از دست شما مردانگی میخواد. منم یه مردَم، این بیچاره هیچ خبری از ما نداشت. مدتی گذشت. داشت باورشون میشد که حالم خیلی خرابه و دارم می میرم به همین خاطر یه آمبولانس اوردن و با مراقبتای ویژه امنیتی منتقلم کردن بیمارستان.
هنوز چند دقیقه از شهر بلدروز دور نشده بودیم که ماشین از یه مسیر فرعی و خاکی رفت و وارد یه بیمارستان صحرایی شد. نگهبانا با خشونت برانکارد رو بلند کردن و با فحش و ناسزا بُردنم داخل. بخاطر سهلانگاری در مراقبت از ما بیچارهها بشدت تنبیه شده بودن و دقِ دلشونو روی من خالی میکردن. پزشکیار وقتی خشونت اونا رو دید فریاد زد این چه رفتاریه مگه نمی بینید حالش خرابه؟ یه سُرم قندی به من وصل کرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
✅مبادا فکر کنی حضرت امام زمان علیه السلام به دعای تو محتاج است
✍️سید بن طاووس به فرزندش محمد مینویسد: مبادا فکر کنی حضرت امام زمان علیه السلام به دعای تو محتاج است، هرگز چنین نیست و هرکس چنین فکری کند بیمار است، این که میگویم برای او دعا کن، فقط برای این است که او حق بزرگی بر تو دارد و بسیار در حق تو احسان نموده است و اگر قبل از دعا برای خودت برای او دعا کنی، ابواب اجابت زودتر به رویت گشوده میشود.
زیرا تو با گناهت باب دعا را بر روی خود بستهای، ولی هنگامی که برای آن مولایی دعا کنی که از خواص درگاه خداوند متعال ست، به احترام او باب اجابت به رویت گشوده میشود و آنگاه خود و همه کسانی که در حقشان دعا میکنی بر خوان احسان او مینشیند و مشمول رحمت، کرم و عنایت الهی میشوید، چون خود را به او مرتبط کردهاید! «اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم»
📚فلاحالسائل، سید بن طاووس
🔴 اندر احوالات و اوصافِ مردم آخرالزمان...
⭕️ از بین رفتن عقل و فراگیر شدن نادانی
🌕 پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودند:
از نشانهها و شرطهای قیامت این است که علم از میان میرود و نادانی آشکار میشود.
زمانی بر مردم میآید که عقلهای مردم به گونهای از بین میرود که هیچ عاقلی دیده نخواهد شد.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال شد آیا مردم در آن زمان(آخرالزمان) عاقلاند؟ ایشان فرمودند: عقل بیشتر آنها گرفته میشود و به جای آنها افراد ناباب و بیارزشی جایگزین میشوند و هریک از آنها گمان میکند که برای خودش ارزش و شخصیتی دارد؛ در حالی که هیچ چیز نیست!
فتنهای برخواهد شد که اندیشهٔ اندیشمندان بهگونهای متوقف میشود که بعید به نظر میرسد عاقلی دیده شود.
🌕 امیرالمومنین علیهالسلام فرمودند:
در فتنههای آخرالزمانی مردم مانند چهارپایان مطیع و بیعقل میشوند.
📗تفسير نور الثقلين، ج ۵، ص ۳۷
📗تفسير کنز الدقائق، ج ۱۲، ص ۲۳۴
📗روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۸۵
📗التشريف بالمنن، ج ۱، ص ۲۱۹
📗التشريف بالمنن، ج ۱، صص۷۰- ۷۱
🔴 سه گروه تاریخ ساز آخرالزمانی
در قیام جهانی حضرت مهدی عجل الله فرجه، سه گروه ایشان را یاری خواهند کرد:
🌕 گروه اول: نخستین کسانی که گرد امام جمع میشوند و دعوت جهانی امام با آنها آغاز میشود؛ ۳۱۳ نفر یاران خاص حضرت هستند که فرماندهان و کارگزاران سپاه ایشان را تشکیل میدهند. امام حسین علیهالسلام فرمودند: و از اصحابش سیصد و سیزده تن به تعداد اصحاب بَدر از دورترین نقاط زمین به گرد او فراهم آیند.
🌕 گروه دوم: لشکری ۱۰ هزار نفری از یاران که تحت فرماندهی یاران خاص حضرت هستند و با جمع شدن این عده، قیام حضرت آغاز میشود. امام جواد علیهالسلام فرمودند: و چون «عقد» که عبارت از ده هزار نفر باشد، کامل گردد، به اذن خدای عزیز و جلیل قیام میکند...
🌕 گروه سوم: در ادامه قیام تودههای انبوه مردم که از ظلم و ستم خسته شدهاند، برای یاری به امام میپیوندند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
وَ يَبلُغَ سُلطَانُهُ الْمَشرِقَ وَ المَغْربَ.
زمین به نورش روشن گردد و حكومتش به شرق و غرب عالم خواهد رسید
📗كمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۰
👈اگر جزء «سیصدوسیزده» نفر نیستی حداقل بین آن «دههزار» نفر باش!
مهدیرعنایی شرمنده - yasfatemii .mp3
4.35M
💚 همه مصائب ما از دوری توست یابن الحسن برگرد یا #امام_زمان
🌤 نماهنگ ..شرمنده...
👤 کربلاییمهدیرعنایی
👌 فوق العاده زیبا از دست ندهید
اَللّهُمّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا..
💔 نحوه #شهادت_امام_جواد علیه السلام...
☠ سیاست خلفای عباسی با سیاست امویها فرق داشت. امویها خشنتر بودند ولی اینها موذیتر بودند یعنی سیاستمدارانهتر عمل میکردند.
🔥 یکی از کارهایی که اینها میکردند این بود که چون میخواستند ائمه را تحت نظر داشته باشند، به زور و اجبار، یکی از دخترهایشان را به آنها میچسباندند که باید با این دختر ازدواج کنی!
❄️ بعد که ازدواج میکردند، میگفتند: دختر ما و داماد ما باید همین جا کنار خودمان باشند! برای این که به یک شکلی که مردم نفهمند اینها را تحت نظر و تحت مراقبت شدید و اذیت شدید داشته باشند.
💀 معتصم بالاخره سبب شد که همسر امام یعنی امّ الفضل امام را مسموم کرد، آن هم با یک وضع خیلی ناراحتکنندهای.
♨️ و چون برای همه مسموم کننده ها معلوم و محرز بود که دستور خلیفه بوده، جرأت این که بدن امام را دفن کنند، نداشتند.
📛 حتی معتصم دستور داد: بدنش را بیندازید در کوچه. دو سه روز بدن امام در میان کوچه افتاده بود.
❌ بعد به معتصم خبر دادند که یک وضع خارقالعادهای پیش آمده!
💚 هر میتی اگر سه چهار روز روی زمین افتاده باشد بدنش عفونت پیدا میکند و بدن این مرد روز به روز بر بوی خوشش افزوده میشود، و اگر مردم این موضوع را بفهمند اوضاع خیلی بد میشود.
🌤 این بود که خودش زودتر اجازه داد بدن امام را دفن کنند. وجود مقدسش را در کنار جدش موسی بن جعفر(علیه السلام) در همین محل معروف یعنی کاظمین(علیهما السلام) دفن کردند.
🔆 و حالت ایشان از این جهت، تأسّی داشت به جدّ بزرگوارشان حسین بن علی بود که فرمود:
😭 مُلْقاً ثَلاثاً بِلا غُسْلٍ وَ لا کفَنٍ.
و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم
📕منبع: آشنایی با قرآن، ج12، ص32-29
48.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤آموزه هایی از سیره زندگی امام جواد (ع)
حجت الإسلام و المسلمين مسعود عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 بهترین زمان پیوستن به #امام_زمان
🌤 بعضیا وقت ظهور به امام میپیوندند،
🌤 بعضیا هم بعد از ظهور، اما
🌤 اینا خیلی فرق دارند با کسانی که قبل از ظهور خودشون رو به امام رسوندند.
👤 استاد شجاعی
🔴 هشدار مهم به شیعیان!
⭕️ تا قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، هرکس که گفت امام زمان ظهور کرده، مطابق با روایات صاحب ادعا دروغگو است؛
🌕 مفضل گفت: آقا! مهدی عجلالله فرجه، در کدام سرزمین ظهور میکند؟ حضرت فرمودند: «قبل از ظهورش هیچ کس او را نمیبیند و بعد از آن، هر چشمی او را میبیند. هر کس جز این به شما بگوید، او را دروغگو بدانید.»
قَالَ المُفضّلُ يَا سَيدِي فَفِي أَي بُقعَةٍ يَظهَر المَهدِي قَالَ لَا تَرَاهُ عَينٌ فِي وَقتِ ظُهُورِه إِلَّا رَأَتهُ كُلُّ عَيْنٍ فَمَنْ قَالَ لَكُمْ غَيرَ هَذَا فَكَذِّبُوهُ.
📗بحار الأنوار،ج۵۳،ص۱
بر طبق این روایت، ظهور امام زمان علیه السلام یک حقیقت پنهانی نیست که فقط عده کمی از آن آگاهی یابند و اکثریت از آن مطلع نشوند؛ بلکه یک امر جهانی، عمومی و همگانی است که به محض وقوع، همه مخلوقات از آن اطلاع مییابند؛ بنابراین هرگونه ادعا از سوی رسانه ها یا در جلسات مخفیانه و میان گروهی خاص و..نمی تواند به ظهور حضرت بینجامد و مسلما ادعا کننده کذاب است
ضمنا معرفی امام به جهانیان اعجازگونه است یعنی خبر ظهور ایشان از آسمان توسط حضرت جبرئیل اعلام میشود
#امام_زمان
درمحضرحضرت دوست
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهونهم
💢فرار دانشجوئی (۱۰)
حوالی ظهر منو بسمت «ردهه السجن» همون بیمارستانِ بعقوبه که از اون فرار کرده بودیم بردن. داخل اتوبوس نماز ظهر و عصرم رو خوندم. به بیمارستان که رسیدیم دو سرباز اومدن و جفت دستامو با دستبند به تخت بستن و یکیشون همون نجِم بود که از دستش فرار کرده بودیم و بخاطر فرار ما حسابی تنبیه شده بود. نجم حسابی از خجالت ما درومد.
با تموم وجود با کابل و هر چه دستش میومد می زد و یه نگهبان دیگه هم که تو بیمارستان با ما خوشرفتاری کرده بود و زورش میومد که ما قدرنشناسی کردیم به کمک نجم اومد و با بیرحمی تموم حتی بدتر از نجم و به قصد کشت میزد. روی تخت دراز کشیده بودم و دستام هم که به تخت قفل بود و هیچ عکسالعملی نمی تونستم انجام بدم. داشتم از هوش می رفتم که یه اسپری آوردن و داخل بینیم زدن. داشتم خفه میشدم و چند بار تکرار کرد. احساس کردم قصد داره منو بکشه و کارو تموم کنه، لذا با تموم وجود داد زدم که بقیه نگهبانا متوجه بشن و بریزن داخل و این ترفند من جواب داد.
شب که شد با همون حال نمازمو خوندم. فردای همون شب ما رو به ملحق اردوگاه ۱۸ منتقل کردن و اونجا هم حسابی بساط شکنجه بر پا بود. هاشم و مسعود رو هم آوردن. دیگه فیلم بازی کردن فایده نداشت فقط سعی میکردیم نقاط حساس بدنمون ضربه نخوره که لااقل زنده بمونیم. بعد از کلی شکنجه ما رو بردن به قلعه یعنی همونجایی که با بقیه بچه ها بودیم و از اونجا رفته بودیم بیمارستان.
🔅 حال و هوای داخل قلعه
اجازه بدید موقتاً ادامه داستان رو از حال و هوای داخل قلعه رو خودم براتون بگم.
شب اولی که بچهها فرار کردن. هیچ خبری نبود و تا روشن شدنِ هوا خود عراقیا هم متوجه نشده بودن. ولی با روشن شدن هوا و با دیدنِ جای خالی بچه ها در بیمارستان، اردوگاه شده بود مثل صحنه عملیات و عراقیا با اضطراب و عجله دستهدسته میومدن و میرفتن. همین که خبر فرار سه نفر توی زندانِ قلعه پیچید سریع همه ما رو فرستادن داخل اتاقامون و درها رو قفل کردن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨