••
مرد فقیری بود که همسرش کره میساخت و او آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت.
آن زن کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویی میساخت. مرد آن را به یکی از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزی مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمیخرم! تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:ما وزنهی ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم...
منبع
#حکایت
@AdabFam🪴
42.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاریخ را ورق میزنم تا با دلِ چاکچاکَش برایم از اولِ اول این ماجرا بگوید...🍃
تقدیم به تمامِ دلهایی که به عشقِ وطن، به عشقِ ایران میتپند...❤️
《کاری از ادبفام؛ انجمن ادبی دبیرستان دخترانه دوره دوم امام محمد باقر(ع)》
#ساخت_ادبفام
@AdabFam 🌱
May 11
#چالش_یهویی😁
اگر امروز توی راه راهپیمایی عکس هنری قشنگی گرفتین برا ماهم بفرستین 😌😍
@adabfam_admin