eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
668 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 -من حالم خوبه. ولی می خوای کمک کنی دستت درد نکنه چون مهربان امشب نیست مامان حسابی به کمک احتیاج داره. کسرا به شال ترنج پوزخندی زد و سینی را از دستش گرفت. اخمهای ارشیا ناخودآگاه توی هم رفت. از حرکت کسرا هیچ خوشش نیامده بود. هنوز یادش بود که با ترنج چه آتش ها که نسوزانده بودند. یعنی هنوزم همینقدر صمیمی هستن؟ ترنج با دسته بشقابی برگشت و مشغول چیدنشان شد. ماکان بلند شد و گفت: -بده من. -نه تو برو ظرف میوه رو بیار بذار اینجا سنگینه من نمی تونم. ماکان رفت و ترنج به کارش ادامه داد. وقتی جلوی ارشیا خم شد. دل ارشیا تکان خورد. ترنج بی خیال گذشت. از ماجرای امشب خبر داره؟ پس چرا اینقدر خون سرده. یعنی براش هیچ مهم نیست؟ نگاه گریزانش ترنج را تعقیب کرد. ترنج رسیده بود جلوی شایان که توی مبل ولو شده بود و با تمسخر او را تماشا می کرد وقتی بشقاب را جلویش گذاشت شایان دستی به دنباله شال ترنج که از یک طرف صورتش آویزان شده بود زد و گفت: 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻