eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.7هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام راستی یه چیزی یادم افتاد چهارسال پیش دوران نامزدی یه روزی که دور هم جمع بودیم خواهرشوهرم بهم گفت که فامیلامون نامزد تو رو خیلی دوس دارن حتی عمه بهش شوخی میکنه که تو نامزد منی واینا این حرفش یادم بود، یه روزی با نامزد جون داشتیم میگشتیم بهم گفت فاطمه یه چیزی بهت بگم(خواست منو امتحان کنه) گفتم بگو گفت من قبل از تو نامزد داشتم 😌گفتم میدونم😉 تعجب کرد😳 گفت اگه میدونی کی بوده ؟ گفتم عمت😏😏 گفتم منم یه چیزی بگم گفت بگو گفتم منم نامزد داشتم😝 ینی قیافش دیدنی شده بودا 🙄😳😳🤨 گفت جدی میگی گفتم آره با ناراحتی گفت کی بود گفتم پسر داییم امیرحسین 🤗🤗 (پسر داییم بچه دوساله بود بهش میگفتم تو نامزدخودمی 😍) دیگه خیالش راحت شد از اون به بعد درمورد اینجورچیزا هیچی نگفته ، والا عشقم حقش بود نباید منو امتحان میکرد 💪💪😜😜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی همون موقع به مامانم گفتم قضیه اینکه حرفی از ازدواج قبلی من نزنه رو بگو دیگه دوباره
داستان زندگی سلام من شهره هستم متولد ۱۳۶۱ دختر سوم یک خانواده ۷ نفره ۵ تا خواهریم پدرم مرد مهربون و خوبی بود و از نظر اقتصادی هم بد نبودیم . میخام داستان زندگیمو براتون بگم که شاید درس عبرتی بشه برای پدران و مادرانی که ندونسته دخترانشونو اسیر زندگی و شوهر و ... میکنن، الان که تو سن ۳۸ سالگی هستم وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم اصلا زندگی نکردم فقط زنده بودم ... نه اینکه بگم خوشی نکردم نه ولی روزای که سختی کشیدیم خیلی بیشتر از روزای خوش زندگیم بود... سال ۷۱ دوتا خواهر بزرگترم ازدواج کردن . خواهر اول همسرش اهل تهران بود ولی خواهر دوم شوهرش اهل یکی از شهرهای مرکزی ایران بخاطر همین هم خانواده داماد از شهرشون برای مراسم عقد اومدن تهران، اون زمان چون هنوز ماشین شخصی داشتن خیلی باب نبود و همه هم نداشتن با اتوبوس اومدن و صبح زود رسیده بودن تهران منزل ما. از قضا شوهر خواهرم پسر دوم خانواده بوده و عجله داشته برای ازدواج و قبل از پسر اولی میان براش زن بگیرن، خلاصه شوهر خواهرم هرچی به برادرش اصرار میکنه که تو زن بگیر و لااقل یکیو نشون کن برادرش قبول نمیکنه و میگه تو با من کار نداشته باش برو و خوشبخت شو بخاطر همین وقتی میرسن تهران و به منزل ما میان و چون حرفها قبلا زده شده بوده و مراسمات رسمی انجام شده بود اینها برای جشن عقد اومده بودن، یکسری مهمان هم از روز قبل، از شهرستان برای ما اومده بود که فامیلای مادرم بودن، دایی و خاله ... سر صبح که خانواده داماد وارد خونه ما میشن و خونه شلوغ بوده، تو اون شلوغی برادر بزرگ داماد چشمش میخوره به من و از شانس یک دل نه صد دل عاشق میشه میره از داییم که شوهر خواهرشون هم میشده سوال میکنه این دختره کیه؟ داییم در جوابش میگه دختر فامیلمونه . چطور؟ بردار داماد هم میگه هیچی همینجوری ‌اون زمان من فقط ۱۰ سالم بود ولی از نظر جثه از هم سن و سالهام درشت تر بودم و اینکه نخوام تعریف کنم خیلی هم خوشگل بودم که این خوشگلی رو مدیون چشم هام هستم. برادر دامادمون که اسمش محمد بود تمام طول روز فقط حواسش به من بود و کشیک میده ببینه من کجا میرم با کی حرف میزنم که بتونه کشف کنه خانوادم کی هستن تا بلاخره شب میشه و میبینه همه کم کم دارن میرن و خونه خلوت شد ولی من هنوز تو اون خونه هستم میفهمه بله من باید فامیل درجه یک زنداداشش باشم‌ روز بعد درحالی که من با بابام داشتم صحبت میکردم و یجورایی خودمو برای بابام لوس کرده بودم میفهه که من خواهر زنداداشش هستم، مطمئن میشه که واقعا عاشق شده باید منو هرجور که هست بدست بیاره به هرقیمتی.. محمد اون زمان تازه از خدمت سربازی اومده بود ..... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدمو برق بگيره ولي جَو نگيره و منم از اون دسته آدمهايي بودم كه من و برق نمي گرفت ولي بابا برقي چرا  يه زمان يادمه رنگ صورتي مد شده بود و خدا نكنه يه رنگي مد بشه چون من تا خزش نكنم دست بردار نيستم  يادمه رفتم بازار با هزاران اميد  رفتم يه مانتو، شلوار ، كيف كفش و روسري صورتي گرفتم و چنان با عشوه در كوچه ها و خيابان ها قدم مي زدم گويي زيباتر از من وجود نداره  داشتم تو خيابون راه مي رفتم چشمم به چنتا دختر ۱۲,۱۳ ساله افتاد كه از رو به رو داشتن ميومدن با تموم قوا روي انگشتاي پام راه رفتم كه ديدم نگاشون به من افتاد گفتم حق دارن رو مد ترين آدم منم و زيبا نديده  يهو از كنارم رد شدن و دهان مباركشونو را باز كردن. یکیشون گفت : سلام پلنگ صورتي  خدايي انگار سطل آب يخ ريخته باشن رو من ، آخه بچه آنقدر بی ادب میشه؟ اونا رفتن و ديگر من منِ سابق نشدم ديگه صورتي واسم رنگ نشد 😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من یه بار مادرشوهرم داشت میگف من هیچ کدوم از پسرام شبیه دایی هاشون نشدن منم گفتم خب حلالزاده به دایی شون میره حتما حلالزاده نیستن یه نگاه بهم کرد چشاشم گرد کرد من واقعا از دهنم در رفت ولی اون بدبختم هیچی نگفت ولی آبشدم رفتم توزمین.😢😢😢😢😭 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
برای استحکام روابط زناشویی به چند نکته توجه کنید: 💋 ـ به ظاهرتان رسیدگی کنید. فکر نکنید وقتی در یک خانه زندگی می‌کنید دیگر مهم نیست چگونه به نظر برسید. جاذبه ظاهری‌تان را حفظ کنید. 💋 ـ معطر بودن می‌تواند در روابط زن و شوهر معجزه کند. همیشه خوشبو باشید و اگر از سر کار می‌آیید یا آشپزی کرده‌اید، با دوش‌گرفتن و تعویض لباس خود را برای دیدار با همسرتان آماده کنید. بوی قرمه‌سبزی اشتها‌برانگیز است، اما این بو روی لباس همسر می‌تواند خیلی دفع‌کننده باشد. معطر بودن فقط استفاده از عطر نیست. 💋 مسواک زدن و دهان خوشبو داشتن را جدی بگیرید. 💋 ـ شما و همسرتان، نزدیک‌ترین رابطه را با هم دارید. گاهی شوخی‌های کلامی و حتی پیامک‌هایی که شیطنت‌آمیز است می‌تواند به استحکام رابطه‌تان کمک کند. 💋 ـ چند وقت یکبار یک شب رویایی برای خود بسازید. می‌توانند بچه‌ها گاهی منزل پدربزرگ و مادربزرگ بمانند و شما یک خانه دو نفره را تجربه کنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدوم مورد رو‌میدونستی؟؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و درس عبرت در زندگی🥀 سلام خانوما😁 وقتتون بخیر. کسایی که میخوان برای پسرشون زن بگیرن یا پسرایی ک میخوان ازدواج کنن ... لطفا لطفا اگر از نظرتون دختر ویژگی داره که مورد پسندتون نیست و نمیتونین قبولش کنید یا پا پیش نگذارید یا تو سرش نکوبید! ☹️ من یه خواستگار داشتم ک از قبل منو دیده بود چن بار، بعد خواستگاری کرد چون من پاک بودم و بقول خودش دختر پاک کمه. همش میگفت زیبایی خیلی برام اهمیت داره و فلان... قد مو ب رخم میکشید! 😔 من قدم 155 هست. شاید بلند نباشم ولی خوبه و خوب همینم دیگع. ارثیم هست ولی اون منو دیده بود و میدونس دیگه... باعث شده اعتماد بنفسم پایین بیاد و خودم رو کم بدونم. با اینکه میدونم چیز مهمی نیست... ولی حساسم کرد تا به کسایی ک قد بلند دارم غبطه بخورم. ✍ از کسانی که شما را بخاطر ویژگی های ذاتی تان (قد، قیافه، محل زندگی و...) تحقیر می کنند، دوری کنید. ✍ شما نقاشی زیبای خداوند هستید. به خودتان ببالید. همه نقص دارند. خودتان را با نقص هایتان بپذیرید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
از امام صادق علیه السلام منقول است 🔰هر کس سوره 💫مریم💫 را بنویسد وآن را در ظرفی شیشه ای که دهانه ای تنگ دارد گذاشته و در منزلش بگذارد خیر و برکت و روزی اش زیاد شود 📚تفسیرالبرهان ج3 ص695 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
می‌خواستیم برم زیارت خانوادگی، مامانم گفت هوای مشهد هواشناسی پیش‌بینی کرده خوب نیست، گویا طوفانیه، به مامانم گفتم هواشناسی ایران چه زمانی درست پیش‌بینی کرده که الان بکنه، خلاصه با هر لجبازی ممکنی که می‌شد رفتیم، دقیقاً روزی که رسیدیم مشهد سیل اومد، مائم توی مناطقی که سیل شدید می‌اومد خونه گرفته بودیم، ماشین و لوازم‌هامون به کل نابود شد، لاشه ماشینم دو روز بعد پیدا شد، 😑 هواشناسی مچکریم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💄💋 🙋آیا وقتی شوهرتان میخواهد بیرون برود،به او میگویید : من منتظرت هستم, انشا الله موفق باشی ؛ به سلامت , مواظب خودت باش ؟ ❤️ 🙋وسایلی که شوهرتان برای بیرون از خانه نیاز دارد مثل کلاه ،شال گردن ، و.. صبحانه را برای او آماده کنید. ☺️ 🙋صحیح نیست مردانتان صبحانه را تنهایی بخورند و شما خواب باشید. 🥪🥘🍞🧀 🙋می دانید وقتی مرد می بیند زنش با یک لیوان شربت به استقبال او می آید ؛ چقدر آرام میشود ؟ 🍹 🙋خانه ی دل پذیری برای حضور شوهر آماده کنید. 🍮 🙋چند دقیقه قبل از ورود همسرتان کارهای خانه را کنار بگذارید و لباس هایتان را مرتب کنید. 👗 🙋اگر شوهرتان ظهر کمی دیر تر می آید ، بهتر است منتظر بمانید و نهارتان را با او بخورید. 🍛🍲🍗 🙋متوجه باشید همسرتان که از سر کار می آید ؛ نیاز به محیطی آرام دارد . 🙋هنگام ورود به خانه اجناسی که خریده ؛ به دقت نگاه کنید و از او تشکر کنید. ☺️💋 🙋گاهی مردان اجناسی غیر مترقبه ای خریداری می کنند و انتظار ابراز احساسات همسرشان را دارند. 🙋وقتی شوهرتان وارد خانه میشود ، لحظاتی او را در آغوش بگیرید. ❤️ 🙋اگر اهل قناعت نباشید و شوهرتان مجبور به اضافه کاری باشد ، تاوان سنگینی مثل به هم خوردن آرامش زندگی خواهید پرداخت •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من همــســرم بــا اونــڪــه تــحــصــیــلــاتــش دیــپــلــمــه ولــے خــیــلــے بــیــشــتــر از ادمــاے با تــحــصــیــلــات عــالــیــه، همــســردارے و زن بــودن رو مــیــفــهمــه. نــمــیــگــم بــدون مــشــڪــل هســتــیــم چــون دروغ مــحــض ه. بــلــاخــره دوتــا ادم از دوتــا فــرهنــگ مــتــفــاوتیم. اتــفــاقــا اخــتــلــاف نــظــرهامــون گــاهے از زمــیــن تــا اســمــون مــیــرســه. خــداروشــڪــر از همــون اول عــقــدم بــا ڪــانــال شــمــا اشــنــا شــدم. مــن بــا همــه ســر زبون دارے، و مــهربــونــے، قــنــاعــت ولــے همــســردارے و دلــبــرے رو یاد گرفتم. اولا فــڪــر مــیــڪــردم از خــودم بــگــذرم و قــربــانــے بــاشــم، خــوبــه درصــورتــے ڪه بــدتــریــن ڪــار ایــنـه ڪــه یــه طــرف تــو رابــطــه قــربــانــے بــشــه. 😊😊 مــن از ایــن ڪــانــال یــاد گــرفــتــم چــطــور رفــتــار ڪــنــم، بــراے خــودم ارزش قــائل بــشــم. جــرات مــنــدانــه خــواســتــه هامــو بــگــم. الــان طــورے شــده ڪه عــاشــق همــســرمــم و اونم عاشق من. ✍ سرنوشت را می توان از سر نوشت. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه اعضای کانال❤️ بار اول هست که پیام میفرستم تا حالا خواننده بودم واقعا بعضی از سوتی هاتون خیلی باحالن😍😂 خاطره اون خانومی رو خوندم که راجب تلفن خونه عمه شون گفته بودن یاد خاطره خودم افتادم ۶ سال پیش که کلاس پنجم بودم یکی از خاله هام زایمان کرد مامانم منو با خودش نبرد خونه خالم که بچه شو ببینم گفت الان شلوغه بعدا میبرمت منو برد خونه یکی دیگه از خاله هام پیش پسرخاله م که یک سال از من کوچیک تر بود و با خالم رفتن پیش اون یکی خالم که زایمان کرده. من مشغول درس خواندن بودم که این پسرخاله سرتق آزار و اذیتش تمومی نداشت، خلاصه گفتم باید اینو ادب کنم اما زورم بهش نمیرسید، یهو ی فکر پلید اومد تو ذهنم، بهش گفتم تو فقط هارت و پورت میکنی، اگه مردی دوشاخه ی تلفن رو دربیار بزن تو پریز بغلیش، گفت همین😏 گفتم آره عمرا نتونی، 😁 خلاصه با غرور دوشاخه تلفن رو از پریز درآورد و زدش به اون پریز یکی😱😱 زرررررررر زنگ خورد و یهو دود از تلفن بلند شد و بوی سوختگی میومد😢😂😂😂😂😂 سریع دوشاخه شو دراورد و زد سر جای اول خودش ولی دیگه درست نشد😕 همون موقع خاله و مامان اومدن وگرنه منو خفه کرده بود، اومدن خاله همانو به من هیچی نگفت چون دختر ساکت و خوبی بودم😜😜 ولی پسرخالمو کتک زد😤 ی جوری میزد که بچه زوزه میکشید نگم براتون، از این به بعد منم قراره سوتی بفرستم البته با اجازه ی شما عزیزان🙏 اسمم باشه تک عروس💍❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•