eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
672 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 _گفتم همین الان می خوام رئیس این خراب شده رو ببینم. همین موقع در باز شد و ماکان با اخم هایی در هم از اتاقش خارج شد و با صدایی که سعی می کرد خیلی هم بلند نباشد گفت: _خانم دیبا اینجا چه خبره؟ منشی با دیدن ماکان از جا پرید و گفت: _ایشون می خوان شما رو ببینن. من گفتم منتظر باشن مثل اینکه ناراحت شدن. و با دست دختر را نشان داد. دختر هم برگشت و به ماکان نگاه کرد. با دیدن پسر جوانی که مقابلش ایستاده بود یک تای ابرویش را بالا برد و در حالی که سعی می کرد لحنش مثل سابق بلند نباشد با حالت محترمانه ای پرسید: _رئیس اینجا شمائین؟ ماکان چانه اش را کمی بالا داد و با یک نگاه سر تا پای دختر را دید زد. سر و وضع لباسش نشان می داد وضع مالی بدی ندارد. یک مانتو پائیزه کرم پوشیده بود. با لی مشکی و بوت های قهوه ای سوخته. شال و کیفش هم به همان رنگ بود. آرایش کاملی هم چهره اش را پوشانده. با ان آرایشی که کرده بود سنش بیشتر نشان می داد ولی دقت که می کردی مشخص بود بیشتر از بیست و پنج را ندارد. اگر می خواست در یک جمله کوتا توصیفش کند. خوش پوش و جذاب مناسب ترین کلمات بود. دست هایش را توی جیبش کرد و رو به دختر گفت: -بله. مشکلی پیش اومده. دختر به طرفش امد و گفت: -در مورد یکی از طراحاتون باید صحبت کنم. من با طرحی که ایشون زدن مشکل دارم در ضمن خیلی هم بی ادب هستن. ماکان ابروهایش را بالا انداخت و گفت: -شما خانمه؟؟ دختر بادی به گلویش انداخت و گفت: -معینی....شهرزاد معینی. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻