eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
675 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
161 ✳️ محمد مهدی که کلمه رو شنید ، سرش رو بلند کرد ، خواست چیزی بگه که خانمش نگذاشت و سریع ادامه داد که... 👌بله ، شهادت نیازی نیست چیزی بگی عزیزم تو لایق شهادت هستی تو واقعا برای امام زمان کار کردی از بچگی تا الان برای آقا کار کردی از هر تلاشی که می تونستی دریغ نکردی 👈الانم شهادت حقت هست ⬅️نکنه نگران من و بچه هستی ؟ ✳️ دوباره سرش رو آورد بالا که چیزی بگه ... 👈👈 که باز خانمش نگذاشت گفت می دونم میخوای چی بگی نگران نباش خدای دیروز و امروز ما ، خدای فردا هم هست همون خدایی که به همسران شهید دیگه روزی داده و بچه اونها رو بزرگ کرده ، به من هم روزی میده و بچه ما رو بزرگ میکنه ⬅️نگران بعد خودت نباش خدا هیچوقت خانواده یک شهید رو تنها نمیگذاره 👌👌 اگه امسال شب 23 ماه رمضان، صدای صیحه آسمانی شنیده شد ، درنگ نکن با سرعت برو برو به سمت عشق واقعی ای که داری و داشتی و میخوای بهش برسی ❓یادته وقتی نامزد بودیم و هر وقت با هم قراری میذاشتیم ، تو همیشه زودتر می رسیدی سر قرار❓ وقتی ازت دلیلش رو می پرسیدم با لبخند جواب میدادی که 👈👈 آدم نباید هیچوقت عشقش رو معطل کنه ! الانم عشقت نباید معطل بشه شهادت منتظرت هست ان شالله بهش برسی ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
🔰 172 ❇️ اما واقعا نیروی کمکی نیاز بود هم سلاح و مهمات هم تجهیزات برای زندگی موقت مردم لشکر سفیانی ، یاد داعش رو برای مردم عراق زنده کرده بود اما این لشکر ، شدیدا وحشی تر بود از لشکر داعش خیلی وحشی تر ⬅️ آمریکا و سران جنایتکار غرب ، از قضیه داعش درس گرفته بودن نقاط ضعفی که در ایجاد داعش داشتند رو بررسی کرده بودند و حالا اون ایرادات رو برطرف کرده بودند و با قوای کاملا بیشتر و طرح ها و برنامه های پشت پرده خطرناک تر وارد میدان و دفاع از شده بودند 👈 مردم بی پناه شدیدا به غذا و سرپناه موقت نیاز داشتند مشکل اینجا بود که برخی افراد خود فروخته در لباس شیعه و سنی ، برای ایجاد تفرقه هر چه بیشتر ، برخی افراد رو لو می دادند و امنیت اونها و خانواده هاشون رو به خطر می انداختند 👌 مثلا سعی می کردند افرادی که درگیر جنگ با سفیانی هستند یا جزء فرماندهان رده بالا هستند رو لو بدن تا لشکر سفیانی با تخریب خانه های اونها یا گروگان گرفتن خانواده هاشون ، اون فرمانده ها رو تحت فشار بگذارن 👈👈 هواپیمای نظامی ای که و ساسان و چند نیروی دیگه به همراه مهمات و آذوقه غذایی داخلش بودند آرام آرام به نجف نزدیک میشد و به همین خاطر ارتفاع خودش رو کم کرد تا از دید رادارها پنهان بمونه ✅ از پنجره نگاهی به بیرون کرد... از بالا اوضاع واقعا آشفته بود دود های سیاه و غلیظ نشان از جنگ های سخت داشت جنازه هایی که افتاده بودند... زن ها و بچه هایی که در حال فرار بودند 👈واقعا دیدن این منظره ها دل هر انسان آزاده ای رو به درد می آورد هواپیما نشست ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
174 🔰رهبر ایران در اولین دیدار عمومی خودشون با صراحت اخبار احتمال حمله به ایران رو رد کردند و اون رو ساخته و پرداخته ذهن بیمار یک عده سیاسیون بزدل دونستن ، 👈 ایشون با یاداوری خاطرات مذاکرات سیاسی در سال های قبل و دولت های مختلف در کشور ، با مثال های متعدد به مردم و جوانان نشون دادند که مذاکره با دشمنان هیچ فایده ای برای کشور نداره و همواره در طول تاریخ ، ملت هایی به پیروزی رسیدند که با قدرت مقاومت کردند و در مقابل زور ایستادند ⬅️ مثل حزب الله لبنان که بالاخره با مقاوت خودش ، رژیم منحوس صهیونیستی رو مجبور کرد در سال 2000 از اراضی جنوبی لبنان کنار بکشند این مثال های تاریخی برای مردم بسیار دلگرم کننده بود و باعث بیداری بخش زیادی از جوان ها که تحت تاثیر القائات برخی سیاسیون طرفدار مذاکره قرار گرفته بودند شد 👌مردم به این باور رسیده بودند که هر وقت حرف ولی فقیه رو گوش دادند ، ضرر نکردند . رهبری از مردم خواستند به اخبارهای غلط این روزهای رسانه های عربی و عربی منطقه توجه نکنند و خودشان را به خودسازی و افزایش معرفت بیشتر مشغول کنند تا بعد ظهور امام زمان (عج) با قدرت و قوای بیشتر به یاری ایشون بپردازند ✳️ در همین حین که درگیریها در عراق شدید بود ، خبرهایی از مدینه شنیده می شد ، اینکه امام زمان (عح) با برخی یاران خاص خودشون ارتباط گرفتند و مشغول آماده سازی و تدارک نیرو و زمینه سازی برای قیام اصلی خودشون از کنار کعبه هستند. اما چرا مدینه؟ بله ، درسته 👈 چون مدینه شهری هست که شیعه داره ، در مکه که شیعیان نیستند اما در مدینه شیعیان وجود دارند و امام میتونه اونجا که اتفاقا نزدیک به مکه هم هست ، تدارکات قیام رو فراهم کنه خبر به گوش و ساسان هم رسید... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
175 🔰 خبر به گوش و ساسان هم رسید ساسان به گفت مگه نمی گفتند علائم حتمی ظهور ، 5 تا هست ؟ خب الان که سه تاش فقط رخ داده سفیانی ، یمانی ، صیحه آسمانی 👌 دوتا دیگه مونده ، پس چرا بعضی ها میگن حضرت در مدینه مشغول آماده کردن زمینه هستند؟ ✅ محمد مهدی : نه ، درسته ، روایت درباره اون پنج نشانه از واژه علائم قیام استفاده کرده ، نه علائم ظهور ! آقا هم که هنوز قیام نکردند پس میشه گفت الان برای برخی از شیعیان خاص و نیروهای رده بالای خودشون آشکار شدند و تا قبل قیام اصلیشون که از کنار کعبه هست ، دو تا نشانه دیگه که خسف بیداء و شهادت نفس زکیه باشه رخ میده ✳️ امشب شبی بود که و ساسان باید با لباس رزم آماده می شدند برای رفتن به میدان امشب عملیات مهمی داشتند لشکر سفیانی قرار بود یک حمله شبانه سریع انجام بده برای تصرف حرم امیرالمومنین (ع) بغض و کینه عجیبی نسبت به امیرالمومنین (ع) دارند این افراد چیز عجیبی هم نیست از نسل همون معاویه و ابوسفیان هستند ❇️ نیروهای اسلام از طریق یکی از نفوذی هایی که داشتند از این حمله با خبر شدند و خودشون رو آماده می کردند تا در یک فرصت مناسب کمین بزنند و همچنین پاتک سنگینی رو روانه لشکر دشمن کنند ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
176 ✳️ لشکر سفیانی برای هجوم همه جانبه آماده بود، اما از راه زمینی فقط نمی تونستن از راه هوایی کاری انجام بدن چون پدافندهای هوایی قوی ای رو ایران به عراق برده بود و اجازه حملات هوایی رو نمی داد اما امکان حملات خمپاره ای بود . ❇️ نیمه های شب شد و حملات هنوز شروع نشده بود،نیروهای جبهه حق مشغول راز و نیاز با خدای خودشون بودن 👌 نیروهای اطلاعات عملیات جبهه اسلام تونسته بودن اطلاعات کامل و عمیقی از جبهه سفیانی به دست بیارن و اینکه امشب قراره چه کار کنن 1️⃣ قرار هست لشکر سفیانی به دو دسته اصلی و فرعی تفسیم بشن که در حقیقت کار اصلی رو همون قسمت فرعی انجام میده !!!! 2️⃣ قرار هست ابتدا لشکر اصلی با تجهیزات بالا حمله رو شروغ کنه و شدیدا تهاجم رو آغاز کنه به صورتی که لحظه ای فشار کم نشه و مرتب افزایش هم پیدا کنه تا تمام توجهات جبهه اسلام بره این سمت 3️⃣ بعدش اون گروه فرعی ، از پشت و از طریق تونل های زیر زمینی به حرم امیرالمومنین (ع) برسن و بمب گذاری کنن برای تخریب حرم و بعدش حمله وسیع به مسجد کوفه و مسجد سهله 🔰نیروهای اسلام برای همین حلقه های مختلفی رو در دور حرم کار گذاشتن تا جلوی این حملات زیر زمینی گرفته بشه خطر بزرگی بود که باید با تدابیر درست حل میشد اما ساسان و در خط مقدم قرار گرفته بودند برای مقابله مستقیم با لشکر سفیانی 👈 خبر حضور مخفیانه حضرت در مدینه به گوش سفیانی رسید ، تصمیم گرفت که... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
180 ✳️ بعد صحبت مسئول انگلیسی ، و تائید اون از طرف همه جوانب ، مامور شد تا نیروهایی قوی با حمابت غرب و آمریکا تشکیل بده برای حمله به 🔰 ارتشی که سفیانی میخواست ایجاد کنه ، انسان رو یاد ارتش عراق در حمله هشت ساله به ایران عزیز می اندازه حمله ای که در اون از بسیاری از ملیت ها و کشورهای دیگه عضو لشکر عراق بودند لشکری که بسیاری از کشورهای غربی و خود آمریکا بهش کمک مالی و تسلیحاتی کردند 👌 اما نیروهای رزمنده عزیز ما با قدرت خدا و توسل به اهل بیت (ع) در اون جنگ پیروز شدند ، حالا این لشکر سفیانی ، واقعا یاداور همون دوران بود اما در سطحی وسیع تر ✅ برگردیم به نجف و خط مقدم جبهه نجف حمله وسیع و شبانه نیروهای سفیانی شروع شد حملات سنگینی رو ایجاد کردند واقعا سنگین بود اما نیروهای اسلام با تمام توان دفاع می کردند و اجازه نزدیک شدن اونها رو نمی دادن جلوی سنگر به اندازه کافی مین گذاری شده بود و این نشون میداد که لشکر سفیانی برای رسیدن زمینی به حرم امیرالمومنین (ع) کار سختی داره ✳️ لشکر سفیانی میدونست که اگر حرم رو بگیره ، دیگه کار سختی برای پیش روی های بعدی نداره از اون طرف لشکر اسلام هم به اهمیت این قضیه واقف بود 👌 ساسان که دوره آموزشی تک تیراندازی رو خوب دیده بود، در اون تاریکی شب با کمک دوربین های دید در شب ، نیروهای دشمن که با مسلسل به صورت رگباری تیراندازی می کردن رو به خوبی هدف می گرفت و میزد 👌 هم مدام در حال تغییر جا بود و به سمت دشمن تیراندازی می کرد حمله واقعا سختی بود از هر دو لشکر تلفات زیادی در همون دقایق اولیه گرفته شده بود نیروهای اسلام در فشار سختی بودند چون نمی تونستند دایره حمله رو زیاد وسیع کنند ، چون می ترسیدند دشمن به راحتی از رخنه در صفوف نیروها استفاده کنه و خودش رو به حرم برسونه از طرفی نیروهایی هم که در کنار حرم بودند برای مقابله با افرادی از دشمن که قرار بود با تونل زیرزمینی خودشون رو به حرم برسونن و بمب گذاری کنن، سخت مراقب بودند که از پشت فریب نخورن جنگ بسیار غیرقابل پیش بینی بود... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
181 💠 پدافندهای هوایی هر دو طرف هم مشغول فعالیت شدید ، هم لشکر حملات هوایی خودش رو شدت بخشیده بود و هم لشکر اسلام جنگ در زمین و آسمان با شدیدترین حالت خودش در حال پیگیری بود ، هر لحظه به تعداد نیروهای سفیانی اضافه می شد کاملا مشخص بود که مدتهاست دنبال این جنگ بودند و نیروهای زیادی رو برای این کار تربیت کرده بودند 👈 هم در پدافند هوایی و هم حملات هوایی دست برتر با سپاه اسلام بود ، به دلیل برتری متخصصین ایرانی در ساخت تجهیزات عالی و بی نقص در این عرصه دشمن به خیال خودش از تجهیزات رادارگریز استفاده می کرد اما متخصصین ایرانی دستگاه هایی ساخته بودند که به راحتی اونها رو تشخیص و رهگیری و منهدم می کرد ✳️ حاج قاسم ، فرمانده سپاه اسلام در دفاع از حرم امیرالمومنین (ع) ، متوجه میشه مسئول تیربار به شهادت میرسه سریع بی سیم میزنه و از میخواد که بیاد پشت تیربار واقعا جرأت میخواست، نشستن پشت تیربار یعنی جایی که عملا در چشم دشمن هست ، چون از برق گلوله های خارج شده از نوک لوله شلیک کننده ، مشخص میشد مکانش کجاست البته که روی ارابه محرک بود و مدام جای خودشون رو تغییر می دادند تا دشمن نتونه به راحتی بزنه 💠 همانطور که در سپاه اسلام ، افرادی مثل ساسان و دیگر رزمنده ها در نقش تک تیرانداز بودند ، در سپاه هم تک تیراندازهای زبده ای بودند که دنبال زدن تیربارها بودند 🌀 ساسان خیلی خوب تونسته بود چندتا از نیروهای دشمن که مدام مشغول تیراندازی بودند رو بزنه کارش عالی بود بدون هیچ ترسی کارش رو انجام می داد ✳️ رفت پشت تیربار و با تمام شهامت و جرأت به سمت دشمن تیراندازی می کرد، از هیچی نمی ترسید، اون مدتها بود دنبال شهادت می گشت ، الان براش فرصت فراهم شده ، اون هم در جنگ هایی که داره منتهی به ظهور میشه چی از این بهتر؟ مدام ذکر خدا رو می گفت و اجازه نمی داد که فکر دیگه ای اون رو سست کنه فریادهای یا صاحب الزمان رزمنده های اسلام کل صحنه نبرد رو گرفته بود و هرکسی فرصتی به دست می آورد با صدای بلند حضرت رو صدا می زد تا روحیه بگیره 👈 یک مرتبه حاج قاسم دید که به زمین افتاد... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
182 🔰 👈 یک مرتبه حاج قاسم دید که به زمین افتاد ، سریع رفت سراغش تو اون تاریکی شب خیلی چیز خاصی معلوم نبود 💠 حاج قاسم : چی شده محمد مهدی جان، زخمی شدی ؟ نیروی امداد خبر کنم؟ ✳️ محمد مهدی : نه حاجی ، نه ، خراش ساده هست، خداروشکر تیر به جای حساس نخوره ، خورده با بازو و رد شده 💠 حاج قاسم سریع بی سیم زد به گروه امدادی 🔰 محمد مهدی جلوش رو گرفت ، گفت نیاز نیست حاجی ، اصلا نیاز نیست، با چفیه محکم ببند ، حله، تیر از بدنم رد شده خداروشکر ، این دردی نداره، قابل تحمله 👈 محمد مهدی با همون رشادت بالای خودش ، دستش رو محکم بست و دوباره رفت پشت تیربار و به مواضع دشمن تیراندازی می کرد ✳️ ساسان همچنان در حال تک تیراندازی ، یه تنه کلی از تیربارچی های لشکر سفیانی رو از بین برده بود ، وقتی محدوده جنگ محدود میشه ، حرف اول رو تیربارچی ها و تک تیراندازها می زنند، 💠 یک مرتبه لشکر اسلام با صحنه عجیبی روبرو شد دیدند نورهایی از آسمان داره میاد به سمت پائین و به سمت مقر لشکر سفیانی 👈 همه غرق در شور و شعف شده بودن ، نیروی کمکی رسید، خوب هم رسید ، به موقع هم رسید بله اینها نور موشک هایی بود که از ایران شلیک شده بود و از اونجایی که ایرانی ها در این سالها خیلی روی موشک نقطه زن کار کرده بودند ، دقیقا داشت میخورد به وسط لشکر سفیانی امان نمی دادن موشک ها یکی پس از دیگری اونها رو تارو مار و می کردند کسانی هم که قصد فرار داشتند توسط تک تیراندازهای سپاه های اسلام ، شکار می شدند ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
183 💠 صبح روز عملیات کم کم داشت می رسید ، بعد ادان صبح دیگه از شدت حملات دشمن کم شد . پشتیبانی های هوایی و موشکی لشکر اسلام که عمدتا توسط ایران انجام شد ، شکست سنگینی به جبهه در عراق وارد کرد. 🔰 وقتی هوا روشن شد ، انبوه جنازه های دشمن بود که روی زمین افتاده بود ، البته از جبهه اسلام هم شهید و زخمی داده بودند . هوا که روشن شد ، ساسان رفت پیش تازه متوجه زخم بازوی شد و شوکه شد اما وقتی متوجه شد که چیز خاصی نیست ، خیالش راحت شد 👈 محمد مهدی : داشتیم شهید می شدیم که خدا نخواست ! 👈 ساسان : ان شالله با هم و در کنار هم میشیم! 💠 محمد مهدی : یعنی میشه ؟ امکانش هست ؟ 🔰ساسان : ان شالله ، خدا که بخواد همه چی میشه ، اگه من با تو از بچگی آشنا نمی شدم الان اینجا نبودم، معلوم نبود الان کجا بودم و چه سرنوشتی و چه اعتقاداتی داشتم شاید مثل پدرم... 💠 محمد مهدی نگذاشت که ساسان ادامه بده و گفت : چیزی نگو ، ادامه نده ، هرچی باشه پدرت هست و احترامش واجب ، براش دعا کن، براش دعا کن که هدایت بشه و در این مدت باقیمانده از عمرش راه درست رو پیدا کنه 🔰 ساسان : خدا کنه همین بشه که میگی، امیدوارم شهید بشم و خون شهادت من مسیر زندگی پدرم رو عوض کنه 🌀 تو همین حس و حال بودند محمد مهدی و ساسان که یک مرتبه خبر رسید یک لشکر عظیم به سمت فرستاده همه دچار شک و بهت شدند... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
187 🔰 لشکر با تمام قدرت در حال حرکت به سمت مکه بودند که ناگهان در منطقه بَیداء که بین مدینه و مکه هست ، زمین دهان باز میکنه و لشکر سفیانی رو در خودش فرو میبره !!! 💠 این خبر مثل بمب صدا میکنه در همه جهان و مثل سیل خروشان ، خبرش سریع همه جا رو پر میکنه ! تمام اخبار اختصاص به این حادثه مهم و عجیب پیدا میکنه 👈 رسانه های آمریکایی این حادثه معجزه گونه رو به حادثه طوفان طبس در ایران تشبیه می کنند که اونجا هلی کوپترهای آمریکایی زمین گیر شده بودند یک بار شن ها مامور خدا بودند این بار زمین بیابان بیداء مامور خدا بود! 👈 خیلی هایی که بعد صیحه آسمانی سراغ تحقیق درباره امام زمان (عج) رفته بودند و با شنیدن صیحه دوم که دروغ بود گول خوردن ، دوباره بعد این حادثه معجزه گون ، رفتن سراغ تحقیق درباره امام زمان (عج) 👌 چون علائمی که رخ داده بود، دقیقا طبق همون چیزهایی بود که در کتب شیعیان نوشته بود اسم این حادثه بزرگ در روایات ، " خَسف بَیداء " بود ، یعنی فرو رفتن زمین در منطقه بیداء ⬅️ این چهارمین نشانه حتمی قبل قیام امام زمان (عج) بود ✅ اخبار این قضیه ، به عراق و رزمنده های حبهه اسلام هم رسید، هم چنان لشکریان در عراق مشغول جنگیدن با نیروهای اسلام به صورت پراکنده بودند و خرابکاری های زیادی در شهرهای مختلف به بار می آوردند 👈 و ساسان بعد شنیدن این خبر خسف بیداء ، خوشحال شده بودند ، از قبل همه این چیزها رو از حاج اقا عسکری شنیده بودند ، محمد مهدی به گربه افتاد ، می گفت جای پدرم خالی هست ، اون خدا بیامرز خیلی از نکات زندگی و نکات مهدوی رو به من یاد داده بود ، ایکاش زنده بود و این روزهای نزدیک به ظهور رو میدید... 🔰 حالا دیگه ایمان مومنان قوی تر شده بود و دلشون گرم و قرص شده بود برای ظهور حضرت، مستضعفین جهان خوشحال بودند که دوران محرومیت و مظلوم بودنشون به سر اومده و دوران طلائی زندگی اونها همراه با رفاه کامل داره فرا میرسه به روزهای ظهور نزدیک می شدیم... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
190 🔰 👈 محمد مهدی وقتی این خبر رو شنید سریع خودش رو به ساسان رسوند و گفت ساسان ساسان ، خبر رو شنیدی؟ 💠 ساسان در حالی که صورتش پر از اشک بود گفت : آره ، آره ، داداش این همون شهادت بوده ، پنجمین نشانه قبل قیام آقا ، و طبق روایات هم اومده که 15 شب بعد از شهادت ، ظهور امام اتفاق میوفته ! وای وای وای محمد مهدی، این همه صبر و انتظار این همه دعا و اصرار این همه گریه و ندبه این همه زاری و مویه ⬅️ بالاخره داریم به ظهور میرسیم ، همون چیزی که مدتها انتظارش رو داشتیم ، ای خدا ، یعنی میشه زنده باشیم و ببینیم ؟ ❇️ محمد مهدی : آره ، همون چیزی که خیلی آرزوش رو داشتیم، دیگه داره رخ میده ، این لعنتی هم فشار کار رو بیشتر کرده ، اما به لطف خدا پیروز این جنگ ما هستیم. 👈 در حال حرف زدن بودند که یک مرتبه صدای تیراندازی و خمپاره اونها رو به خودشون آورد ✅ جنگ تمام عیار شروع بود ،اما باز هم خودش در جنگ حضور نداشت و نیروهاش رو فرستاده بود عراق به پیشتیبانی نیروهای دیگه ای که بودند 👌 هواپیماهای ایرانی که آماده بودند برای پرواز ، به پرواز در اومدند، اما این بار لشکر سفیانی هم از هواپیماهای قوی ای استفاده می کرد، از موشک های پیشرفته تا سلاح های به روز این بار دشمن با دست پر اومده بود ، دیگه می خواست به هر نحو ممکن که شده جلوی ظهور علنی و قیام حضرت رو بگیره 👈 جنگ به سختی پیش می رفت 👈 ساسان هم باید تک تیراندازی می کرد و هم به گروه خمپاره انداز کمک می کرد، واقعا سخت بود 💠 محمد مهدی این بار در نقش اپراتور پدافند هوایی بود ، جایی حساس و مهم که در تیررس دشمن بود 🔰 حملات دو جانبه به سختی در حال ادامه بود که ناگهان یکی از هواپیماهای دشمن ، به سمت یکی از پدافندهای هوایی شلیک کرد ، آتش بزرگی به هوا بلند شد ، همه نگران شدن ساسان با چشم های نگران که نکنه دقیقا به واحد پدافند سیاری که در اون هست ، برخورد کرده باشه سریع خودش رو رسوند به اون منطقه ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی
191 ( قسمت آخر ) 💠 ساسان رسید به منطقه ای که به سمت اون شلیک شده بود، دود و آتیش همه جا را پر کرده بود دل تو دل ساسان نبود اما نمی تونست از تقدیر فرار کنه یک مرتبه با بدن غرق به خون روبرو شد دیگه داشت دیوانه میشد، رفت تو دود ، هرجوری که بود بدن رو کشید بیرون هی صدا میزد اما فایده نداشت محمد مهدی به آرزوی خودش رسید، شهید شده بود ❇️ ساسان کنار بدن غرق به خون محمد مهدی مدام فریاد میزد، محمد مهدی کجایی حق نداشتی بدون من بری حق نداشتی منو تنها بذاری اون شب نیمه شعبان وقتی تازه به سن تکلیف رسیده بودیم به من قول داده بودی که هیچوقت همدیگه رو تنها نذاریم و دستهامون تو دست هم باشه ( قسمت 78 رمان) آخه چرا رفتی چرااااا من چطور به خانوادت این خبر رو برسونم چطور؟؟؟ ❇️ محمد مهدی ، منم باید بیام پیشت من بدون تو نمی تونم ای خدا ، من لیاقت نداشتم ؟ من آدم بدی بودم؟ من که بهت قول داده بودم خوب بشم و شدم چرا منو قبول نکردی خدا؟؟ من بدون محمد مهدی نمیتونم اون من رو به راه آورد خدا 👈 همینطور در حال داد زدن بود که ناگهان... 👈 ناگهان تیر تک تیرانداز لشکر به پیشانی ساسان خورد و در حالیکه دستش در دست محمد مهدی بود، روی بدنش افتاد و شربت شهادت رو نوشید... ✅ دقیقا به قول خودشون وفا کردن، در آخرین لحظه هم دست همدیگه رو رها نکردن و دست در دست هم به بهشت رسیدند... ❇️ اون شب لشکر اسلام پیروز شد و چند روز بعد همه صدایی شنیدند که سالها منتظرش بودند... 🌺 الا یا اهل العالم ، أنا المهدی .... ظهور شده بود🌺 💠 پایان 💠 امیدواریم مفید واقع شده باشد ✍️ احسان عبادی