😭 تقدیم به خون خدا حسین بن علی (ع)
حرفی نزن
................
شاعر از آنچه که رفته بر سرش حرفی نزن!
روضه ی فاشی نخوان، از حنجرش حرفی نزن
بی خیال ساربان! از چکمه و غارت نگو
از لباس کهنه و انگشترش حرفی نزن
مادرش خود بوده و خود دیده در مقتل چه شد
مادرش اینجاست، پیش مادرش حرفی نزن
روضه ی عباس را هرگز نخوان در خیمه گاه
چیزی از مشکش نپرس و از پرش حرفی نزن
دختری افتاد زیر دست و پا، آتش گرفت
این میان از چادر و از معجرش حرفی نزن
اینقدر آتش نزن بر جان زینب، خواهرش
اربعین رفتی حرم، از دخترش حرفی نزن
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی_عابدی
قم المقدسه
💎 نکته ای فوق العاده از آیت الله حائری شیرازی (ره)
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر!
شب عاشورا، سخن از «نمیخواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود.
روز عاشورا میگوید: «بیایید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل مِن ناصرٍ ینصرنی؟»
شب صحبت میکند تا مبادا خبیثی در بین طیّبها باشد
و روز سخن میگوید تا مبادا طیّبی در بین خبیثها مانده باشد.
شب، غربال میکند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال میکند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند.
وای عالی بود👌
قربونت برم آقای مهربان😭🌷
🖤😭 نثار حضرت علی اکبر (ع)
پراکنده
....................
هر که در راه خدا هست خدابنده شده ست
طالب عشق شده ست، از عطش آکنده شده ست
عطش و آتش عشق است که جان می بخشد
هر که فانی شده در عشق تو پاینده شده ست
ای به قربان تنی که نخ تسبیحت بود
حال اما سرِ سجاده، پراکنده شده ست
می رود تا بزند بوسه به دستان رسول
در عبای پدر خود چه برازنده شده ست
قفسِ تنگ، مجال علی و آلش نیست
بی سبب نیست که چون طوطیِ پر کنده شده ست
پسری آب طلب کرد و پدر داد کشید
پدری آب شد و علقمه، شرمنده شده ست
لب دریا شده خشک از لب عطشان علی (ع)
لب صحرا ولی از فاصله، پُر خنده شده ست
پرده در پرده «حجاز» است و «عراق» است لبش
تار در دست گرفته ست و نوازنده شده ست
هر چه دادند به اهل خِرد از حیرت بود
هر که حیران شده در آینه، تابنده شده ست
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی_عابدی
قم المقدسه
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 روایتی از سفر آقا نجفی قوچانی به کربلا
#استاد_عالی
دلتان تکان خورد همه را دعا کنید 🙏😭
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1719206265C3fe5bbf88b
🙏🖤 برای ارباب بی کفن حسین(ع)
بالا
....................
پای این قافله ماندن، خطرش بالا بود
آمد از راه، خزان و... تبرش بالا بود
«ابر و باد و مه و خورشید و فلک»، یار شدند
هر که آمد به تقابل، سپرش بالا بود
توده ای ابرِ سیاه آمد و ماهش را برد
آخر کار رسید و قمرش بالا بود
تا صدا زد کسی آیا کمکم خواهد کرد!؟
بین گهواره دو دست پسرش بالا بود
تندبادی به دل جنگل سبزش پیچید
زیر پا رفت ولی باز سرش بالا بود
#محمد_عابدی
#اشعار_عاشورایی_عابدی
قم المقدسه