درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 30 🔰 مگه حضرت زهرا (س) نبود که برای دفاع از امام زمانش رفت مسجد مدینه و با حفظ حیا
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و یکم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 31 🔰 شب که رفتم بخوابم ، به پدرم گفتم چی کار باید بکنم تا امام زمان خوشحال بشه؟ ب
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و دوم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 32 راستش من کمی جا خوردم، اولین بار این موضوع رو می شنیدم تا حالا نه تو کتابی و نه
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و سوم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 33 💠 آقای مدیر تقریبا آخرین نفری بود که داشت می رفت ، من رو که دید تعجب کرد ، چو
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و چهارم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 34 🔰 آقای مدیر: واقعیتش این هست که اصلا بعضی خانواده ها هیچ تعهدی نسبت به دین و ایم
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و پنجم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 35 بابا هادی گفت : وقتی یه چیز اصلی داشته باشی، کسی اگه ازش چیزی کم کنه یا بهش اضاف
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و ششم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 36 🔰 موقع اذان مغرب که شد ، #محمد_مهدی و پدرش و مادرش رفتن مسجد ، شب شهادت امام کا
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و هفتم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 37 🌀 شب قبل از خواب رفتم سراغ کتاب خوندن ، دیدم حس و حالش نیست ، اما برای اینکه وقت
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و هشتم👇👇👇
درمحضرحضرت دوست
#رمان_محمد_مهدی 38 🔰 بعد نماز به بابا هادی گفتم تو قرآن اسم امام زمان هست؟ پدرم گفت منظورت از اسم ا
📚رمان_بسیار_جالب👌👌👌
داستان_محمد_مهدی
#قسمت_سی و نهم👇👇👇