eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
649 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 تشرف حاج شیخ علی خدمت آقا امام زمان (عج) ☘ در اين وقت رسيديم به جوي آبي، كه از شط دجله براي مزارع كشيده‏ اند و از ميان جاده مي‏گذرد و بعد از آن دو راهي مي‏شود، كه هر دو راه به كاظمين مي‏رود، يكي از اين دو راه اسمش راه سلطاني است و راه ديگر به اسم راه سادات معروف است. 💚 آن جناب ميل كرد به راه سادات. 🔸 پس گفتم: بيا از اين راه، يعني راه سلطاني برويم. 💚 فرمود: «نه! از همين راه خود مي‏رويم.» 💠پس آمديم و چند قديم نرفتيم كه خود را در صحن مقدس كاظمين كنار كفشداري ديديم، هيچ كوچه و بازاري را نديديم. 🔰 پس داخل ايوان شديم از طرف «باب المراد» كه سمت شرقي حرم و طرف پايين پاي مقدس است. آقا بر درِ رواق مطهر، معطل نشد و اذن دخول نخواند و بر درِ حرم ايستاد. 💚 پس فرمود: «زيارت كن!» 🔸 گفتم: من سواد ندارم. 💚 فرمود: «براي تو بخوانم؟» 🔸 گفتم: بلي! 💚 فرمود: «أدخل يا الله‏ السلام عليك يا رسول الله‏ السلام عليك يا اميرالمؤمنين...» و بالاخره بر يك يك از ائمه سلام كرد تا رسيد به حضرت عسكري(عليه‌السلام) و فرمود: «السلام عليك يا ابا محمدالحسن العسكري.» 💚 بعد از آن به من فرمود: «امام زمانت را مي‏شناسي؟» 🔸 گفتم: چطور نمي‏شناسم. 💚 فرمود: «به او سلام كن.» 🔸 گفتم: «السلام عليك يا حجة‏الله‏ يا صاحب الزمان يابن الحسن.» 💚 آقا تبسمي كرد و فرمود: «عليك السلام و رحمة‏الله‏ و بركاته.» 🌼 پس داخل حرم شديم و خود را به ضريح مقدس چسبانديم و ضريح را بوسيديم 💚 به من فرمود: «زيارت بخوان.» 🔸 گفتم: سواد ندارم. 💚 فرمود: «من براي تو زيارت بخوانم؟» 🔸 گفتم: بله. 💚 فرمود: «كدام زيارت را مي‏خواهي؟» 🔸 گفتم: هر زيارتي كه افضل است. 💚 فرمود: «زيارت امين الله‏ افضل است»، سپس مشغول زيارت امين الله‏ شد... 🌸 در اين هنگام شمع‏ هاي حرم را روشن كردند، ولي ديدم حرم روشني ديگري هم دارد، نوري مانند نور آفتاب در حرم مي‏ درخشند و شمع‏ ها مثل چراغي بودند كه در آفتاب روشن باشد... ◼️ و آن چنان مرا غفلت گرفته بود كه به هيچ وجه متوجه اين همه از آيات و نشانه ‏ها نمي‏شدم. 🌺 وقتي زيارتمان تمام شد، از طرف پايين پا به طرف پشت سر يعني به طرف شرقي حرم مطهر آمديم، 💚 آقا به من فرمودند: آيا مايلي جدم حسين بن علي(عليهما‌السلام) را هم زيارت كني؟» 🔸 گفتم: بله شب جمعه است زيارت مي‏كنم. 💚 آقا برايم زيارت وارث را خواندند، در اين وقت مؤذن‏ ها از اذان مغرب فارغ شدند. به من فرمودند: «به جماعت ملحق شو و نماز بخوان.» 🌹 ما با هم به مسجدي كه پشت سر قبر مقدس است رفتيم آنجا نماز جماعت اقامه شده بود، 💚 خود ايشان فرادا در طرف راست امام جماعت مشغول نماز شد و من در صف اول ايستادم و نماز خواندم، وقتي نمازم تمام شد، نگاه كردم ديدم او نيست با عجله از مسجد بيرون آمدم 🔰 و در ميان حرم گشتم، او را نديدم، البته قصد داشتم او را پيدا كنم و چند قِراني به او بدهم و شب او را مهمان كنم و از او نگهداري نمايم. 💥ناگهان از خواب غفلت بيدار شدم، با خودم گفتم: اين سيد كه بود؟ 💥 اين همه معجزات و كرامات! كه در محضر او انجام شد... 💥 من امر او را اطاعت كردم! از ميان راه برگشتم! و حال آن كه به هيچ قيمتي برنمي‏گشتم! 💥و اسم مرا مي‏دانست! با آن كه او را نديده بودم! 💥 جريان شهادت او و اطلاع از خطورات دل من! و ديدن درخت‌ ها! 💥 و آب جاري در غير فصل! و جواب سلام من وقتي به امام زمان(عليه‌السلام) سلام عرض كردم! و غيره...!! ⚪️ با بهت به كفشداري آمدم و پرسيدم: آقايي كه با من مشرف شد كجا رفت؟ گفتند: بيرون رفت، اين سيد رفيق تو بود؟ گفتم: بله. 🍃 خلاصه او را پيدا نكردم و با حالی مبهوت و غیر قابل توصیف بیرون آمدم... 📗- نجم الثاقب، ص 484، حكايت 31/ 📕بحارالانوار، ج 53، ص 317.