#اعتراف
تشکر میکنم از ادمین کانال بخاطر این کانال خوب و سرگرم کننده
موقعی هایی که ناراحتم یا حوصله کسی ندارم میام اینجا اعترافات میخونم حالم خوب میشه 😊
از اعضای کانال میخوام برام دعا کنین برای همه کسایی که چیزی میخوان اما نمیتونن بگیرن شرایط مالی خوبی ندارن
چند ماه دیگه باید از این خونه ای که هستیم پاشیم و فقط50میلیون پول داریم که تو ایران هیچ خونه نمیشه اجاره کرد😭با 17سال سنم همش فکرم درگیره که چیکار کنیم کجا زندگی کنیم چه اتفاقی برای من میوفته حتما دعا کنین تا زندگی منم خوب بشه😔
هر روز هر شب به این فکر میکنم نمیدونم چیکار کنم
بعضی وقتها واسه اینکه خونوادم ناراحت نشن تو تنهایی گریه میکنم واسه چیزایی که میخوام نمیتونم داشته باشم باید آرزوش به دلم بمونه😔😞
ادمین: خدا هرگز بنده هاشو رها نمیکنه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۵ دی
#اعتراف
این قضیه برمیگرده به چند سال قبل یه روز معمولی بود من و مامانم تنها تو خونه بودیم بابامم سر کار بود ساعتای ۶ عصر اینا بود که یک دفعه تلفن خونه زنگ خورد شمارشو نگاه کردم دیدم بابامه تلفنو برداشتم یه نفر گفت سلام باباجون خوبی منم فکر کردم بابامه منم گفتم سلام بابا یک دفعه صدای جیغ و داد بچه ی کوچیک از تلفن اومد بعد از چند ثانیه صدای جیغ و دادش به خنده های بلند و ترسناک تبدیل شد هرچی از بابام پرسیدم گفتم اینا صدای کیه جواب نداد بعدم تلفن خودش قطع شد دوباره هرچی شماره ی بابامو گرفتم گفت دستگاه مشترک مورد نظر خاموشه و ما تا شب با مامانم کلی نگران شدیم چون بابام جواب نمیداد شب که بابام از سر کار برگشت و ازش سوال کردم چرا زنگ زدی و اون جیغا و دادا صدای بچه ی کی بود گفت گوشیش رو قبل رفتن سر کار نگاه کرده دیده شارژ نداره خاموش کرده گذاشته تو خونه تو کشو و نگاه کردیم دیدیم گوشی بابام خاموشه و تو کشوعه و من هنوز نمیدونم اون چه کوفتی بود که اون روز اتفاق افتاد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۵ دی
#اعتراف
دخترم 26
چن سال پیش با نوه خالمینا یه اکیپ ده نفره رفتیم عروسی نوه عمه ام، لباسامونو عوض کردیم آرایش کردیم میوه آوردن خوردیم مجلسو دست گرفتیم، عروس و داماد دیر کرده بودن بعد ما هی نگاه میکردیم فامیلامونو نمیدیدیم تو تالار. خلاصه عروس دوماد که وارد شدن سلام کردن دیدیم ای دل غافل ما اصلا عروسی رو اشتباه اومدیم😂🤣🤣داشتن شام میاوردن که بلندشدیم فرار کردیم:)
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۵ دی
#اعتراف
آقا عروسی داییم بود، من یه اسپری مو بر و یه اسپری تافت تو داشبورد داشتم شبیه همم بودن.. عموم تو ماشین من بود گفت تافتت رو بده موهام حالتش رو داره از دست میده منم بدون اینکه نگاه کنم دست کردم تو داشبورد یه اسپری بهش دادم زد یکم بوش بد بود گفتم حتما تاریخش گذشته یکم گذشت دیدیم که موهای وسط سرش داره میریزه تا نگاه کردیم دیدم اسپری مو بر بوده زده وسط سرش 😂
تا آخر شب سرشو تکون نمیداد که مبادا موهاش بریزه ، کلی تافت زدم براش چسبوندم موهاشو به سرش، بعد از عروسی تا رفتیم خونه موهاشو شست نصف موهاش ریخت 😂
وسط سرش مو نداشت بقیه جاهاش موهاش بلند بود😂 دنبالم کرد تا میخوردم منو زد منم از خنده نای فرار نداشتم خوابیدم کتک خوردم
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۵ دی
#اعتراف
پدر ایرانی اینطوریه که کلید خونه تو دستشه و با همون هم در میزنه؛ حالا تصور کن تو دستشویی نشستی یهو رگباری در خونه زده میشه سریع کارتو قیچی میکنی و با شلوار آویزون میدویی میری تا در رو باز کنی میبینی بله پدرجان گرامی با دیدنت میخنده و میگه آاا یادم نبود با کلید خونه دارم در میزنم😐💔
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
سلام دخترم.
اعتراف میکنم با دوستم رفته بودیم آزمون بدیم، ۱۰۰ تومن پول برداشتم😂خلاصه آزمونو دادیم و خواستیم برگردیم گفتیم یچیزی بخوریم و برگردیم.
آقا رفتیم آبمیوه بخوریم، دوستم گفت من شیرموز میخورم، منم دیدم ۷۰ تومن مونده گفتم یچیزی بگیرم کمتر دربیاد پولش😭😂گفتم منم آب انبه میخورم(آخه زن، انبه؟؟؟؟ مگه ارزونه😭😂) خلاصه سفارش دادیم و نشستیم ،قیمتم نپرسیدیم با خودمون گفتیم چه باکلاسیم🤦♀🤣تموم که شد رفتیم حساب کنیم، با یه پرستیژ خاص ۷۰ تومنمو گرفته بودم دستم گفتم چقدر شد؟ طرف گفت قابل نداره شیرموز ۴۰، آب انبه ۹۰ تومن😭😂😂آقااااا بخداا من یه لحظه چنان شکی بهم وارد شد شبیه سکتهایا شدم😂💔خلاصه که با دست و پای سست توی گوش دوستم گفتم تو حساب کن بقیشو و درو باز کردم و دَر رفتم😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
سلام همگی
اقا یه روز رفیقم گیر داده بود بیا بریم یه دعانویس خیلی خوب هست خیلی ازش تعریف میکنن بریم پیشش بگیم بخت منو وا کنه 😑😂
من بهش گفتم همه اینا چرته اصلا به این چیزا اعتقاد ندارم و... گیر داد بیا بریم منم همراش رفتم تا ولم کنه
خلاصه رفتیم بخت رفیقمونو وا کنیم ولی.....
دعا نویسه الان همسر بنده اس 🥸😂
رفیقمم هنوز مجرده 😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
سلام ۱۳سال پیش عروسی پسر عموم بود و پدرم آشپز بود داشت غذا درست میکرد منم ۱۷سالم بود یهو بابام دعوام کرد که چرا آرایش کردی و... منم از حرصم توسوپی که درست کرده بود نصف قوطی ریکار یختم آقا شب همه دل درد گرفتن😈ولی خیلی پشیمون شدم خلاصه دیگه ۱۳سال میگذره بابام تا الانم نمیدونه منو ببخش🙃🙂
ادمین: هر چی پیش میریم به روح خبیثتون بیشتر پی میبرم و میترسم:////
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
خانم هستم ۲۸ ساله ۶سالم که بود و خواهرم ۵سالش بود من شبا خودمو خیس میکردم مامانمم همیشه دعوام میکرد که تو بزرگشدی دیگ اینکارو نکن
یه شب نصف شب بیدار شدم شدیدا دستشویی داشتم از یه طرفم میترسیدم تنهایی برم دستشوییم تو حیاط بود بعدش یه فکری به سرم زد 😬خلاصه خواهرم که کنارم خوابیده بودم رفتم زیر پتوش تو حای اون جیش کردم اونم طفلک خواب اصلا متوجه نشد
صبحش مادرم بیدار شد دید جای خواب خواهرم خیسه مال من خشک کلی دعواش کرد و کتک که چرا جیش کردی اون طفلکم میگف نه من نکردم 😑 مامانمم همش میگف ببین خواهرت جیش نمیکنه دیگ بزرگ شده دختر خوبی شده خلاصه این کار من شده بود هرشب میرفتم تو جای اون جیش میکردم و بعدش میرفتم سرجای خودم میخوابیدم
تا اینکه یه شب مامانم بیدار شد منو دید و لو رفتم😑 و بعدش یه کتک مفصل خوردم و دیگ اونکارو نکردم مامانمم کلی عذاب وجدان داشت ک چقد خواهرتو دعوا کردم نگو تو اینکارو میکردی😅
الان خواهرمم تو کانالتونه از همینجا میگم
مینا حلالم کن بابت کتکای که مقصرش من بودم😂😜
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
سلام.
دخترم
اقاما یه بار رفتیم مهمونی خونه داییم، همسایشونم بود که من میخواستم ننم رو بفرستم خواستگاری خونشون ، بالاخره هرکی ممکنه بعد شام دستشوئیش بگیره دیگه من رفتم تو توالت درو قفل کردم، داییم پول داره دستشوئی شون اندازه اتاق منه...
خلاصه من کارمو کردم و بلند شدم میخواستم شلوارمو کشیدم بالا که یه دفعه در باز شد نگو قفل در اصلا خراب بوده😐 حالا شما فرض کنید من نیم خیز ، پدر دختر مورد علاقم تو چارچوب در ... با چشای از کاسه در اومده، بديش اینجاست هوا رو مسموم کرده بودم 😂😭
من دیگه تا آخر مهمونی سر مو بلند نکردم
نتیجه : همیشه از قفل شدن در دستشوئی مطمئن شوید تا به حالت نیم خیز با پدر زن آیندتون چش تو چش نشید://
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
این بابای ما درکل خیلی باهامون شوخی میکنه و پایس کلا،یه شب رفیقم خونه ما خوابید،ما تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم،یهو با یه صدای خییییلی بلند و بد مث فنر پریدیم ، نگا کردم میبینم بابام اومده بالاسرمون و قابلمه و قاشق هم دستشه🤦🏻♀دختر مردمو چنان زهره ترک کرد که تا چندماه نمیوند خونه مون😂آخه چه کاریه پدر مننن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۶ دی
#اعتراف
#پسرونه
من ۱۹ سالم بود یکاری کردم الان یکم احساس حماقت میکنم😅 اون موقع خیلی عاشق دخترداییم بودم میخواستم بهش بگم گفتم تولدشم نزدیکه براش یه موبایل اندرویدی بخرم، اون سالا مثل الان نبود، تازه این مدل گوشیا داشت تولید میشد، منه دانشجو با بدبختی آشنا بازی چندین پروژه برنامه نویسی و...شد ۸۰۰ تومن پول، خریدم، تا رفتیم مسافرت بهش گفتم عاشقتم گفت نه دوست ندارم🤦♂💔 خلاصه گوشیو دیگه نشد بدم بهش همینجوری موند رو دستم شد آینه دقم، امروز انداختمش دور بعد ۲۴ سال🤷♂
ادمین: داداش یه کم احساس حماقت؟ این چه کاریه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۲۷ دی