🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_277
برای رفع و رجوع ظرف ساالد را برداشت و گفت:
-بذار ببینم ترنج گلم امشب چی برامون درست
کرده.
ارشیا با کنجکاوی به ظرف سالاد نگاه کرد.مهناز خانم توضیح داد:
-ترنج استاد انواع سالاده.
ترنج لبخند زد و گفت:
-مهرناز خانم شما که هم خودتون هم آتنا جون تو آشپزی استادین این چهار تا دونه سالاد من کجاش هنره.؟
-نه عزیزم این حرف و نزن. سالادم بخشی از غذاست. گفتی اسمش چی بود؟
- کاردینال.
با این حرف همه تصمیم گرفتند سالاد جدید را امتحان کنند. ماکان که کنار ارشیا نشسته بود ظرف سالاد را از دستش گرفت و گفت:
-تازه به هنراش ماکارونی رو هم اضافه کنین. دیشب یه ماکارونی خوشمزه داده به ما
مهرناز خانم به ترنج لبخندی زد و گفت:
-همین سالاد براش بسه. هر کی همچین جواهری می خواد دندش نرم آشپز بیاره.
و به ارشیا پوزخند زد.ارشیا قاشق سالادش را به دهان برد و به چهره گل انداخته ترنج نگاه کرد و دوباره دلش ضعف رفت.سوری خانم برای رعایت
ادب گفت:
-مهرناز جان شما که خودت دوتا جواهر داری عزیزم.
-لطف داری سوری جون ولی من تعارف نکردم
حقیقتو گفتم. بعضیا اصولا خیلی خودشون و بالا می گیرن باید بهشون حالی کرد که بعضی دخترا از جواهرم
ارزششون بیشتره.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻