#تجربه_ارسالی
سلام
تجربه دوروزه من:
روسری اش افتاده
در جلوترین صندلی اتوبوس واحد درست پشت دیواره ی راننده نشسته
پسرم را جلوتر میفرستم تا کرایه را بدهد و خودم بچه بغل، درست کنارش می ایستم.پیرمردی در صندلی این طرف براندازش میکند.معلوم است ناراضی است اما نگاهش را دوست ندارم.اصلا برای خواهرم غیرتی شده ام.
توکل میکنم
مرا میبیند و رویش راسریع به بیرون برمی گرداند.
دستم روی شانه اش است:
آبجی جون...جیگر ...روسریت افتاده...
طوری روسری اش را چفت و بست می بندد مه دیگر تارمویی دیده نیست...
زبان نرم دل سنگ را آب می کند..
پیاده میشوم.
پسر هفت ساله ام دارد، طعم موفقیت امربه معروف را عملا می چشد
مشتش را گره میکند و با خنده می گوید:
آخ جوون یک عملیات موفقیت آمیز حجاب
#حجاب
#میدان
🆔@activism_ideas