eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
664 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸امام جعفر صادق عليه السلام: نزديك‏ترين حالت بندگان به خدا وبیشترین زمانی که خداوند از ایشان خشنود است هنگامى است كه حجّت خدا در ميان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال معتقد باشند كه حجّت خدا باقی است، پس در اين زمان شب و روز متوقع فرج (و در انتظار آن) باشید. 📚بحار الانوار ج ۵۲ص ۱۴۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚برادران پیامبر در آخرالزمان 👤آیت الله ناصری (ره
4_5780532334054870443.mp3
5.37M
⭕️ کسی که فراوان برای امام عصر علیه‌السلام دعا می‌کند، شفاعت پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه در روز قیامت شامل حالش می‌شود. 🔸 پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرموده‌اند: چهار طایفه‌اند که من قطعا ایشان را شفاعت می‌کنم... 🔸 کسی که برای اهل بیت علیهم‌السلام قدمی برمی‌دارد و خدمتی می‌کند، محبت قلبی و زبانی خودش را نشان می‌دهد. 🔸 یکی از مصادیق روشن خدمت به اهل بیت علیهم‌السلام، دعا برای فرج حضرت است. 👤استاد سید محسن سبط الشیخ 💎یا رب محمد وآل محمد، صل علی محمد وآل محمد، وعجل فرج محمد وآل محمد"💎 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
درمحضرحضرت دوست
🌱🌷🌱🌱🌷🌱🌱🌷🌱 🌷قسمت ۳۳ و ۳۴ +بگو عزیزم در صدایش التماس موج میزند _میخوام ببینم اگه کاری نداری و واقع
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی قسمت ۳۵ و ۳۶ +ممنون خدافظ _خدافظ تلفن را قطع میکنم و رو به شایان میگویم + بیا بریم بالا تو اتاق خاله سوگل بخواب . سریع بلند میشود و همراه من می آید . وارد اتاق میشویم. شایان خودش را روی تخت می اندازد و با ذوق میگوید _آخیش چه تخت نرمیه آرام میخندم +خب حالا بخواب با تعجب میگوید _خاله ! +بله _من که همینطوری خوابم نمیبره باید برام قصه بگی ابرو بالا می اندازم +ولی من که قصه بلد نیستم لبخند میزند و بلند میشود از کنار کمد کیف زرد رنگی را بر میدارد که روی آن عکس زنبور دارد . با لبخند میگوید _عیب نداره من کتاب قصه دارم از روی اون برام بخونید کتاب کوچکی از داخل کیفش بیرون می‌آورد. دوباره داراز میکشد و کتاب را به دست من میدهد . با کنجکاوی میگوید _خاله یه سوال بپرسم ؟ +بپرس عزیزم _من به شما نامحرمم؟ با خنده میگویم +نه خاله الان نه ولی وقتی بزرگ بشی نامحرم من میشی _پس چرا جلوی من روسری سر کردین ؟ نگاهی به روسری ام میکنم +اینو بخاطر تو سر نکردم چون با روسری راحتم گزاشتم رو سرم بمونه _آها. پس حالا قصه رو بخونید شروع به خواندن کتاب میکنم. به نیمه های داستان که میرسم شایان خوابش میبرد . آرام پیشانی اش را میبوسم و پتو را رویش میکشم . از اتاق خارج میشوم و به سمت راه پله میروم. بین راه نگاهم به اتاق سجاد می‌افتد. آدم فضولی نیستم اما یک حسی بشدت مرا وسوسه میکند تا وارد اتاق سجاد بشوم. دو دل هستم. به خودم نهیب میزنم و به حسم اعتنا نمیکنم . سریع از پله ها پایین میروم . ۱۰ دقیقه ای خودم را مشغول میکنم که دوباره آن حس به سراغم می آید اما اینبار قوی تر از قبل . از پله ها بالا میروم.... و نگاهم را به در میدوزم.چند باری به سمت در میروم ولی بازمیگردم . برای بار آخر به در نزدیک میشوم . دستم را روی دستگیره ی در میگزارم و آرام در را باز میکنم . وارد اتاق میشوم و در را پشت سرم میبندم . با دقت اتاق را برانداز میکنم.رو به روی در میز تحریر قهوه ای رنگی قرار دارد . روی آن کامپیوتر کوچکی است و کنار کامپیوتر هدفون یبز رنگی به چشم میخورد . کنار میز تحریر کتابخانه ی بزرگی و در سمت چپ هم تخت جای گرفته است . سمت راست هم کمدی دیده میشود . تمام سرویس چوپ قهوه ای سوخته هستند .کاغذ دیواری های کردم با گل های قهوه ای درشت هم دیوار های اتاق را پوشانده اند . برای یک لحظه عذاب وجدان به سراغم می آید . میخواهم برگردم اما حالا که تا اینجا آمده ام دلم میخواهد کمی بیشتر جست و جو کنم . به سمت میز تحریر میروم ، روی آن یک دفترچه یادداشت زرشکی و یک دفتر آجری رنگ نظرم را جلب میکند . ابتدا دفترچه‌ی زرشکی رنگ را برمیدارم . در هر صفحه حدیثی زیبا و با خط خوش نوشته شده است . بعد از خواندن چند حدیث دفترچه را میبندم و سر جایش میگزارم . به سراغ دفتر آجری رنگ میروم . دفتر را باز میکنم . در صفحه ی اول بزرگ نوشته شده است ( به نام آفریدگار نیکی و بدی ) . ورق میزنم و به سراغ صفحات بعدی میروم . در هر صفحه ۳ شعر تک بیتی یا دو بیتی نوشته شده و زیر آن تاریخ خورده است . در یکی از صفحه ها شعر بلندی نوشته شده ولی بد خط و ناخواناست ‌. هر چه سعی میکنم نمیتوانم شعر را بخوانم . سراغ صفحه ی بعد میروم . یکی از شعر ها نظرم را جلب میکند . چند کلمه از شعر نوشته شده و آن هم خط خطی شده است اما میتوانم شعر را بخوانم . زیر لب آن چند کلمه را زمزمه میکنم +عشق را باید که...... «کاش روزی برسد ، هر که به یارش برسد دل سرما زده ی ما ، به بهارش برسد» ماهان یونسی «اگر در دیده ی مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی» وحشی بافقی
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
❤ سلام تمام دلخوشی ام،مهدی جان(عج) تمام خوبی ها مرا یاد تو می اندازد بهار و عطر دلنشینش، آفتاب و تشعشع حیاتبخشش، آب و حقیقت زلالش، باران و ترنم زیبایش ... تو مفهوم واقعی همه ی دوست داشتنی هایی و زندگی در نگاه و یاد و نام تو جاری است هرکس تو را دارد ، داراست حتی در نهایت فقر و هرکس تو را ندارد، فقیر است حتی در نهایت ثروت شکر خدا که تو را دارم ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «آتش به اختیار» 👤 استاد 🔸 نشستن دیگه بسه، پاشو برای شیعه‌خانه امام زمان هر کاری از دستت برمی‌آید انجام بده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ به نظرتون حضرت امام زمان علیه السلام چه زمانی ما را دعا می کنند 🔹 بگوآقا نمی خوام گناه کنم خودت کمکم کن 👤 استاد دانشمند حجاب 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه 🔹 سرگذشت قوم و رابطه آن با آخرالزمان پیش از ظهور 🔰 بسیار مهم ویدیویی درباره آخرالزمان که نباید از دست بدهید امام_زمان میلاد_پیامبر_اکرم‌ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سخنانی در مورد آخرالزمان و احادیث و روایات 👤 استاد رائفی پور 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
⭕️ نیروی عجیب یاران امام زمان (عج) ❇️ حضرت صادق (ع): 📃 «به یک نفر در آن زمان نیروی چهل مرد داده می‌شود و دل او از قطعه فولاد سخت‌تر می‌شود، اگر به کوههای آهن روی آورد آنها را قطعه‌قطعه می‌کند! شمشیرهای خود را از پیکار بازنمی‌دارند، جز هنگامی که خدای تبارک و تعالی از آنها خشنود باشد» (۱) 📜 إنّ الرّجل منهم يعطى قوّة أربعين رجلا، و إنّ قلبه لأشدّ من زبر الحديد!. ولو مرّوا بجبال الحديد لقطّعوها!. لا يكفون سيوفهم حتّى يرضى اللّه عزّ و جل‏ ⬅️ روزگار رهایی، جلد ‌۱، صفحه: ۴۲۲ (۱). الزام النّاصب صفحه ۲۲ و ۱۳۹، منتخب الاثر صفحه ۴۸۶ و بحار الانوار جلد ۵۲ صفحه ۳۲۷ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
درمحضرحضرت دوست
🌷رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی قسمت ۳۵ و ۳۶ +ممنون خدافظ _خدافظ تلفن را قطع میکنم و رو به ش
🌱قسمت ۳۷ و ۳۸ +عشق را باید که ..... کنجکاو تر از قبل میشوم. یعنی منظورش از عشق چه نوع عشقی‌ست ؟ به خودم نهیب میزنم... هر عشقی که منظورشه....به من ربطی نداره!!!! برای فراموش کردن آن دفتر را میبندم و روی میز میگذارم... به سمت کتابخانه میروم . بالای کتابخانه چفیه ای وصل شده است . بی اختیار لبخند میزنم . به قفسه ها نگاه میکنم . در هر قفسه کتابی مرتبط با موضوع خاصی چیده شده است . در یکی از قفسه ها کتاب ها کاملا مربوط به شهید مطهریست و در قفسه ای دیگر مرتبط با رهبر . بین قفسه ها یکی از قفسه برایم جالب تر است. داخل آن قفسه پر از رمان های مختلف است . به صورت رندوم یک کتاب را بیرون میکشم . نام روی جلد را بلند میخوانم ×چشم هایش× .... باید کتاب جالبی باشه صفحات را سریع ورق میزنم که چیزی از بین کتاب روی زمین میافتد . خم میشوم و آن را از روی زمین بر میدارم . عکس سجاد و پسری هم سن و سال خودش است که هر دو دست دور شانه یکدیگر انداخته اند . ح تما یکی از دوستانش است . دوباره لبخند میزنم . عکس را بر میگردانم . پشت عکس نوشته ای است . وقتی نوشته را میخوانم لبخندم محو میشود . پشت عکس نوشته شده است : ( سجاد رضایی و شهید محمد صادق محمدی ) پس سجاد دوست شهید هم دارد . عکس را دوباره بین کتاب میگذارم و کتاب را سر جایش قرار میدهم . نمیتوانم روی کتاب ها تمرکز کنم ، هنوز ذهنم درگیر آن شعر نصفه ای است که داخل دفتر روی میز خواندم . دوباره میروم و دفتر را بر میدارم . صفحه ی مورد نظر را باز میکنم و چند بار دیگر شعر نصفه را میخوانم . شعر را به تازگی نوشته است زیرا تاریخ شعر قبلی برای یک هفته قبل است . مشغول فکر کردن به شعر هستم که صدای خفیفی به گوشم میرسد ..... متوجه نمیشوم که صدا چه میگوید . گوش هایم را تیز میکنم ... قبل از اینکه بتوانم صاحب صدا را تشخیص بدهم ناگهان در باز میشود .... با دیدن سجاد نفسم بند می‌آید... بدنم بی حس شده است . سجاد مشغول صحبت با تلفن است و متوجه من نشده است . کیفش را روی تخت میگذارد. تلفن را بین شانه و صورتش نگه میدارد و خطاب به شخص پشت تلفن میگوید _آره سید جان متوجه ام . بعد شروع به باز کردن دکمه های سر آستینش میکند . دستش را به سمت یقه اش میبرد و دکمه اول را باز میکند و بعد دکمه ی دوم را . مشغول باز کردن دکمه سوم است که سر بلند میکند و من را میبیند . ناخودآگاه میترسد و یک قدم به عقب میرود . تلفن از روس شانه اش سر میخورد و به زمین می افتد . سجاد بهت زده به من خیره میشود . شخص پشت تلفن صدایش به صورت نامفهوم می آید . سجاد سریع به خودش می آید و نگاهش را از من میدزدد . تلفن را از روی زمین بر میدارد _الو سید . من کار دارم بعدا بهت زنگ میزنم . و بدون اینکه منتظر پاسخ شخص پشت تلفن باشد آن را قطع میکند و روی تخت می اندازد . سجاد نگاهش به دفتر در دستم می افتد . با دیدن دفتر در دست من به وضوح رنگش میپرد . از خجالت دلم میخواهد زمین دهن باز کند و من را ببلعد . با خجالت سرم را پایین می اندازم . هول شده ام و نمیدانم چه بگویم . نا خواسته میگویم +سـ...سـ...سلام سجاد با لحنی پر از بهت و تعجب جواب میدهد _سلام آب دهانش را با صدا قورت میدهد و کلافه دستی بین موهایش میکشد . ابروهایش را در هم میکشد و چند قدم به سمت جلو می آید . با من و من میگویم +من نمیخواستم ....... من ........ یعنی.......آخه سوگل گفت تا وقتی برگرده کسی نمیاد خونه از جواب بچگانه ام خودم تعجب میکنم . سجاد اخم هایش را باز میکند و با تعجب ابرو بالا می اندازد _چون کسی نمیاد خونه دلیل میشه شما بیاید تو اتاق من و بی اجازه برید سر وسایل شخصی من ؟؟؟؟ با حرف سجاد بیشتر خجالت میکشم و گونه هایم سرخ و داغ میشوند . فکر نمیکردم سجاد انقدر ناراحت و عصبانی بشود . انگار دیدن آن دفتر در دست من بیشتر ناراحت و عصبی اش کرده است . «مثل یک معجزه ای علت ایمان منی همه هان و بله هستند شما جان» ای که گفتی بی قراری های من بازیگریست بی قرارم کرده ای اما دلت با دیگریست》 حسین دهلوی
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
❣ صبحی گره‌ از زمانه‌ وا خواهد شد راز شـب تـار بـر مـلا خـواهـد شـد در راه، عـزیـزی‌ ست که با آمدنش هر قطب‌ نما، قبله‌ نما خواهد شـد
بي خامنه ای شعار هم عهدی چیسٺ؟ بي خامنه ای ندای یا مهدی چیسٺ؟ هر ڪس نشد فدایی خامنه ای بي شڪ تو بدان فدایی مهدی نیسٺ.
31.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️داستان زیبای دوستی یک جوان با امام زمان🥺😭😭 💔اگه دلت شکست 💔    ماراهم دعا کن😭 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
⭕️آیت الله بهجت(ره): ما باید انتظار فرج حضرت غائب عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف را داشته باشیم؛ و فرجش را فرج عموم بدانیم و در هر وقت و هرحال باید منتظر باشیم؛ ولی آیا می‌شود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم، بدون مقدمات و تحمل ابتلائاتی که برای اهل ایمان پیش می‌آید؟! با این‌حال، چه اشکالی دارد که تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم یعنی اینکه بخواهیم بیش از این بلاها که تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلای دیگری نبینند؟! ✅ درهرحال، باید منتظر فرج باشیم، ولی با مقدمات آن. ولی می‌دانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم؛ لذا از خدا بخواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشود. و اهمّ مقدمات انتظارفرج را که توبه و طهارت ازگناهان است، تحصیل کنیم 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
⭕️چرا امام زمان عج که دعاشون مستجاب هست،برای ظهور خودشون دعا نمیکنن؟ ‌✍🏻ممکنه براتون این سوال پیش اومده باشه که: مگه عج اینهمه مشکلات مردم رو نمیدونن؟مگه بیشتر از هرکسی دیگه دعاشون نزد خدا مستجاب نیست؟ پس چرا خودش دعا نمیکنه؟ ‌‌ 🌸ببینید آدم هرچی مراتب ایمانش بالاتر باشه همون اندازه در برابر  مشیت های خدا تسلیم تر هست.. ‌‌ ✍🏻مثل ما نیستن که اگر ذره ای احساس کنیم دعاهامون مستجابه از خدا حتی طلب معجزه میکنیم تا زندگی و سرنوشتمون به سمت خواسته های دل خودمون پیش بره...! ‌‌ 💥امام زمان قرنهاست در زندان غیبت به سر میبره اما حاضر نیست حتی ذره ای برای خودش دعا کنه. ‌ ❤حضرت  تسلیم اراده و مشیت خدا هستن تا خدا هروقت مشیتش تعلق گرفت، ظهور ایشون امضا بشه... ‌ ‌نمونه ی ضعیفترش در مورد علماست مثلا: ‌ در زمان جنگ ایران و عراق، عده ای از علماء خدمت حضرت آیت الله العظمی (ره) رسیده و درخواست کردند که: آقا شما کاری بکنید که این مرد(صدام) سقوط کند یا از بین برود! ‌ .ایشان فرموده بودند: نزد ما اذکاری وجود دارد که اگر خوانده شود، به او مهلت داده نخواهد شد. ‌ ⛔ ولی مصلحت نیست ،چه می دانیم بعد از او چه کسی خواهد شد و بدتر از او نخواهد آمد؟ ‌ 🌸‌حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مصلحت نمی دانند و خداوند مشیتش تعلق نگرفته است که وی حالا سرنگون شود... ‌ 🔆بله! اولیای الهی در برابر خواسته های خدا تسلیم محضن چون میدونن برای خدا کاری نداره با اشاره ای طومار دشمنان دین درهم پیچیده بشه.. ‌ ✅ اما اگر قراره کارها رو خود خدا بکنه پس ماها رو چرا آفریده؟ ‌ 🛑‌مگه قرار نیست ما امتحان بشیم، مگه قرار نیست صبر و تحمل و میزان فعالیتهامون در جلو رفتن یا عقب رفتن پرچمِ پیروزیِ خدا سنجیده بشه و مستحق پاداش یا عذاب بشیم؟ ‌ 🔴این فتنه های دشمن و خنثی کردنش  برای خدا و اهل بیتش هیچ کاری نداره! اما میخوان ببینن ماها توی این فتنه ها چیکار میکنیم و حجت برای همه تموم بشه و غربالها صورت بگیره... در ثانی: خدا خودش خواسته مردم دعا کنن تا امامشون رو بهشون برگردونه،مردم باید بخوان که خدا ترحم کنه به حال مردم و امامشون رو برگدونه پیششون،اینجوری هم عبادت حساب میشه (انتظار الفرج افضل من الاعمال)هم نشون میدیم که لایق حضور امامون هستیم یا نه و در کدوم جبهه ایم. ✍چون تا مردم حداقلِ لیاقت رو پیدا نکنن و قدرشناس نباشن ،خدا بزرگترین نعمت و آخرین فرستادشو نمیفرسته.. 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بهترین عملی که میتواند ما را به امام زمان ارواحنا فداه نزدیک کند ؟ 👤 ابراهیم افشاری 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
درمحضرحضرت دوست
🌱قسمت ۳۷ و ۳۸ +عشق را باید که ..... کنجکاو تر از قبل میشوم. یعنی منظورش از عشق چه نوع عشقی‌ست ؟ ب
✔️قسمت ۳۹ و ۴۰ سرم را پایین می اندازم . نگاهم را روی مانتویم میچرخانم. در دلم خدارا شکر میکنم که مانتو و روسری ام را در نیاوردم اما از اینکه چادر به سر ندارم ناراحتم. بخاطر اتفاقاتی که افتاد کاملا فراموش کرده بودم که چادرم سرم نیست . برای یک لحظه غرورم را فراموش میکنم و با لحنی که خواهش در آن موج میزند میگویم +من واقعا متاسفم . فکر نمی‌کردم این کارم انقدر ناراحتتون بکنه . سر برمیگرداند و سعی میکند خودش را آرام کند . سرش را پایین اندازد و تازه متوجه ۳ دکمه ای که باز کرده میشود ، سریع آنها را می بندد . چه چیزی در این دفتر هست که او را انقدر پریشان کرده است ؟ دفتر را میبندم و آن را روی میز میگزارم . به سمت در میروم ، وقتی از چهارچوب در میگذرم سجاد مرا میخواند _نورا خانم از حرفی که میخواهد بزند میترسم ولی سعی میکنم خودم را خونشرد نشان بدهم . سر بر میگردانم و با آرامشی نمادین میگویم +بله برای چند ثانیه به چشم هایم خیره میشود _معذرت میخام . نباید انقدر تند برخورد میکردم کنترلم رو از دست دادم بی اختیار لبخند پنهانی میزنم +شما باید ببخشید نه من و بدون اینکه منتظر جوابی باشم به اتاق سوگل میروم و در را میبندم . به در اتاق تکیه میدهم. ناخودآگاه بغض میکنم . دوباره تبدیل شدم به همان دختر نازک نارنجی . حس کودکی ۵ ساله را دارم که کار کرده و حالا دارد توبیخ میشود. به سمت تخت میروم. چقدر شایان معصوم خوابیده است .کنار تخت می‌نشینم و سرم را روی آن میگذارم . چند قطره اشک از گوشه ی چشمم سر میخورد. آنقدر امروز کشیدم که دلم میخواست بمیرم ولی آن اتفاقات را نبینم . دیگر چطور میتوانم به صورت سجاد نگاه کنم ؟ خدا میداند با خودش چه فکرهایی راجب من کرده است . چشم هایم سنگین میشود . آرام چشم هایم را میبندم و بدون اینکه متوجه شوم به خواب میروم . _نورا ! نورا بیدار نمیشی ؟ چشم هایم را باز میکنم و به دنبال صاحب صدا سر بر میگردانم. سوگل را میبینم که با لبخند نگاهم میکند . لبخند کوچکی میزنم +سلام سوگل خوبی ؟ کی برگشتی ابرو بالا می اندازد _تقریبا دو ساعتی میشه که برگشتم . با تعجب نگاهش میکنم +یعنی من این همه وقته که خوابیدم ؟ پس چرا بیدارم نکردی ؟ حتما مامانم نگران شده آرام میخندد _خب بابا دونه دونه بگو . اول اینکه مامانت خبر داره بهش زنگ زدیم . دوم اینکه مامانم نزاشت بیدارت کنم گفت شاید خیلی خسته ای . بی اختیار اخم میکنم . حرف های سوگل نشان میدهد که خاله شیرین و عمو محمود آمده اند . سریع اخم هایم را باز میکنم و به سوگل نگاه میکنم . بخاطر بد خوابیدن کمر درد گرفته ام . به سختی کش و قوسی به بدنم میدهم . سوگل متوجه کمر دردم میشود و میگوید _چند بار بیدارت کردم گفتم برو روی تخت بخواب ولی خودت قبول نکردی کمی فکر میکنم +پس چرا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ؟ شانه بالا می اندازد .به تخت نگاه میکنم و جای خالی شایان را میبینم +راستی شایان کو ؟ _یک ساعتی میشه که رفته . به سمت در میرود و میگوید _خب من میرم تو هم بکم دیگه بیا . سر تکان میدهم و بعد از خروج سوگل بلند میشوم .تازه اتفاقات امروز عصر را بیاد می آورم . با بیاد آوردنش تن و بدنم میلرزد . سوال های مختلفی در مغزم میچرخند . ( نکند سجاد به بقیه چیزی گفته باشد ؟ ) ( چطور با سجاد رو به رو شوم ؟ ) روی تخت مینشینم و به جواب سوال هایم فکر میکنم ، بدون اینکه توجهی به زمان و مکان داشته باشم . با صدای باز شدن در رشته افکارم پاره میشود . با دیدن سوگل تازه یاد می آید که قرار بود بروم بیرون از اتاق . سوگل با تعجب میگوید _چرا نمیای پس ؟ «غالبا در هر تصادف میرود چیزی زِ دست لحظه ی برخورد چشمت با نگاهم دل برفت» حسین فروتن «تو را با غیر میبینم، صدایم درنمی‌آید دلم میسوزد و کاری، زِ دستم برنمی‌آید» ✔️ادامه دارد....
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی.... 💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 ⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
سلام امام مهربانی ها باور دارم یکی از همین صبح ها که بی هوا و خسته چشم باز کنم بوی نرگس در همه عالم دمیده است ، آمدن برازنده ی توست . . ‌. ▪️من‌زنده‌ام‌به‌عشق‌تویاصاحب‌الزمان ▫️تعجیل در ظهورش صلوات
ما هستـی خویش به ولــی می بازیم عشقی که به عشق ازلــی می بازیم این بار امانـــــت که خـــــــدا داد به ما جانی است که بر سید علی می بازیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️آزمونی که قبل از ظهور امام‌زمان عج از همه می‌گیرند!! 👤 استاد شجاعی 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🔴 شرط قیام امام عصر در بیان امام صادق علیه السلام 🔵 شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی‌کنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی‌که بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، 🔺 در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالی‌که یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ... هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. 🔹 امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او پرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد: «از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا می‌شود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک‌ نفر هم نیست. 🔶 امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم. 📚 بحارالانوار، جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳ 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷