eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
671 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 چنگی توی موهایش زد. دیگر دست خودش نبود. هیچ چیز. لبش را گزید سخت بود. گفتنش سخت بود. آرام زمزمه کرد: -ترنج... اشک های ترنج بی صدا فرو می ریخت. با شنیدن نامش سرش را بالا آورد و ولی به ارشیا نگاه نکرد. با دستمال دانه های درشت اشکش را گرفت. ارشیا بار دیگر به ماکان نگاه کرد. داشت به طرف انها می آمد. ارشیا آب دهانش را قورت داد و به صورت خیس ترنج نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد: -ترنج...نگاهت و ازم نگیر. تمام غرور ارشیا فرو ریخته بود. گفت و رفت. ماکان با تعجب به رفتن ارشیا نگاه کرد. حاضر بود قسم بخورد گریه کردن ترنج به زخمش ربط ندارد. ولی آیا به ارشیا هم ربط داشت؟ در حالی که نگاهش به شانه های فرو افتاده ارشیا بود که از پله کان درمانگاه سرازیر شده بود به ترنج گفت: -پاشو بریم. ترنج هم نگاهی به مسیر رفته ارشیا انداخت و با نفس عمیقی به همراه ماکان رفت.عجیب بود. اشکش بند امده بود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻