🖍مهارت افزایی
👨🎓هرچند با گذشت زمان، مهارت و دانش شما ارتقا پیدا میکند اما، ماندن در وضعیتِ ذهنیِ یک تازهکار، دارای ارزشی بالقوه است. دو روانشناس به نامهای دیوید دانینگ و جاستین کروگر، طبق آنچه که به اثر دانینگ-کروگرشناخته میشود، نشان دادند افرادی که بدترین عملکرد را در آزمایشهای شناختیِ مختلف داشتند همان کسانی بودند که اکثراً عملکرد واقعی خود را «آشکارا دستِ بالا گرفته بودند». یعنی کسانی که «هم بیمهارت بودند و هم از بیمهارتیشان غافل».
👨🎓این موضوع قطعاً میتواند مانع بزرگی بر سر راه آدمهای تازهکار باشد. اما پژوهشِ بیشتر نشان داد که تنها چیزی که از اصلاً ندانستن بدتر است، کم دانستن است. این الگویی است که در دنیای واقعی هم میشود آن را مشاهده کرد: پزشکانی که یک روش جدید برای جراحی ستون فقرات یاد میگیرند، بیشترین اشتباهات را در جراحی اول یا دوم انجام نمیدهند، بلکه احتمالاً در جراحی پانزدهم مرتکب آن میشوند؛ بیشترین خطاهای خلبانی را خلبانهای مبتدی مرتکب نمیشوند، بلکه بیشترین احتمال اشتباه مربوط به خلبانهایی است که حدود هشتصد ساعت سابقۀ پرواز دارند.
👨🎓البته منظورم این نیست که باید از حرفهایها بیشتر از مبتدیها بترسیم. حرفهایهایی که «هم ماهرند و هم میدانند که ماهرند»، در فرایند حل مسئله، با اختلاف از تازهکارها کارآمدتر عمل میکنند. ایندسته از حرفهایها در شرایط متغیر هم از مبتدیها بهتر عمل خواهند کرد (مثلاً احتمال بیشتری دارد که بهترین شطرنجبازها در شطرنج سرعتی هم از بقیه بهتر باشند). حرفهایها میتوانند درمواقع لزوم از تجربۀ بالاترشان استفاده کنند و واکنشهای تراشخوردهتری را از خودشان نشان دهند. یک شطرنجباز تازهکار کلی وقت تلف میکند تا بتواند انواع حرکتهای ممکن را در ذهنش مجسم کند درحالیکه یک استادبزرگ تمام تمرکزش را مستقیماً بر بهترین گزینهها معطوف خواهد کرد (حتی اگر در ادامهْ زمان زیادی را صرف محاسبه و انتخاب بهترین گزینه از بین آنها کند).
👨🎓بااینحال بهقول استادِ ذِن، سوزوکی، همین «عادتهای استادی» میتواند دردسرساز شود؛ بهخصوص زمانی که پای راهحلهای جدید در میان باشد. آدمهای حرفهای، با همۀ حرفهای بودنشان، گاهی ممکن است چیزی را ببینند که انتظار داشتهاند ببینند. یک شطرنجباز حرفهای ممکن است چنان فکرش درگیر حرکتی شود که از بازیهای قبلی در خاطرش مانده، که از حرکت بهتری که میتواند در بخش دیگری از صفحۀ شطرنج انجام دهد غافل شود.
👨🎓تمایل انسانها به انتخاب گزینههای آشنا از روی پیشفرض -که حتی در مواجهه با راهحلهای جدید و پیشرفتهتر هم اتفاق میافتد- را اصطلاحاً اثر اینشتلونگ مینامند.
👨🎓در مسئلۀ معروفی موسوم به «مسئلۀ شمع»، از شرکتکننده خواسته میشود تا فقط با استفاده از یک قوطیِ پر از کبریت و یک جعبۀ پر از پونز، یک شمع را به دیوار متصل کند. افراد برای حل این مسئله به دردسر میافتند چراکه درمورد جعبۀ پونز گرفتار مشکلی به نام «تثبیت کارکردی»۶میشوند و آن جعبه را فقط بهچشم ظرفی برای نگهداری پونز میبینند و نمیتوانند آن را ازلحاظ نظری بهعنوان یک جاشمعی تصور کنند. البته از قرار معلوم گروهی از مردم هم هستند که خیلی عالی از پس این مسئله بر میآیند: بچههای پنجساله.
👨🎓اما چرا؟ محققانی که این مطلب را کشف کردند معتقدند که بچههای کوچکتر در «ادراکِ کارکرد» سیالتر از بچههای بزرگتر یا افراد بالغ عمل میکنند. آنها کمتر درگیر این موضوع هستند که چهچیزی برای چهکاری ساخته شده است و بیشتر از دیگران میتوانند اشیا را فقط به چشم چیزهایی ببینند که میتوانند به روشهای مختلفی مورد استفاده قرار گیرند. پس تعجبی ندارد که بتوانند بهراحتی از پس فناوریهای جدید بر بیایند؛ چون همهچیز برای آنها جدید محسوب میشود.
👨🎓کودکان، به معنای واقعی کلمه، ذهن تازهکاری دارند که آمادگی پذیرش گسترۀ وسیعتری از احتمالات را دارد. آنها جهان را با چشمانِ تروتازهتری میبینند. چشمانی که کمتر زیر فشار تعصبات و تجربیات قبلی قرار دارد. چشمانی که کمتر تحت هدایت چیزهایی است که از درستیشان اطمینان دارند.
#جهت_گیری_تحصصی
🔅تمد🔅
🆔 @Temod_uni