eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
افراد رو کنید ❌يكى از مهمترين نكات ايجاد رابطه خوب با فرزندتان ، همسرتان يا دوستتان اين است كه هميشه براى شروع ، احساسات افراد را تاييد كنيد 👈مثلا به همسرتان بگوييد : ميدونم از اينكه دير اومدم عصبانى هستى ، ميدونم الان از دستش عصبانى هستى ، ميدونم دلت شكسته 👈يا به فرزندتان بگيد : ميدونم ميترسى يا ميدونم عصبانى شدى كه بيشتر تو پارك نمونديم ... ❌شايد باور نكنيد اما در بيشتر مواقع تاييد احساس ديگران معجزه ميكند 🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸 ❌شوهرتون رو بار نیارید ✔️خودتونو به یا کار کردن بزنید بزارید همسرتون توی کارای فرزندتون کنه یا حتی مجبور شه بخوابونش... (مثلا یکی میگفت توی گوش بچم میگم بابا کو؟ بعد میرفت سراغ باباش و من خودم مشغول کارا نشون میدادم و همسرم مجبور بود بخاطر آرامش خودش بچه رو بخوابونه 😁) 👇👇👇 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام چندسال پیش که داشتم جهیزیه خرید میکردم،رفتیم برای خرید لوازم پلاستیک ازخونه توذهنم بودآفتابه توخریدام باشه تومغازه به فروشنده گفتم چ مارکی خوبه گفت لیمون عالیه،پلاستیک فشرده س ولی چون پک کاملش خیییلی لوازم اضافه داشت،از رولیست میخوند هرکدومو لازم داشتم بردارم اون آقا اسم میبرد و برام لوازما رو میآورد گفتم آفتابه جنس لیمون میخوام یکبار،دوبار یابیشتر گفتم غافل ازاینکه جوابمو میداد میگفت باشه باخودم گفتم چراهیچی نمیگه بلندترگفتم آقا از همین جنس لیمون آفتابه شم بدین😮😂😂😂 آقائه بلندتر ازمن گفت خانم شرکت لیمون آفتابه شو نزده مغازه هم پر آدم😅😅😅 رفت ازتوانبار ی آفتابه معمولی آورد و سریع دستم داد😁 منوباش،گفتم مدل آفتابه م با بقیه فرق داشته باشه😐😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ ❣حداقل روزی یکبار به شوهر خود بگویید از اینکه تو همسرم هستی خوشحالم به خودم میبالم افتخار میکنم مرد هرکار خوبی که کرد بهش بگین تو فوق العاده هستی. 🚫 نه اینکه برین به بچه هاتون بگین تو هم مثل بابات هیچی نمیشی . ❤️مرد باید مورد قرار بگیره به فرزندتون بگین من میدونم توهم مثل بابات روزی مرد بزرگی میشی حتی اگه سخته حداقل روزی یک بار به مردتون بگین بهش افتخار میکنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام یکدفعه یکی از دوستای همسرم زنگ زده بود خونمون من فکر کردم داییمه خدا روز بد نده گفتم خوبی چطوری دیگه پیش من نمیای فدات بشم خلاصه هر چی که باید به دایی میگفتم به اون گفتم بعد فهمیدم دوست شوهرمه😐😱شما جای من بودید چی کار میکردید؟ شوهرم از اون موقع نمیذاره من گوشیو جواب بدم این انصافه😒 خب اشتباه گرفته بودم میفهمید اشتباااهههه😩🥺🥲😀 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام بر همه ی اعضای این کانال دختر خانمی ک گفتن خواستگارشون دانشجوی پرستاری هستن و دختر خانم ب خاطر شغل آقا ک با خانم ها در ارتباطن حساسن میخوام بگم ب طور کلی آقایون با رفتارشون خانمها رو حساس میکنن برادرا اگه شماها سرسنگین با خانمای دیگه برخورد کنید و با روی گشاده و جانم و عزیزم گفتن با خانمای نامحرم برخورد نکنید خانوماتون هم خیالشون از طرف شما راحت میشه و حساسیت بخرج نمیدن٬ خواهش میکنم عزیزم جانم رو فدای نثار همسرتون کنید و مطمئن باشید مشکل کمتری بوجود میارین اگه صلاح دیدین این متن رو در کانال بذارید٬ مچکرم ✍ خوبه بعضی کلمات رو مخصوص همسرتون قرار بدین تا یه فرقی با دیگران داشته باشه . این رو هم خانم و هم آقا باید رعایت کنه 👆 حتی وقتی یه خواننده محبوب یا بازیگر مشهور تو تلویزیون میبینید جلوی همسرتون نگید "این عشق منه" •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی خیلی خوب میشه پلیس بفهمه کسی که نشست زیر پای زن ساده ی من و زندگیمو به باد داد شما بو
داستان زندگی چند تا مشت زد وسط سینه ش و با گریه گفت من بمیرم از رو جنازه ی من رد بشی بعد. یوسف زنگ بزن داداشام بیان زنگ بزن داداشات بیان حق این مرتیکه رو بزارن کف دستش . صدای جیغ شقایق اومد: اگه درو باز نکنید یه بلایی سر خودم میارممممم یوسف مثل کسی بود که گرانبهاترین چیز زندگیش رو از دست داده حقیقتا اون لحظه دلم براش سوخت ولی واسه نگین نه . پیه همه چی رو به تنم مالیده بودم ،اصلا واسم مهم نبود هر کسی میخاس بیاد بیاد. وقتی شقایق دوسم داشت برام کافی بود ، خاستم برم داخل خونه که یوسف پرید جلوم و هولم داد و داد زد گمشو از خونه ی من بیرون ،شهرام بدو گوشیو بیار زنگ بزنم پلیس بیاد ببرتش . نمیخاستم اول کاری کارم به کلانتری و اینا برسه ،رو به یوسف گفتم لازم نیست اینکارا رو بکنی چرا نمیزارید ما دو نفر باهم ازدواج کنیم ؟ شقایق دختر عاقل و بزرگیه که میتونه واسه زندگیش تصمیم بگیره ، من میرم ولی دست از شقایق نمیکشم بین ما کار یه سره شده شما هم بهتره کوتاه بیایید . نگین با جیغ به طرفم حمله کرد و گفت مرتیکه میدم داداشام یه جوری نابودت کنن حالیت شه با کیی درافتادی. عموهاش مگه مردن که اینطوری با تو عروسی کنه ؟ پوزخندی زدم و درحالی که داشتم میرفتم بیرون گفتم برمیگردم،یه تار مو از سرش کم بشه با من طرفید از در زدم بیرون هر چند شقایق رو ندیده بودم و دلم شور می زد ولی حس می کردم یوسف و نگین باید تقاص کارشونو پس بدن. رفتم همون شهر یه مسافرخونه گرفتم تا شب بمونم. فردا باید دوباره می رفتم تا ببینم چی میشه. حتی گوشیش هم ازش گرفته بودن و نمی تونستم باهاش صحبت کنم. حسابی خسته بودم تا لنگ ظهر خوابیدم. از خواب بیدار شدم ظهر شده بود رفتم یه نیمرو زدم و دوباره حاضر شدم تا برم سمت خونه ی شقایق اینا. تا بجنبم غروب شده بود مادرم زنگ زد. حسابی نگران بود: فرزاد کجایی تو چرا گوشیت خاموشه؟.. گفتم: مامان جان شارژش تموم‌ شده بود زده بودم شارژ.. با صدای نگرانی گفت: فرزاد تو چیکار کردی؟ پدر و مادر پیر یاسمن خدابیامرز اومده بودن اینجا. یه حرفایی زدن و رفتن که من نفهمیدم چی‌ میگن. با بابات صحبت کردن. چیکار کردی فرزاد؟.. عصبانی شده بودم پس زهرشونو ریخته بودن. با جدیت گفتم: مامان شما کاریتون نباشه. من کار اشتباهی نکردم می خوام با کسی که دوستش دارم ازدواج کنم و دارم از عشقم دفاع می کنم... مامان بغضش ترکید و گفت: فرزاد تن یاسمن بدبختو تو گور میخوای بلرزونی؟.. پوزخندی زدم و گفتم: اون اگه آدم بود الان وضع منم این نبود.. با عصبانیت گوشی رو قطع کردم. هوا هنوز روشن بود رفتم سوار ماشینم شدم... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
. 👈سید بن طاوس می گوید حرزی که روایت می شود مجرب است . این حرز برای مرکب ( ماشین ) و صاحب آن می باشد . آن را نوشته و بر مرکب قرار داده شود برای حفظ آن و شما بسیار مجرب 🔺اللهم احفظ علی مالو  حفظه غیرک لضاع و استر علی مالو ستره غیرک لشاع و احمل عنی مالوحمله غیرک لکاع و اجعل علی ظلا ظلیلا اتوقی به کل من رامنی بسوء او نصب کلی مکرا او هیالی مکروها حتی یعود  و هو غیر ظافر بی و لا قادر علی اللهم احفظنی بما حفظت به کتابک المنزل علی قلب نبیک المرسل اللهم انک قلت و قولک الحق انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون🔻 📖منبع : الامان فی اخطار الاسفار ص 87 و 8 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خسته نباشین ممنون ازکانال خوبتون من27ساله هستم همسرم 37 9ساله ازدواج کردیم و 2تا دختر ناز داریم میخواستم از تجربه م بگم، همسرم در هیچ موردی با من صحبت نمیکرد، یعنی مشورت نمیکرد مخصوصا در مورد مشکلات خانواده ش، یه بارکه از دست خانواده ش مخصوصا خواهرش خیلی عصبانی بود، نشست به دردودل کردن، ولی من اصلا نگفتم واااای خواهرت چرا این کارو کرده چرا با کسی مشورت نکرده(خواهرش مجرده و سربه هوا، همیشه مشکل سازه) بهش گفتم آره عزیزم تو درست میگی ولی شاید اونم دلایل خودش داشته باشه، گفت تو چرا هیچوقت نمیگی از خواهرم ناراحتی؟ گفتم فقط بخاطر تو که همه کس من هستی میبخشمش و چیزی هم بهت نمیگم رابطه تون بهم نخوره 😜 گفت وای عشقم ممنون که به فکرمی و هوامو داری و کلی قربون صدقه م رفت، الان هرچی میشه بهم میگه و از من نظر میخواد😊 همیشه سعی نکنید از خانواده همسرتون بدی بگید جدا از اینکه ناراحت میشه دلش نمیخواد خانواده ش کوچیک کنه، سعی کنید بزارید اول خودش بگه و شما یا تایید کنید یا رد، ولی آتیش بیار معرکه نباشید 👌 ✍ دلیل اصلی که مردها حرف خودشون رو به زنشون نمیگن به خاطر اینست که به آنها اعتماد ندارند ! از این می ترسند که راز اونهارو به اطرافیان بگن و اینکه مورد تحقیر ، توهین و تمسخر قرار بگیرند . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلامم ، عمه ام اومده بود شیراز با مامانم رفتن خرید ، داشتن از پله میومدن پایین عمه ام بنده خدا از پله میفته پایین خب مامانمم میوفته رو دور خنده نه اینکه نخواد کمک کنه نه بس خندش میومده نمیتونسته کمک کنه یه خانم میاد برا کمک میگه ای وااااای باکیت نشد؟ عمه امم میگه نه باکیم نشد فقط یه ذره‌ی کمرم شکست😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام شوهرم مهندس نفت هستن و توی یکی از جزیره ها کار میکنن. 15 روز جزیره هستن و 15 روز شهر خودمون، وقتی تازه نامزد کرده بودیم حدود 15 سال‌ پیش اینقدر شبکه اجتماعی نبود و موبایل همه جا آنتن نمی‌داد من باید به خط خود کارخونه زنگ میزدم یا به خط اتاقشون. خب تازه نامزد بودیم همش دوست داشتیم حرف بزنیم. بعد اینجوری بود که باید زنگ میزدم به شماره مرکزی یه نفر جواب میداد منم میگفتم به فلان بخش یا فلان شماره وصل کنید و وصل میشد و تماس 10 دقیقه ای قطع میشد. 1 شب خیلی حرفهامون به درازا کشید هی سر 10 دقیقه قطع میشد و هی منم زنگ میزدم زدم میگفتم داخلی فلان هی بنده خدا وصل میکرد و.... سری آخر که رنگ زدم گفتم شماره فلان طرف گفت خانم روابط عمومیه؟؟ 😏😏منم گفتم نه آقا اتاقشون هست☺️☺️ و خلاصه وصل کردن اتاق نامزد جان گفتم وای این بنده خدا که قرار بود وصل کنه فکر کرده به روابط عمومی شرکت کار دارم و براش تعریف کردم😁😁نامزدم گفت بنده خدا مسخره ات کرده منظورش این بوده مگر روابط عمومیه اینقدر زنگ میزنی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂وای تا مدتها سوژه شوهر جان بودم هنوز یادم میفته اینقدر میخندم از خنگی خودم 🤣🤣🤣🤣🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
"چند که هر خانمی باید بداند!" 👈 سعی کنید ورزش را از خودتان دور نکنید، اگر می‌توانید مرتب به کلاس‌های ورزشی بروید، اگر فرزند کوچک در خانه دارید و یا هزینه‌های کلاس‌های ورزشی برای شما بالاست؛ می توانید با برنامه‌های تلویزیونی و یا انفرادی نرمش کنید. 👈 لباس‌های کهنه، پاره و آنهایی که بر اثر شستشو از رنگ و رو رفته‌اند، را دور بریزید، هیچ چیز مثل لباس کهنه‌ای که به تن شما زار می‌زند، چهره‌تان را پیر و روحیه‌تان را افسرده نمی‌کند. 👈 به زیبایی و مرتب بودنتان اهمیت دهید. هر روز صبح موهایتان را شانه بزنید و ابروهایتان را مرتب کنید، از گردنبند و گوشواره‌هایی که در اعماق کمدتان مخفی کرده‌اید، لذت ببرید، آنها را بیرون بیاورید و هر هفته از یکی از آنها استفاده کنید. 👈 می‌توانید با کمی آرایش، روح خود را شاد کنید. همیشه برای دل خودتان به خودتان اهمیت بدهید نه یک نفر دیگر. 👈 کارهای خانه را صبح‌ها انجام دهید که بعد از ظهرها در کنار همسر و فرزندانتان باشید. 👈 روزانه حداقل پنج دقیقه به خودتان زمان دهید، موسیقی آرامی را پخش کرده و چایی در آرامش بنوشید و به رویاها و برنامه‌های شخصی خودتان فکر کنید و برایشان برنامه اجرایی بریزید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بار خونه داییم بودیم دختر داییم زانو‌ش زخم شده بود وقتی راه میرفت لنگ میزد زنداییم گفت کاش یکی بود میرفت سوپری خرید دارم. منو دختر داییم داوطلب شدیم که بریم حالا شبم بود طرفای ساعت هشت دیگه رفتیم سوپری و خرید کردیم داشتیم برمیگشتیم منم همش به دختر داییم غر میزدم که تو خیلی آروم میای و فس فس میکنی:| همین که رسیدیم سر کوچه چشمتون روز بد نبینه یه سگ به چه بزرگی وایساده بود دوقدم اومد نزدیک دیگه من نفهمیدم چیکار میکنم فقط میدویدم😬😬 بعد یادم اومد که دختر داییمم همرام بود گفتم اون بدبخت که نمیتونه تکون بخوره حالا سگ خوردتش😐 همینطور که میدویدم پشت سرم نگا کردم دیدم پشت سرمم نیست یعنی کپ کردما😨 جلومو نگا کردم دیدم این خانوم که بزور راه میرفت عین فشنگگگگگگ داره میدوو حالت دویدنش دقیقا شده بود مثل میگ میگ 😅😅 قشنگ نزدیکای خونه بود هیچی دیگه دلم برا خودم سوخت گفتم اون منو ول کرده نه من اونو.🤦‍♀️ اینقد خندیدم ازش گفتم تو داشتی ادا درمیاوردی این همه وقت حالا قابل توجه همه سگه بدبخت اصلا دنبالمون نکرده بود😂 من:😂🤦‍♀️ دختر داییم:🙄😁 سگه:😐😳 ‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•