✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
باسلام خدمت شما خانم دکتر عزیز و همراهان این کانال باارزش
من حدود شیش ماه هس که وارد این کانال شدم همه تجربه ها و ایدها رو خوندم و هر کدومش که به نوع رفتار و زندگیمون میخوره اجرا کردم و شکر خدا نتیجه خیلی خوبی داشته 😍😉
من ۲۷ سالمه و اقایی ۳۷ سالشونه
آقایی به نوع بیان من خیلی دقت دارن و همیشه بهم اینو گفته که وقتی مثل بچه ها حرف میزنی خیلی خوردنی میشی😁😗😍
مثلا وقتی تو خونه حوصلم سر رفته میگم 😄آااااااگاییییی چونم بلیم بیلون من دوس دالم با اشکم برم پارک برم بازار منو میبلی هان میبلی 😂
دیگه فقط دستاشو باز میکنه میگه بیا بغل عمو اول یکم بچلونمت بعد میریم 😉😀
یا وقتی چیزی لازم دارم میبینم عشقم حوصله نداره اینجوری حتما راضی میشه میگم 😢🙁 خلی جون (اسم همسرم علی من میگم خلی ) خلی نانازی میشه بری از بیرون نونی یا اون چیزی که لازم دارم برام بیاری
به نظر خودم یکم تخص میشم ولی باور کنید شوهرم دیونم میشه 😉😄 خانوما فقط سیاست بخدا با کمی سیاست دنیا مال شماس
خودتون که بهتر شوهراتونو میشناسین با کل کل کردن کار به جایی نمیرسه
ممنون میشم ایده منم تو کانال بذارین شاید یکی نتیجه گرفت لطفا برا اونایی که مریضن هم دعا کنید ایشالاه که زندگی همه بر وفق مراد باشد در پناه خدا باشید 🖐🙋💑🤓
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یکبارتوی هیات مادربزرگم بمن گفت چایی دم کن. منم چایی دم کردم میخاستم خوشمزه بشه دنبال هل گشتم نبود بجاش سیر ریختم😐🧄 یکککک چای خوش طعمی شده بود😌 هر کی میخورد میگفت چرا بو سیر میده؟😣منم خودمو زده بودم به اون راه خوب سیرم خاصیت داره دیگه مگه نه؟ بد کردم میخاستم چای پرخاصیت بدم به ملت؟😞
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی انگار پسره بهش نامردی میکنه با یکی از همکلاسیای شقایق ازدواج میکنه. این شد که حالش
داستان زندگی
بیشتر واسه فرار از جو اون خونه دانشگاه اینجا رو زدم وگرنه رتبه ام خوب بود شهر خودمون رو هوا قبول می شدم.
دوست داشتم یه کاری کنم تا همه ی درد دلاش یادش بره و از ته دل شاد باشه.
با مهربونی گفتم: شاید یه روز انقدر خوشبخت بشی که اینا یادت بره.
تو دختر باهوشی هستی می تونی موفق باشی..
با شیطنت پرسید: ببینم شغلت چیه که انقد زود تونستی ماشینتو عوض کنی؟ وضعت خوب به نظر می رسه!..
خندیدم ولی پر بغض.
با آه گفتم: ملامت ها که بر من رفت و سختی ها که پیش آمد، گر از هر نوبتی فصلی بگویم داستان آید!..
خندید و گفت: به به شاعرم که تشریف دارید!..
گفتم: آره آدم که سختی بکشه هم شاعر میشه هم دل شکسته..
رسیدیم کافه همون طور کلی با هم صحبت کردیم.
شقایق خیلی بیشتر از سنش می فهمید. شیرین زبون و مهربون بود،
هر کدوم که از رنجامون حرف می زدیم اون یکی با دل و جون گوش می داد.
رفتیم با هم شام هم خوردیم چهار ساعت به سرعت برق و باد گذشت.
رأس ساعت نه جلوی در خوابگاه بودم.
صدای آهنگ رو کم کردم که شقایق گفت: خیلی خوش گذشت دستت درد نکنه واقعا اگه می موندم خوابگاه مطمئنم یه بلای بدی سرم میومد.
دلم بس که گرفته بود..
چشمامو رو هم گذاشتم و گفتم: هر وقت دلت گرفت زنگ بزن بریم بیرون. من کارم آزاده همیشه می تونم بیام..
درو باز کرد و خواست پیاده بشه که برگشت و گفت: راستی یه چیز یادم رفت بگم....
درو باز کرد و خواست پیاده بشه که برگشت و گفت: راستی یه چیز یادم رفت بهت بگم، اصلا بهت نمیاد چهلو رد کرده باشی بس که جذابی!..
چشمکی زد و پیاده شد.
دستمو گذاشتم رو قلبم و با چشمای پر ذوق بهش خیره شدم.
برام دست تکون داد و رفت سمت خوابگاه.
از خوشحالی با صدای بلند آهنگ رفتم سمت خونه.
مامان زنگ زد گفت بیا اینجا نمی خواستم دل هیچکس رو بشکنم.
رفتم خونشون
مامان دوباره می خواست بحث ازدواج رو پیش بکشه که بهش گفتم فعلا دست نگه داره وقتش بشه خودم بهش میگم.
خودم رو گول می زدم ولی به شقایق دل بسته بودم.
اون شاید به عنوان یه دوست بهم نزدیک شده بود ولی من دوستش داشتم.
سر شب یه پیام عاشقانه برام فرستاد.
همین طور به هم پیام می دادیم و از حال هم خبر داشتیم.
چند بار دیگه هم همدیگه رو دیدیم.
روزها می گذشت و عید داشت از راه می رسید.
دم عیدی کلی کارم گرفته بود اصلا هوا که رو به گرمی می رفت ساخت و سازم بازارش داغ می شد.
وضعم روز به روز بهتر می شد و خیلی خوشحال بودم.
اون روز مثل همیشه با شقایق قرار داشتیم.
رفتیم کلی تو شهر چرخیدیم و حسابی خوش گذشت ولی حال شقایق زیاد خوب نبود.
انگار دلش گرفته بود و تو خودش بود.
هر چی گفتم چی شده پنهان کرد. بعد اینکه خداحافظی کردیم رفتم خونه تمام حواسم پی شقایق بود.....
ادامه دارد...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#درمان_لکنت_زبان
♦️جهت باز شدن زبان و رفع لکنت بنويسد و بر گردن او آويزند ان شاءاله زبانش باز شود.🔻
🌹 ما لکم لا تنطقون اقرا باسم ربک الذي خلق خلق الانسان من علق اقرا ء و ربک الاکرم الذي علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم لا يتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا انطلقنا الله الذي انطق کل شيء ففهمناها سليمان.🌹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه امیدوارم حال و احوالتون خوب باشه امشب سوتی یکی از دوستان رو دیدم که اشتباهی رفتن ولیمه یکی دیگه یاد سوتی خودمون افتادم، فکر کنم تعریفش طولانی بشه چون من نمیتونم کوتاه و مختصر تعریف کنم دوستانی که متن های طولانی دوست ندارن لطفا ازش رد بشن و غر نزنن مرسییی اه😂😂 واقعیتش واسه ما هم همچین اتفاقی چندسال پیشا افتاد مراسم عروسی دعوت بودیم از دوستای پدرم بودن اولش قصد رفتن نداشتیم چون معمولا مادرم جایی که زیاد نشناسه دوست نداره بره اما به اصرار پدرم که میگفت زشته و اینا قرار شد که بریم ما هم خوب نمیشناختیمشون دم در تالار قسمت زنونه مردونه جدا میشه دیگه ما هم مونده بودیم کجا بریم که همونجا پدرم دم ورودی تالار از چندتا پسرای جوون که وایساده بودن پرسید قسمت خانوما کدوم طرفه اونا هم آدرس دادن، خلاصه پدرم رفت قسمت مردونه و ماهم همونجایی که اون پسرا آدرس دادن، حالا نگو اونشب اونجا دوتا مراسم عروسی بوده 😂 ما هم از همه جا بیخبر و از شانس خوشگلمون وارد عروسی اشتباهی شدیم خلاصه رفتیم داخل خیلی شیک و باکلاس لباس عوض کردیم و یه گوشه از تالار که خلوت تر بود نشستیم هیچکی رو هم نمیشناختیم جز خونواده دوست بابام اما هرچی نگاه کردیم هیچکدومشون نبودن😂 مامانم هی غر میزد که چرا اومدیم هیچکیو نمیشناسیم خودشونم که نیستن اصلا😂 هرکی هم رد میشد سلام علیک میکرد و یجور عجیبی بهمون نگاه میکرد انگار از فضا اومده بودیم تا اینکه یه بنده خدای خیلی کنجکاو که همونجا سرمیز کنار ما نشسته بود شروع کرد حرف زدن و آمار گرفتن بعد گفت شما از طرف دامادین یا عروس ؟ مامانم گفت ما از دوستای پدر آقا داماد هستیم و وقتی اسم طرفو گفت زنه چشاش گرد شد گفت مطمئنین اسمشونو درست میگین مامانم گفت بله چطور مگه؟ اونم گفت آخه اسمشون این نیست 😕گفتیم پس چیه گفت ....🙊 وای ما رو میگی مامانم که رنگش پریده بود نگاه کرد یواشکی گفت یعنی چی مگه اسمش این نیست تو کارت عروسی هم همینو زدن که😶 سریع پاشدیم به بهونه توالت رفتیم و زنگ زدیم پدرم صداهم با بدبختی میومد مامانم هی داد میزد که خدا منو از رو زمین برداره که حرف تو رو گوش دادم اومدم عروسی مردم اینجا اصلا واسه اونا نیست اشتباه اومدیم 😂😂😂😂😂 تا اینکه بابام به دوستش گفت و اومدن به دادمون رسیدن و جمع کردیم رفتیم کلی هم خجالت خوردیم جای شام و شیرینی و اون شد آخرین باری که مامانم مراسم غریبه ها بره😂😂😂😂
-
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
💃
#سیاست
اگر میخاین همسرتون باهاتون زیاد حرف بزنه
وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه
👈🏻 خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه...
👈🏻 سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید...
👈🏻 از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید
✔ مثلا:
⇦ آها...
⇦ عه چه جالب...
⇦ جدی؟؟؟
⇦ وای چه باحال...
⇦ بعدش چی شد؟
⇦ عجب...
⇦ که اینطور...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به دوستان گل میخواستم یه تجربه ی نسبتا تلخ رو براتون تعریف کنم تا شما هم مثل من فریب نخورید
من ۱۸ و همسرجانم ۲۸ سالشونه. هر چی از خوبی هاشون بگم کم گفتم. همسرم همیشه به من میگفت تو این دنیا جز چشمای خودت به کسی اعتماد نکن ،
منم سعی میکردم اینطوری باشم اما وقتی تو جمع دوستانه (خانومای دوست همسرم) قرار میگرفتیم باهم درباره ی همه چیز صحبت میکردیم...
گذشت تا این که برای ما مستاجری اومد که یکم تنبل و شلخته بود. ازم تو جمع پرسیدن که چجوریه و من که بهشون خیییلی اعتماد داشتم گفتم که یکم شلخته است...
قبل اون هم با یکی از فامیل ها بحثم شده بود و دیدم همه جا حرف این بحثه ،
تعجب کردم چون من به جز اونا ب کسی نگفته بودمو ازشون خواسته بودم بین خودمون بمونه.
یه روز مستاجرمون اومد گفت که چرا این حرف هارو پشت من زدی؟ منم که تعجب کرده بودم گفتم از کی شنیدی گفت از فلان دوستت....
منم خیلی ناراحت شدم چون واقعا ب اون شخص اعتماد داشتم.
خلاصه ازش معذرت خواهی کردم اما چه فایده که همه فهمیدنو من از چشمشون افتادم😭خانومای گل ازتون خواهش میکنم چه راز زندگیتونو چه چیزایی که ب کسی ربطی نداره تعرییف نکنید تا یه روز گریبانتونو نگیره.
به هیچ کس حتی صمیمی ترین دوستتون هم اعتماد نکنید چون شما از قلب اونا خبر ندارید شاید ظاهرا عالی به نظر بیان اما باطنشون شاید چیز دیگه ای بگه....
اصلا به هیچ عنوان غیبت نکنید چون علاوه بر اینکه گناهه یه روزی پشیمونی میاره...
لطفا برای خوشبختی هممون یه صلوات بفرستید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام به همه ی دوستان😉
خانومی که گفتند ایده بدید برای پس انداز و خرید و گل 🌹
من 21 و همسرم28سالشه ، ما 4ساله ازدواج کردیم و یک ساله خونه خودمونیم
خب همسر منم مثل همه ی مردا تازه کار بود و حقیقتا پول گرفتن ازش سخت بود😢
از طرفی هم اصلا اهل اینکه با من بیاد خرید نبود👬👗
اگر هم میخواستم ازشون پول بگیرم هر دفعه 20تومن و یا مبالغ کم☹️
پس برای اینکه همیشه پول داشته باشم و مدیریت هم بکنم🤩
با همسرم صحبت کردم خیلی منطقی و البته باسیاست
گفتم اگر بهم پول ماهیانه بدی خودم خرجامو مدیریت میکنم
مثلا اگه ماهیانه نداشته باشم و به خرج تو باشه مانتو 500تومانی میخرم اما اگه هر ماه بهم پول بدی واسه اینکه تموم نشه کلی ترفند میچینم
البته خانوما من با پول کمی شروع کردم لطفا با توجه به موقعیت همسرتون عجول نباشید🕵♂👷♂👨🏫👮♀
من با ماهی100هزارتومان شروع کردم اما پول تاکسی هارو همسرم میداد
من با مدیریت همین پول شیک پوش بودم و مثلا دوماه رو جمع میکردم و یه شومیز شیک میخریدیم
اما رفته رفته به همسرم گفتم مبلغ کمیه و شد 150تومن
و الان در کمتر از یک سال پول ماهیانه من شد 250تومان💁♀
خب در حالت عادی خودتون میدونید به مردا بگید 250 بده خیلی به ندرت میدن اما با گذاشتن این برنامه خیلی راحت شدم
و همیشه داخل کیفم پول هست
حتی کم
خرج هامو مدیریت میکنم و خوشحالم ،
تازه ممکنه در آینده بیشتر هم بشه
روش خوبیه اما کسایی که شوهرشون یهو خرج قلمبه زیاد میکنه به روش قبلیشون ادامه بدن😂🕺
این مال ماهاست که همیشه پول داشته باشیم تو کیفمون
با سپاس از همه ی شما گلا ❤️🌹❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#اعتراف
پسرخالم خیلی گاوه😂 رفته برای تولد ۹۶ سالگی پدربزگمون کیکو شمع خریده، ازین شمعا گرفته خاموش نمیشه😂🤦♀ پدربزرگم انقدر فوت کرد که قلبش گرفت بردیمش بیمارستان😐 بخاطر فوت یک شمع نزدیک بود فوت بشه🤦♀
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#محافظت_از_جنین
♦️خانمهایی که حامله هستند مخصوصا خانمهایی که سابقه سقط جنین دارند حتما حجاب زیر رو با گلاب و زعفران و در ساعت سعد بر روی پارچه سبز نوشته و به بازوی خود ببندند انشءالله جنین داخل رحم آنها از تمامی خطرات حتی قویترین بدیها در امان خواهد ماند!🔻
ح ح ح ح ح ح ح و ۵ و ۵ و ۵ و ۵ و ۵
💠{قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ }💠{ وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً }💠{ قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً (💠) قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً }💠
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ما رفته بودم داروخانه داشتن گوش یه بنده خدایی رو سوراخ می کردن من انقدر خندیدم از ادا اطفارش فرداش با شوهرم رفتیم ماهی گیری قلاب اولو که انداخت دیدم یک چیزی رفت تو گوشم😐 دیدم سر قلاب ماهیگیری شوهرمه انقدر داد زدم ، خلاصه به اون وضع رفتیم بیمارستان تا قلابو از گوشم در بیارن هر بیمارستانی رفتیم اول پرستارا کلی خندیدن حق دارم که با شوهرم دیگه ماهی گیری نرم. ولی واقعا از هر کی ایراد بگیری سرت میا
🌱🍀🌸🌱🍀🌸🌱🍀🌸
سلام
۱۰ساله که بودم
مامانم گفت برو لیمو عمانی ها رو بریز داخل خورشت(قورمه سبزی)
رفتم آشپزخونه یادم رفت مامان چی گفته بود
یه مشت لوبیا خام کنار گاز بود ریختم تو خورشت و اومدم
خودتون تصور کنید قیافه افراد خانواده رو سر سفره😬🥴
خوب چیکار کنم لوبیا رو چرا گذاشتی نزدیک قابلمه مامان من🙈😆
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام ممنونم بابت کانال خوبتون خدا خیرتون بده واقعا کانالتون عالیه اگ میشه تجربه منم بزارین شاید بدرد یکی بخوره
من هنوز ازدواج نکردم عاشق یکی شدم ک فک میکنم اون دوسم نداره
از من ب شما نصیت دنبال کسی ک دوستتون نداره نرین
اول خودم بهش پیشنهاد دادم بعدم چن بار قهر کردیم ولی چون دوسش داشتم برا اشتی خودم پا پیش گذاشتم ولی شما اینکارو نکنید
پسر خالم واسم میمیره من بهش بی محلی میکردم چون دلم باهاش نبود ولی الان پشیمونم .مامانم و دوستام بهم میگفتن ولی من حرف هیشکی رو گوش نمیکردم میگفتم اینا چی میگن ! الان رسیدم ب حرفاشون .
ب قول قدیمیا خواهان کسی باش ک خواهان تو باشد .
تو زندگی با همچین ادمی ب مشکل میخورین چون وظیفه میشه ک همیشه شما برین برا اشتی از خیلی از خواستهاتون بگذرین براش .
بازم ممنون برای همتون ارزوی خوشبختی دارم برا منم دعا کنید زندگیم سروسامون بگیره از این بلاتکیفی دربیام .
فدای اجیای گلم
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•