eitaa logo
آدابُ أهلِ العِلم
27 دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
1 فایل
هناك أحدّث نفسي بما یجب علی الطالب من الآداب مِنْ سَیناء الآمال (أرومیة القلوب)
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ إنَّـمَـا الْعِـلْـمُ بِـالْـعَـمَـلِ یقیناً عِلْمْ فقط به همراهِ عَمَل است [که وجود می‌یابد / نفع می‌دهد] «إنّ» از حروف مشبّهة بالفعل، «ما» کافّة، «العلمُ» مبتدأ و «بالعمل» خبر بالعمل متعلق به چیست؟ از حیثِ معنوی می‌تواند متعلق به فعلِ «خاصّ‌ِ» محذوف باشد. مثلاً فعلِ «یَنفَعُ»، إنما العلمُ [یَنفَعُ] بالعمل یعنی علم فقط زمانی نفع می‌دهد که همراه با عمل باشد. پس اگر منجرّ به عمل نشود، باز هم علم است، ولی علمِ غیرِ نافع. (و فی الحدیث: أَعوٓذُ بِكَ مِنْ عِلم‌ٍ لا یَنْفَعُ) لکن (ممکن است إشکال بشود که جارّومجرور اگر خبر واقع شود، حتماً متعلق به «عامّ‌ِ» محذوف است، بالإجماع -ظاهراً- لذا) بهتر است بگوییم: تقدیرش چنین است که: إنما العلمُ [یکون] بالعمل، یعنی علم فقط زمانی موجود می‌شود که به همراهِ عمل باشد. یعنی آن اطّلاعاتی که به‌دست آورده‌ای، اگر منجرّ به عملِ صالح نشوند، پس در واقع هیچ علمی در تو به وجود نیامده است، و آنچه که داری فقط سواد است و سیاهی است و ظلمت و حجاب و وبال. چرا که علم، نور است، و این اطلاعاتِ تو نور نیستند، وگرنه روشنای زندگی‌ات می‌شدند‌. و الحمد لولیّه ‌
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ فَهُوَ كَالصَّائِمِ نَهَارَهُ الْقَائِمِ لَيْلَهُ. وَ إِنَّ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ يَتَعَلَّمُهُ الرَّجُلُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَبُو قُبَيْسٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ‌ هرکس طلب کند دانش را، مانندِ کسی باشد که روز را روزه می‌گیرد و شب را به عبادت می‌ایستد. و همانا یک باب از علم که فرد آن را می‌آموزد، برای‌اش بهتر است از اینکه او را [به‌اندازه‌ی کوهِ] أبو قبیسْ طلا باشد و آن را در راهِ خدا إنفاق کند. ‌
‌ ‌دور باش از رفیقِ کَج‌اَندام که الفْ کج شود به صحبتِ لام ‌
‌ إنما يذهب بالعلم النسيان و ترك المذاكرة و الثاني سبب للأول. ‌
هدایت شده از حَدیقة الأدب
‌حتی اگر خوب درس بخوانید، اگر مذاکره نکنید و خوانده‌های‌تان را تکرار و إستعمال نکنید، همه را فراموش خواهید کرد. بسیار دیده‌ایم آدم‌هایی را که بسا در دوران طلبگی‌شان مغنی اللبیب و مطول هم خوانده‌اند، ولی الآن هیچ و هیچ ندارند، علماً ضعیف‌اند و چیزی یادشان نمانده و بسا متن را هم غلط می‌خوانند، دو خط به عربی بلد نیستند بنویسند. دو جمله نمی‌توانند عربی صحبت کنند. درحالیکه واقعا خوب درس خوانده بودند. خطرِ عدم مذاکره و نسیانِ خوانده‌ها در کمین است. ‌
آدابُ أهلِ العِلم
‌ ‌ إنَّـمَـا الْعِـلْـمُ بِـالْـعَـمَـلِ یقیناً عِلْمْ فقط به همراهِ عَمَل است [که وجود می
‌. ‌ بین دو مادّه‌ی «عـ‍‌ لـ م» و «عـ مـ ل» اشتقاقِ کبیر برقرار است؛ هر دو، بر معنای «وضوح» و «بروز» دلالت می‌کنند؛ لکن «ع‌ل‌م» بر وضوح‌ای که در ذهن هست، و «ع‌م‌ل» بر ظهور و بروز در عالَمِ خارج از ذهن (واقعیت). پس: علم اگر منجرّ به عمل نشود (یعنی اگر «ظهورِ یک گزاره در ذهنِ ما» منجرّ به «عمل بر طبقِ محتوای آن گزاره» نشود)، معلوم می‌شود که آن گزاره حقیقةً و در واقع، و بر خلافِ خیالِ ما، هرگز در ذهنِ ما ثابت و ظاهر نشده بوده. مثلا: اگر من علم داشته باشم به اینکه «إتلافِ عُمْر، حرام است» (یعنی اگر محتوایِ این جمله در ذهنِ من واضح و روشن شده باشد و من آن را فهمیده و باور کرده‌ باشم)، لازمه‌اش این است که این محتویٰ را در عالَم‌ِ خارج نیز واضح و ثابت و پدیدار کنم. یعنی به این محتویٰ -علاوه بر وجودِ ذهنی- وجودِ خارجی نیز ببخشم. یعنی در عمل نباید عمرم را تلف کنم. کذا اگر من علم و یقین و ایمان دارم به اینکه غیبت حرام است و دروغ حرام است و علمْ نور است و مصیبت‌ای بدتر از نادانی نیست، ولی عملاً هم غیبت کنم و هم دروغ‌گو باشم و هم تنبل و گریزان از تلاش و علم‌آموزی، نشان‌دهنده‌ی این است که من خیال می‌کنم که به این جمله‌ها اعتقاد دارم. و در واقع من هنوز به این‌ها علم پیدا نکرده‌ام و به محتوای‌شان باور و اعتقادی ندارم؛ هنوز در ذهنِ من راستی و صحتِ این گزاره‌ها معلوم و قطعی نشده است، وگرنه دلیل‌ای ندارد مطابقِ آن‌ها عمل نکنم. کسی که واقعا باور داشته باشد که «پولِ حرام» حقیقةً چیزی جز آتش و نجاست نیست، قطعاً در عمل نیز حرام‌خواری نمی‌کند، چون نباید فرق‌ای بینِ «خوردنِ پولِ حرام» و «خوردنِ مدفوع و ذغالِ داغ» ببیند، چراکه فرض این است که او باور دارد که پولِ حرامْ آتش است و پلیدی. پس اگر به این باور رسیده است -و عملاً هم هیچ إضطرار و إکراه‌ای وجود ندارد- حتماً در عمل نیز نباید حرام‌خواری کند. لذا علمای أخلاق می‌گویند: «گناه» نشانه‌ی ضعف در توحید است. یعنی من که گناه می‌کنم، در واقع علت‌اش این است که به خدابودنِ خدا، و به قاهر و مالک و واجب‌الإطاعه‌بودنِ خدا، و به لزومِ رعایتِ حدودِ إلهی ایمان ندارم، وگرنه عملاً با دستوراتِ او مخالفت نمی‌کردم. حاصل از این درازگویی، اینکه: در احادیثِ کثیره‌ی صحیحه، از پیامبر و أهل‌البیت (علیه و علیهم‌ السلام) وارد شده است که: اولاً یاد بگیر [مرحله‌ی تعلّم]، ثانیاً عمل کن [مرحله‌ی عمل]، و ثالثاً یاد بده [مرحله‌ی تعلیم]. و اینکه علم‌ای که منجرّ به عمل نشود، علم نیست. و علم‌ای که عمل را در پی نداشته باشد، چیزی جز وبال‌ای بر گردنِ دارنده‌اش نیست. و کذا چه بسیار أحادیث در مذمّتِ عالِمانِ بی‌عمل وارد شده که اکثرِمان خوانده و شنیده‌ایم. لذا اوّلین و مهم‌ترین آموزه در بابِ «فلسفه و آدابِ طلبِ علم» این است که بدانیم: علم فقط و فقط وقتی به درد می‌خورَد که توأم با عمل باشد، وگرنه لا یزیدُ إلّا خَساراً. ‌ زادنا الله تعالی علماً و عملاً. ‌🌹
‌ ‌قال مولانا أبوعبدالله الصادق علیه‌السلام: أعرِبوا کلامَنا فإنا قوم فصحاء أعرب الکلامَ أی بَیَّنَه، و - طبَّق علیه قواعدَ النحو: «کلام را إعراب کرد» دو معنی دارد، یک: یعنی آن را تبیین کرد. دو: یعنی قواعدِ نحو را بر آن تطبیق کرد (یعنی وجهِ إعراب‌اش را بیان کرد: آن کلام را ترکیبِ نحوی کرد، و نقش و إعرابِ کلمات‌ِ روایت را مشخص کرد) اینکه امام علیه‌السلام به‌جای «أعربوا کلامَنا» تعبیرِ «بَیّ‍ِنوا کلامَنا» را به‌کار نبرده است، از بابِ إشاره به وجهِ تبیین است؛ یعنی: کلامِ ما را تبیین و تفسیر کنید به‌وسیله‌ی تجزیه و ترکیبِ صرفی و نحوی، و دقت در ظرائفِ أدبیِ آن شاهدِ این سخنْ ادامه‌ی روایت است، که در بیانِ علتِ أمرِ شیعیان به إعراب‌کردنِ کلامِ ایشان، می‌فرمایند: چون ما [امامانْ] انسان‌هایی فصیح هستیم. یعنی چون ما فصیح هستیم و سخن‌مان سخن‌ای است در اوجِ فصاحت، پس هر کلمه‌ای که در سخنان‌مان به‌کار برده‌ایم (و از کلمه‌ی مشابه‌اش استفاده نکرده‌ایم و منظورمان را با سیاق و ترکیب‌ای غیر از ترکیبِ فعلی بیان نکرده‌ایم) علت و دقت و غرض‌ای دارد، و شما باید تلاش کنید با تفکر در متنِ گفتارِ ما، به منظورِ اصلی و دقیقِ ما پی ببرید. (و سخنِ ما را دقیق بفهمید و خصوصاً شما که طلابِ علومِ ما هستید و وظیفه‌تان انتقالِ معنای سخنانِ ما به مردم به زبان‌ای دیگر است، دقیقاً آنچه را که ما گفته‌ایم به آنها منتقل کنید، نه چیزی شبیه و قریب به مرادِ ما. نه یک گزارشِ سطحی و کلی و ترجمه‌ی عمومی. چه رسد به ترجمه‌ی غلط و انتقالِ آن به مردم، به اسمِ کلامِ معصوم، که مساوی است با ارتکابِ ناخواسته‌ی «افتراء بر إمام» یعنی، نعوذ بالله، دروغ‌بستن به معصوم. یعنی بگویی: «ای مردم، امامِ صادق علیه‌السلام چنین فرموده‌اند که ...»، درحالی‌که امامْ چنین نفرموده و معنایِ کلام‌اش این نیست. أعاذنا الله تعالی من تلکم الکبیرة) ‌‌ ‌ و اللهُ تعالی أعلم ‌‌
‌ أمر هرگز نمی‌تواند دائر شود بین تخصص و تعهد. صدبار جواب‌اش را داده‌اند و مسأله‌اش روشن شده است؛ کسی که متصدیِ کاری می‌شود، هم باید در آن أمر تخصص داشته باشد و هم باید نسبت به إسلام و مسلمین متعهد باشد. اگر یک فردِ متدین أما غیرِ متخصص را جایی گذاشتند، نفْسِ تدیّن‌اش مقتضیِ این است که کنار برود. چون تخصص در تعریفِ تدینْ مأخوذ است؛ یکی از لوازمِ تقویٰ این است که مسئولیتِ کار یا جائی را که تخصص‌اش را نداریم بر عهده نگیریم. لذا إصرار و تکیه بر «لزومِ تحصیلِ تخصص» نه‌تنها تضعیفِ جایگاهِ «تعهّد و تَقویٰ» نیست، بلکه تأکید و تشویق به تحصیلِ آن است. کوتاه‌سخن اینکه: وقتی مکرراً تأکید می‌کنیم بر «دانش‌اندوزی و درس‌خواندن و باسوادشدن»، به‌معنای این نیست که علم و دانش برای طلبه‌ها ضروری‌تر از تقویٰ و أخلاقیات است، بلکه دقیقاً تأکید بر لزومِ رعایتِ تقویٰ و ترس از خدا است. چون طلبه را شهریه و إمکانات می‌دهند که درس بخواند و دین بیاموزد و به مردم منتقل کند، پس اگر شهریه و إمکانات را بگیرد و درس نخوانَد، به بیت‌المالِ مسلمانان خیانت کرده و مرتکبِ گناهِ «حرام‌خواری» شده است، و این یعنی بی‌تقوایی. نماز و روزه و تولّي و تبرّي بر همه‌ی مسلمان‌ها واجب است و همگان باید از دروغ و غیبت و شراب و ربا دوری کنند. طلبه را به حوزه راه نداده‌اند که صرفاً نماز بخواند و از رباخواری دوری کند، بلکه پذیرفته‌اند که بیاید و علمِ دین یاد بگیرد و منتقل کند. کارگری که نمازش را می‌خوانَد ولی از زیرِ کار در می‌رود، مدیون و بدهکارِ صاحب‌کار است و پول‌ای که خواهد گرفت حرام است. هکذا ما. جای تأسف دارد که کار به جائی رسیده است که بعد از هربار توصیه به درس‌خواندن، باید خودمان را از إتهامِ تقدیمِ دانش بر أخلاقْ مبرّیٰ کنیم و متذکر شویم که علمْ مقدّم بر تقویٰ نیست، بلکه عینِ تقویٰ و لازمه‌ی تقویٰ است. ‌‌
من آداب المباحثین: الغالب أن يَظهر بالمُذاكرة ما لا يظهر بالمطالعة، إذ المذاكرة بتعاوُنِ العقول و المطالعة بعقلٍ واحد؛ و المنفرد لا يُدرك فضيلةَ الجماعة. لكن يُشترط في المذاكرة: أن يكون الشُركاء مُتّصفين بالأفهام الجيّدة و الأذهان الصافية، لا يريد أحد منهم التفوّق على غيره، و لا يدّعي الرياسة عليهم، و أن لا يكون بينهم لَجوجٌ مُعاند، و لا سفيهٌ مُجَربِز(خبيث) و لا خفيفٌ هَزّال، و لا بأس إن كان فيهم غبيّ لا يفهم الكلام إلا بالتكرار؛ لأن ضرره لا يتعدّى، بخلاف المذكورين؛ فإن ضررهم يعمّ الكل، و يمنع عن الوصول إلى الحق، و عن ظهور ثمرة المذاكرة عليهم. و يُشترط أيضا: كونُهم مُتحابّين مُتآنسين، لا مُتباغِضين و لا مُتواحِشين؛ لأن المَحبة تُوجِب الأُنس و حُسن الإصغاء، و هو يستلزم فهمَ المراد، كما أن التباغُض يقتضي خلاف ذلك، و أن التَآنُس و التَآلف يقتضي الانبساط و هو يُوجِب سرعة الفهم و جودتَه، كما أن التوحُّش يُوجب الانقباض المُوجبَ لسوء الفهم و ضيق الصدر.‌ ‌
‌ ‌مَنْ أَغْمَضَ عَينَهُ مِنَ النَّحوِ فَقَد أَلْقیٰ نَفْسَهُ إِلَى المَحوِ ‌
اگر اولاً هدف از آموزشِ دروسِ حوزوی و ثانیاً تعریف و کارکردِ هریک از این دروس به‌صورتِ منقّح و کاملْ مشخّص شوند، به‌راحتی می‌توان یافت که هریک از این علوم تا چه اندازه نیاز هستند و چقدرشان زائد است و طلاب برای هرکدام از آن‌ها چقدر از عمر خود را باید هزینه کنند
‌ ‌لَو كانَ هَذا العِلمُ يَحصُلُ بِالمُنى ما كانَ يَبقى في البَرِيَّةِ جاهِلُ فاجْهَد وَ لا تَكسَلْ وَ لا تَكُ غافِلاً فَنَدامَةُ العُقبىٰ لِمَنْ يَتَكاسَلُ ‌